یا لطیف
اگر سریال سربداران را دیده باشید .حتما یادتان می آید چون در هر دیالوگی تکرار می شد وجواب هر سراغ گرفتن از نام هرکسی جوابی تکراری و دلنشین داشت ....سربدار شد.. واگر نام بزرگ دیگری هم سوال می شد جواب همانبود.. او نیز سربدار شد ..
از مرحوم استاد دوستی عزیز که بگذریم خدایش رحمت کناد.سرطان جان خیلی از بزرگان سیاست .هنر. ورزش ودوست وآشنا را گرفته وامیدواریم که به زودی زود زور علم به این چنگیز خان نوظهور که صهیونیزمی شده برای کشتن آرام آدمها برسد .و خدا کند شکست و هزیمت این غول بی شاخ و دم بدست یک سردار علم ایرانی باشد خدا کند به امید پیروزی مردم یمن بر سرطان آل سعود
آخرین مصاحبه اش بخوانید
پ ن .سوال مطلب پایین همچنان به قوت خود باقی است و منتظر نظرات سازنده راهگشا خوانندگان عزیز.
پیشنهاد"
دوستی" صدای ماندگار رادیو بود
«مهران دوستی» خداحافظ همین حالا
یاحق
- ۹۴/۰۳/۰۳
این ویژگی ها پس از سپری شدن ایام کودکی، در جوامع بسته و برای یک دختر نه تنها فضیلتی نیست، دردسر محض است. دائم باید جماعت را از سوء تفاهم درآوری که هیچ منظوری نداری. دنبال جلب توجه نیستی. برای دوست شدن نخ نمی دهی. خودتی و طبیعتت این است!
وقتی میانسالی از راه رسید، یک نفس راحت کشیدم که هم زیبائی چهره رو به خاموشی است و هم سن و سال و تاهل و مادری من ، دلایل خوبی است که این بازیگوشی ها و شیطنت ها نه از سر بوالهوسی است!
لذا با خیال راحت مجازا و واقعا گشت می زدم و دوست می یافتم و از مهر و احترام دریغ نمی کردم.
من به همه احترام می گذارم. اما جامعه ی تحصیل کرده ی کشور به نحو خاصی مورد احترام هستند. نه به این علت که تحصیل را اسباب تفاخر می بینم. به این دلیل که بگمانم اینان از بزرگ مظلومان این دیارند.!
القصه آقای مسنی از اساتید دانشگاه در فضای مجازی با من دوست بود. مدتها احترامات و محبت بسیار بین ما برقرار و خلاصه از حضور یکدیگر فیض می بردیم. یک بار جعبه ی پیامها را بازکردم. خشکم زد. فحوای نامه به روشنی تقاضای شروع رابطه ای بود که ابتدا و انتهایش به رومانس ختم می شد.
من خیلی عصبانی شدم. به چند دلیل. اول تمام خاطرات بد دوران جوانی برایم زنده شد که مرتب یه عده نفهم را باید توجیه می کردم، اهل برنامه ای نیستم.
دوم ، اینکه دوباره عذاب وجدان می گرفتم و مرتب باید به خودم نهیب می دادم که ای دختره خر، چرا نمی خوای مثل بچه ی آدم بتمرگی وزندگیت را کنی. چرا مثل یک اسب چموش مرتب این ور اون ور می پری که یه نادون پیدا شه و این جوری بهت بگه.
مردک ، شماره تلفونش را هم در پیام گذاشته بود. من روز پدر به سه نفر تبریک می گویم: پدرم، پدرشوهرم و نیکومردی که همیشه او را پدرمعنوی خود می دانم.
آن سال به این یارو هم تبریک غرائی گفتم که جایاجایش پدر خطاب شده بود. امید است که آن بهره ی هوشی که از ایشان یک استاد ساخته ، در فهم اینکه اینگونه مزاحمتها برای کسی که جای دخترش است؛ بسیار قبیح تره، به وی یاری رساند.!!!
با امید به آن که هیچ گاه روابط زیبای انسانی را با سوءتفاهم و سوء قضاوت مخدوش نکنیم.