شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

یا لطیف

سلام بر همراهان عزیز و بهتر از جان

وبهتر است این جمله را استادصالح  اعلا قرض بگیرم وبنویسم  سلام بر همراهان جان.

اجازت دهید تا بخش دیگری از گفتمان فرهنگ را در پست بعدی پی بگیرم و با مطلبی که از سایت پارسینه قرض گرفتم تحت عنوان با اینها رفاقت نکن .!! بروز شوم

ضمن تشکر و سپاس فراوان از پیشنهاداتی که خصوصی  بدستم می رسد وبا این وعده که حتما استفاده خواهم کرد دعوت می کنم با هم متن ذیل رامرور کنیم ودر صورت تکراری بودن پوزش خواهیم را پذیرا باشید...


طرح حجاب
وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ

از فرومایه‌ای که بسیار سوگند می‌خورد، پیروی مکن.
[[«حَلاّفٍ»: بسیار سوگند خورنده. به حق یا به ناحق. «مَهِینٍ»: خوار و پست. رَذْل و حقیر.]] القلم[10]

.
هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ

بسیار عیبجوئی که دائماً سخن‌چینی می‌کند.
[[«هَمَّازٍ»: بسیار عیبجو. رخنه‌گر. بسیار بدگو و بد زبان. «مَشَّآءٍ»: پادو. تیزرونده. در اینجا با

حرف (ب) متعدّی شده و به معنی بسیار بَرنده و نقل‌کننده است. «مَشَّآءٍ بِنَمِیمٍ»: بسیار سخن چین. کسی که سخن این را برای آن، و کلام آن را برای این، به منظور فساد و تباهی می‌آورد و می‌برد.]] القلم[11]
.
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ

بسیار مانع کار خیر، و تجاوز پیشه، و بزهکار است.
[[«مَنَّاعٍ»: کسی که خویشتن را بسیار دور از خیرات و حسنات نگاه می‌دارد که کنایه از بخیل و تنگ‌چشم است. بسیار بازدارنده مردم از انجام خیرات و حسنات (نگا: ق / 25). «مُعْتَدٍ»: متجاوز. تجاوز پیشه (نگا: بقره / 190، مائده / 87، توبه / 10). «أَثِیمٍ»: (نگا: بقره / 276، نساء / 107، شعراء / 222).]] القلم[12]

.
عُتُلٍّ بَعْدَ ذَٰلِکَ زَنِیمٍ

علاوه بر اینها درشتخوی و سنگین دل، و انگشت نما به بدیها است.
[[«عُتُلٍّ»: درشتخو. سنگین دل. سخت روی و زشتخوی (نگا: روح‌البیان). «زَنیِمٍ»: نشاندار به هرچه بدی و زشتی است. حرامزاده. البتّه کسی که مجمع بدیها و منبع زشتیها باشد، ناانسان و ناکس بشمار است، و از زمره انسانها محسوب نمی‌گردد.]] القلم[13]
.
  • ۹۴/۱۱/۱۱
  • محمد ساعدی

نظرات (۶)

