یا لطیف
همراهان سلام
![مبعث](http://img1.tebyan.net/big/1395/02/9625217040251249451811108715721052918877.jpg)
پوزش مرا بخاطر تاخیرم در ارسال مطلب پذیرا باشید..لطفا
در این باره توضیحات کامل خواهم داد .قبل از هرچیز مبعث رسول مهربانیها را به تمام مسلمان جهان و بخصوص هم میهنان و بویژه همراهان همیشگیم در این سالها تبریک و تهنیت عرض می کنم وامید وارم که قلبهاتان مملو از سرور و شادی دایمی باشد
اجازه بدهید در مورد مرحله دوم انتخابات در پست بعدی ورود کنم چون نیمه شب است و ذهنم سخت خسته باور بفرمایید از روز شنبه که موفق به تمدید زمان سرویس اینترنت شدم و عطای سرویسهای تلفن همراه را به لقاءش بخشیدم تا امروز آنقدر در انبوه گروه ها ی تلگرامی به بحث و جدل پرداختم که انرژی برایم نمانده
اجازه میخواهم نظرات رابدقت بخوانم و منهای دو نظر تایید شده در متن پایین نظراتی که حرفی برای گفتن داشتن تایید و پاسخی در خور خواهم دادو نظرات موهن به هردوبزرگوار را قطع به یقین تایید نخواهم کرد تا پست بعدی فعلا خدا حفظتان کند
- ۹۵/۰۲/۱۶
شاید باورتون نشه ولی یک ساله که دارم فکر میکنم که این سوالو اینجا مطرح کنم یا نه.
دخترم 25 سالمه. تا الان فقط درس خوندم . تو یه خانواده آروم و تحصیلکرده. آدم مذهبی ای نیستم ولی تا الان سعی کردم که به اصول یه خانواده اصیل و سنتی پایبند باشم . میدونم بنظرتون مسخره میاد ولی وارد یه سری جمع های مختلط برای اینکه مجبور نشم دست بدم نشدم . معتقد بودم که اگه رابطه عاطفی ای بخواد شکل بگیره از کانال خانواده باشه بهتره. که گویا طرز فکرم اشتباه بوده. ظاهرم خوبه ، شایدم معمولی. پیشنهاد هایی رو که بهم میشد اغلب جدی نمیگرفتم ، چون یا همسن بودیم و دنیامون رو متفاوت میدیدم ، یا طرف 10-15 سال از خودم بزرگتر بود و باز هم اشتراکاتی نمیدیدم. کلا حد وسط نداشت نمیدونم چرا.
خواستگارهایی هم که از طریق معرف میومدن ، کمترین احترام یا هیجانی تو رفتارشون نمیدیدم. انگار برای معامله میومدن.و اغلب دست خالی! حتی بدون یک شاخه گل ! حتی تا جلسه سوم! احساس تحقیر شدن بهم دست میداد. ما خانوادگی تو هر ارتباطی که باشیم برای طرف مقابلمون هیچوقت از ادب و احترام کم نمیذاریم .برادرم چندباری که خواستگاری میرفت حسابی به خودش میرسید ، دسته گل بزرگ ، حتی توی ماشینشم میبرد کارواش واکس بزننً . اینا ابتدایی ترین چیزاییه که هر آدمی برای اینکه حس خوبی به طرفش القا کنه انجام میده. من خودم خیلی مراقب ادبیاتی که به کار میبرم هستم ، اما مثلا یه بار خواستگارم با لحن کوچه بازاری بهم گفت : "فکر کردی فوق لیسانس بگیری شوهر بهتر گیرت میاد؟ ازونایی نباشی که دهن شوهره رو سرویس کنی!!!! " بقیه هم به طرق دیگه باعث سرخوردگی من شدن . چندبارهم به گریه افتادم .اینهمه وقاحت و خودشیفتگی نمیدونم از کجا ناشی میشه.
خلاصه که از روالی که تا الان داشتم پشیمونم . نمیخوام دیگه منفعل باشم تا هرکسی به خودش اجازه بده با هر رفتاری بهم نزدیک شه. میخوام خودمم انتخاب کننده و تصمیم گیرنده باشم. من همیشه دوست داشتم تا وقتی که انرژیم بالاست به ثبات عاطفی برسم. منم میتونم یه رابطه فوق العاده داشته باشم . عشق ، آرامش ،اعتماد و تعهد ...
خواستم راهنماییم کنید که از کجا شروع کنم. میخوام وارد یه سری جمع های مختلط که سرشون به تنشون می ارزه ، مطالعه میکنن و اهل لودگی و... نیستن وارد بشم . شاید تو یکی از این جمع ها جرقه ای اتفاق افتاد.
یه سری ازین گروهای کوهنوردی یا دور همی های فرهنگی توی تهران رو بهم معرفی کنید بطور دقیق.
خیلی رو جواباتون حساب میکنم اقای ساعدی . بی نهایت ممنونم .