سلام آقای محمد ساعدی و دوستان
خانمی هستم 42 ساله... دوشیزه ام... از نظر ظاهری بسیار جوانتر از سنم هستم (حدود 26 تا 28 سال بنظر میرسم)
اما از نظر روحی کاملا در حد یه خانم با تجربه بالای 40 ساله هستم
همه خواستگارانم تا بحال از من کوچکتر بودند (زیر 30 سال)
اخیرا با پسر 25 ساله ای آشنا شدم که اصرار شدیدی برای ازدواج دارد- به گفته خودش آمادگی کامل برای ازدواج را دارد
شغل مناسب- خانه شخصی و ماشین و ... آمادگی ذهنی و روحی ...
اصرار دارد به خواستگاری بیاید- اما من احساس میکنم بیشتر ادعاهایش کذب بوده و شرایط روحی و مالی مناسبی برای ازدواج ندارد
از او خواستم برای چیزهایی که ادعا کرده مدارک و مستندات ارائه کند
اما او بشدت ناراحت شد و در پاسخ گفت: طوری حرف میزنی انگار من دزدم و تو پلیس!
ولی من نمیتوانم قبل از اطمینان از صداقتش اجازه دهم به خواستگاری بیاید
حالا بنظر شما من چطور میتونم مطمئن بشم که درباره شرایط خودش به من دروغ نگفته. آیا درخواست من در مورد ارائه مدارک و اسناد اشتباه بود؟
ضمنا این اختلاف سنی زیاد بنظر شما چقدر تاثیر منفی خواهد داشت در روابط ما
لطفا منو راهنمایی کنید
پاسخ:
سلام مریم بانو
اینکه خواستگاری با شرایط شما باشدیقینا وجود دارد
بحثتان با آن اقاسر انجام نیکویی زمانی خواهد یافت که شرایط متفاوت شما ازنظر خانواده او پذریفته شود
که من بعید می دانم .علی ایحالا با مشورت متخصیص خانوادگی که امروز فراوان است .وبا تفکر و تعمق اینده ی خود را تضممین کن .وبه تمام جوانب بیاندیش
اختلاف سنی شما با ایشان اگرراست بگوید وبپذرید نمودش را در سالهای پس از ازدواج نشان خواهد داد که به نفع شما نیست .سپید باد بخت تمام دختران کشور
از معجزات سیستم بانکی اینجا - کانادا-چند مورد را برایتان میگویم:
- اگر در خیابان کیف و مدارک شناسایی تان را گم کنید می توانید به بانکتان بروید و فقط با گفتن اسمتان 50 دلار از بانک بگیرید!
- برای گذاشتن پول و چک به حساب ، می توانید از دستگاه ای تی ام استفاده کنید یعنی پول را در پاکت بگذارید و عدد را وارد کنید و همان لحظه پول وارد حسابتان میشود!
- برای گذاشتن چک به حسابتان می توانید از خانه فقط عکس چک را برای حسابتان بفرستید. همان لحظه پول به حسابتان گذاشته میشود و میتوانید برداشت کنید!!!!!!
- گاهی بانک شما را حمایت میکند یعنی اگر به اندازه کافی پول در حسابتان نباشد چک تان پاس شود؛ کسری شما را خودش میگذارد و چک را پاس میکند!
اسم دیگر اینها میشود " اعتماد".. یعنی اینجا همه همان را که میگویی باور میکنند .یعنی کسی باور ندارد دروغ هم میشود گفت... همین که آدم بداند جایی در دنیا هم هست که هنوز اعتماد معنا دارد به گمانم باید خوب باشد.. بوی خوش اعتماد را حس کنید.

دمِ در دادسرا، نشسته بودم توی ماشین تا جای پارک پیدا شود. مامور کلانتری، پسر جوانی را با دستبند نگه داشته بود کنار ماشین پلیس. توی این سرما یک لا پیراهن تنش بود و داشت می‌لرزید. دختر جوانی با دماغ قرمز و چشم‌های خیس، آمد شال‌گردنی انداخت دور گردن پسر و گونه‌اش را بوسید. سرباز تند شد. چیزی به پرخاش گفت و پسر جوان را هل داد داخل دادسرا. دختر همانجا نشست روی زمین و زد زیر گریه. از توی ماشین برایش یک بطری آب بردم. چند خانم کمک کردند تا بلند شود و بنشید روی صندلی. میانِ گریه و همهمه‌ی زن‌ها و سئوال و جواب‌ها، گفت که تازه ازدواج کرده‌اند. هر دو شهرستانی. هر دو دانشجوی فوق‌لیسانس. سرایدار برجی در ولنجک. دیشب دزد می‌زند به پارکینگ و ضبط چند ماشین را می‌دزد. اینها رفته بودند خرید. همسایه‌های خشمگین افتاده‌اند سرشان که در را عمداً باز گذاشته‌اید که همدستانتان بیایند داخل و دخل ماشین‌ها را بیاورند. با کتک و فحش و فضاحت پسر را داده‌اند تحویلِ کلانتری و دختر را ول کرده‌اند با چمدان‌هایش توی خیابان.
ماشین را پارک کردم. جلوی درِ شعبه، پسر را با دستبند نشانده بود روی صندلی. بازپرس را می‌شناختم. برایش گفتم ماجرا این بوده است و زنش را انداخته‌اند بیرون و شب را توی سرمای تهران، تا صبح روی پله‌های برج سر کرده. گزارش کلانتری را خواند وگفت دزدی‌ها زیاد شده و نوع سرقت نشان می‌دهد کار همان قبلی‌هاست و این بنده‌های خدا هیچ‌کاره‌اند. پسر را خواست داخل. اسمش مرتضی بود. ته‌لهجه شیرینِ یزدی داشت. دانشجوی ترم سوم علوم قرآنی. لاغر و تکیده و رنگ‌پریده. توضیحاتش را نوشت و همانجا برایش قرار صادر کرد. آزادی با التزام به حضور با قول شرف. دستبندش را بازکردند که برود. مات و مبهوت مانده بود دم در.
_____
دادگاهم که تمام شد آمدم سراغ ماشین. دیدم این یک تکه کاغذ را گذاشته زیر برف‌پاک‌کن.

انا عندِ القلوبِ المُنکَسِره / ما نزد قلب‌های شکسته‌ایم.

شالگردنم را پیچیدم دور گردنم. بیرون، هوا صاف و سرد و آبی و آفتابی بود.

....

نوشته: آقای کاوه راد

پاسخ:
ممنون کتوه جان قلم شیوایی داری قدرش را بدان ..ممنون

هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در اعتراض به رد صلاحیت حسن خمینی پرسش های مهمی را طرح کرد که با کمی بسط می شود سوال همه مردم از کانون های قدرت باشد که نزدیک به چهار دهه است قدرت و ثروت را به انحصار خود در آورده است و با ترفندهایی مثل گزینش ، خودی و غیر خودی و دیگر راههای سرکوب اکثریت مردم را از همه حقوق خود مثل انتشار آزاد روزنامه ، داشتن سایت و حتی شغل مناسب محروم کرده است و برای هر شغل حتی شخصی باید از هر هزار جا مجوز گرفت و بدون داشتن پول ، پارتی و پررویی امکان ندارد این مجوزها صادر شود . حتی با فیلتر ایرانی ها را از حق برخورداری آزاد از شبکه های اجتماعی محدود کرده است ،او می پرسد رد صلاحیت کنندگان خود صلاحیت شان را از کجا بدست آوردده اند و این سوال مهمترین سوال تاریخی یک ملت است

ما می پرسیم اگر این گزینش ها قرار بود راه نفوذ غیر متعهدها را بگیرد چرا تمام نهادها عرصه جولان غارتگران ، رانت خوران و سوء استفاده کنندگان از اموال عمومی شد . امروز بدون هیچ تعارفی باید گفت یکی از راهای شکلگیری فساد ساختاری همی موانع است که عده یی حق خود می دانند اکثریت را به نفع اقلیتی که هیچ تعهد ، کارایی و پاکدستی از خود نشان ندادد و در مقابل جز به منفعت شخی و ایجاد آشفتگی در نظام اداره جامعه از خود نشان ندادند . پرسش های هاشمی وقتی تاثیر گذار می شود که از جنبه خاص عبور کند و همه تبعیض ها علیه کلیت ملت را نشانه برود و باید بیاور که مملکت ملک مشاع همه مردم است و هیچ کس بر آن برتری ندارد مگر شایستگی بیشتری برای اداره کشور در فضای رقابتی و آزاد از خود نشان دهد

بدون هیچ تفسیری بخشی از حرفها و پرسش های هاشمی رفنسجانی را بحوانید و لینگ مطلب را در اول کامنت دنبال کنید :شما صلاحیت خود را از کجا آورده‌اید؟ چه کسی به شما اجازه داده است که قضاوت کنید؟ چه کسی به شما اجازه داد که یکجا بنشینید و داوری کنید؟ برای مجلس و دولت و جاهای دیگر و اختیارات را در دست بگیرید؟ چه کسی اجازه داد که اسلحه برای شما باشد و تریبون‌ها برای شما باشد؟ چه کسی اجازه داد که تربیون‌های نماز برای شما باشد و صداوسیما برای شما باشد؟ چه کسی به شما این‌ها را داد؟

پاسخ:
سلام چه عجب تو سرزدی//؟

از خاطرات استاد شفیعی کدکنی

................................

ابتهاج تعریف میکرد که در مراسم کفن ودفن شخصی شرکت کردم ،دیدم قبل از اینکه بذارنش تو قبر، چیزی حدود یک وجب سرگین و فضولات تر گوسفند ، توی کف قبر ریختن.
از یک نفر که اینکار رو داشت انجام میداد، سوال کردم که : این چه رسمی ست که شما دارید؟

گفت: توی رساله نوشته که این کار برای فرد مسلمان مستحبه و ما مدتهاست برا مرده هامون اینکار رو انجام میدیم . میگفت که چون برام تعجب آور بود،سریع گشتم یه رساله پیدا کردم و رفتم سراغ طرف،بهش گفتم :کجاش نوشته؟ طرف هم میره تو بخش آیین کفن و دفن میت، آورد که بفرما.

دیدم نوشته" کف قبر مسلمان،مستحب است یک وجب پهن تر باشد!!!!

ساعت خلوتی بود. تک و توک مغازه داری در آن بعد از ظهر سرد مغازه را باز کرده بودند. همین طور که قدم می زدم، یک دفعه ویترین یک خنزل پنزل فروشی نظرموگرفت. گفتم برم ببینم، شاید یکی دوتا مجسمه برای منزل بگیرم. از بیرون، داخل مغازه قابل رویت نبود. در را باز کردم و وارد شدم. گویا مغازه دار و بانوی مهمانش، منتظر مشتری نبودند.
در فاصله ی فیزیکی بسیار کم ، به نحوی که فاصله ی لبهایشان، در حد سانتی متر بود، چشم در چشم هم دوخته بودند و تمنا ونیاز بود که از سر و رویشان می بارید.
اینقدر صحنه خصوصی بود که در عشری از ثانیه، عقب گرد کردم تا از مغازه خارج شوم.
یکباره گویا متوجه حضور نفر سومی شدند، فاصله گرفتند و مغازه دار گفت بفرمائید!
شروع کردم به تماشا و قیمت گرفتن اجناس. درین انحاء صحنه ی تکان دهنده تری، دل مرا لرزاند. کودک خردسال 3 یا 4 ساله ای آن طرف پیشخوان حضور داشت. بستنی اش تمام شده بود و با بهانه جوئی و غر زدن،مادرش را برای خرید هله هوله ی دیگری تحت فشار می گذاشت. زن جوان با غمزه ای برای مغازه دار خداحافظی کرد و بچه را برد. مغازه دار گفت: عمو امروز خوش اخلاق نبودی ها!
..............................................................
اشتباه محض است که فکر کنیم، بچه ها نمی فهمند. یادم است وقتی کودکانم، خیلی کوچک بودند وحتی زبان باز نکرده بودند، برایشان پرستار گرفته بودم. بعدها که بزرگتر شدند وزبان باز کردند، خاطراتی را برایم توصیف می کردند از آن ایام واینکه پرستارشان چه کرده بود!
بچه ها از بدو تولد ، دائما مشغول ضبط وقایعند. تمام وقایع در ذهنشان نقش می بندد وخاطره می شود.
بی اخلاقیهای مادر، خیانت و زناکاری او در جامعه ی ما بخصوص برای فرزندان ذکور خانواده خیلی ثقیل وتحقیرآمیز است. کودکی که این چنین آشکارا شاهد بی اخلاقی مادر است، صحنه را در ذهن خود ضبط کرده ودر سالهای بغد متوجه حقارت موجود در آن می شود. این سطح از حقارت، در سالهای بعد می تواند زمینه ساز رفتارهای ضد اجتماعی توسط نوجوان باشد.
پس گسترش بی اخلاقی های زنان ؛ می تواند منجر به گسترش لات مآبی، هرزگی و کلا آنتی سوشیالیسم در فرزندانشان باشد. یک جامعه ی خردمند ودورنگر، بیشترین سرمایه گذاری را روی پرورش زنان اخلاقمند و پر دانش می کند. از قبل این سرمایه گذاری است که نسل و نسل های بعد، با هزینه ی کمتری به بهترین وجه تربیت خواهند شد.
والبته این اخلاق پروری ها با تبلیغات چادر توسط خانم چرخنده و ضزب وشتم واهانت توسط گشت ارشاد بدست نمی آید. اتفاقا این گونه روشهای مخرب با دافعه و حقارتی که در خود نهفته یا آشکار دارند، روزبروز انحرافات را در جامعه بسط بیشتری می دهند.
پاسخ:
سلام ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی