شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یا لطیف


محرم ، عشق حسین، امام حسین

تردیدی نیست که «گفتار» نسبت به «نوشتار» تأثیر مهمتری بر نهان انسان دارد و گاه این تأثیر بر نفوس می تواند اعجاب برانگیز باشد که فرمود: «ان من الکلام لسحر» همانطور که «سحر و جادو» خرق عادت به حساب می آید چه بسا یک سخن و یک کلام هم مستمع خود را مسحور خویش نماید.
استاد مطهری در اهمیت نقش سخنوران می نویسد:

  «مُبلّغ از مرجعیت کمتر نیست».(مجموعه آثار 17/412)
 
و در بیانی دیگر بر این باور است که:

 «مقام منبر از مقام قلم بالاتر است و از شأن ائمه بوده والبته در روزگار ما برعکس شده»(همان3/327)
 اهمیت سخنرانی در این نکته مهم نهفته است که یک مُبلّغ و سخنران دینی در مقابل سه جریان مهم قرار می گیرد که باید با هنرمندی و تلاش ماهرانه بتواند پیروزمندانه از پشت تریبون یا بالای منبر پایین آید:

اولاً در طول سخنرانی با روح و روان مردم مواجه بوده و در تماس است.

 ثانیاً در اطراف خویش جریانات مختلف اجتماعی را می بیند که نباید از آنها غافل باشد

و ثالثاً مسئولیت تبیین حقائق بلند آسمانی که در آیات قرآن و احادیث نقش بسته را به عهده دارد.

اگر سخنرانان ،امروزه بتوانند در این سه میدان مهم نقش آفرینی داشته باشند آنگاه غیر از نمره قبولی آنان در حوزه خطابه و تبلیغ قطعاً شاهد تغییرات ژرفی در ساختار مذهبی-فرهنگی جامعه دیده خواهد شد.
 لطفا با کلیک برروی موتن داخل پرانتز کلیت موضوع را مرور بفرمایید

(سخنگوی دین باشید نه دلال شخصیتها )

خانواده حسینی این گونه است

  • محمد ساعدی
  • ۰
  • ۰

یا لطیف .

  یزید از نگاه علامه محمد تقی جعفری (ره)

یزید کیست و کارنامه او چیست؟

چهره هایی در تاریخ بشریت ظهور کرده اند که یک بار دیدن یا شنیدن توصیفی از آنان، برای اطلاع از وقاحت و بی شرمی بی نهایت و شدت مبارزه آن ها با حق و حقیقت که یک انسان نما می تواند داشته باشد، کفایت می کند.بی تردید یزید یکی از آن چهره هاست که به تنهایی مجمع خباثت نسل و رذالت خانوادگی و نشو و نمای خودمحوری و لذت پرستی و کامجوییِ حیوانی را در وجود خود جمع کرده است. نخستین جمله را از عبدالرحمن ا بن خلدون مؤلف مقدمه تاریخ معروف می شنویم. او می گوید:«اما درباره حسین چه بگویم؛ وقتی که فسق و انحراف یزید بر همه مردم دورانش آشکار شد، پیروان اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه وآله در کوفه، از حسین بن علی درخواست کردند که به کوفه برود و آنان در قیام علیه یزید یاری اش کنند.» [۱]
.این جمله مختصر می تواند شخصیت یزید را به تمام معنی آشکار کند، زیرا فساد و تبهکاری و انحراف یک شخصیت تا به حد نهایی نرسد، گفته نمی شود که اوصاف قبیح مزبور آن شخص برای همه ثابت شده است، زیرا صدها احتمال و تأویل و تفسیر و اغراض شخصی و عمومی، مانع از آن است که همه مردم در بیش از ده جامعه بزرگ اسلامیِ آن روز، از کوچک و بزرگ و دانا و نادان و خوب و بد… همه و همه، کثافت و فساد و تبهکاریِ شاخص ترین فردشان را بپذیرند.اگر از این اتفاق نظر جوامعِ عصرِ خود یزید و صاحب نظران قرون و اعصار بعدی بگذریم، توجه شایسته به کردار سه سال و نیمه اش، جای تردیدی در این حقیقت نمی گذارد که در صورت موافقت امام حسین علیه السلام با او، نتیجه ای جز امضای نابودی اسلام و بردگی مردم به بنی امیه در بر نداشت.اما کارنامه سه سال و نیم یزید:
۱. کشتن حسین بن علی علیه السلام با هفتاد و یک رادمرد دیگر به وضعی که تاکنون هیچ مورخی، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، بدون لرز و وحشت و ناراحتیِ روحیِ شدید، نتوانسته است پیرامون آن حادثه مطالعه ای کند و چیزی بنویسد.
۲. قتل عام اهالی مدینه، که به قول مورخان درباره جلادان خون آشام مغول: «آمدند و کشتند و تارومار کردند و سوزاندند و رفتند» با این تفاوت که در هیچ تاریخی دیده نشده است که چنگیز و هلاکو و آباقاخان به فرماندهان خود دستور بدهند که کسانی را که از لبه شمشیر شما سالم ماندند، دور خود جمع کنید و ازیکایک آنان برای برده شدن به من بیعت بگیرید. این دستور را یزیدِ ضد بشر صادر کرده است.دستور یزید به جلادش مسلم بن عقبه چنین بود که اگر کسی از اهل مدینه زنده بماند، باید برای بردگیِ محض با من (یزید) بیعت کند و اگر کسی از پذیرش بردگی امتناع ورزید، گردنش از بدنش جدا شود. [۲]
.۳. سوزاندن بیت اللَّه الحرام و کشتار اهل مکه. این بود کارنامه سه سال و نیم یزید.معاویه پسرش یزید را بر جای خود نصب کرد و برای رویاروییِ بی پرده با شخصیتی که برای خود ساخته بود، به زیر خاک رفت.بار دیگر تاریخ بشری، شخصیتی تبلوریافته از سرگذشتی را که از نظر اهداف و آرمان های اعلای انسانی اسلامی غیرقابل توجیه بود، راهیِ زیر خاک تیره نمود. ولی همان گونه که خاک تیره، به جهت جانشین ساختن فرزندش یزید که ادامه وجود او بود، نتوانست آن چهره شناخته شده را مخفی نماید، هم چنان یاوه گویی های چاپلوسانِ متملّق نیز نتوانست صورت واقعی او را از دل ها بزداید و از تاریخ محو سازد.آن چه که در آثار نقل شده از آن روزگار دیده می شود، بیش از این نیست که معاویه، زمینه تحمیل سلطه گری یزید را بر بعضی از مردم به وسیله شمشیر و یا سفره های رنگین آماده کرده بود، ولی هیچ تاریخ مستندی نگفته است که مردم – عموماً از طبقه معمولی گرفته تا شخصیت های برجسته – با کمال رضایت با یزید بیعت نموده و او را که فردی پست تر از او در میانشان نبود، برای زمامداری برگزیده باشند. آری، در آن هنگام که قدرت نامشروع، با ناآگاهی اکثریت مردم، با تلقین پذیری عامیان و ناتوانی
و زبونی و مصلحت اندیشیِ عده ای که استعدادِ اصلاحِ مدیریتِ جامعه را دارند، دست به دست هم داد، فرزندی به نام یزید بن معاویه می زاید که دستور کشتن مردی به نام حسین بن علی علیه السلام را صادر می کند که جلوه گاه اعلای همه ارزش های والای انسانی – الهی است.قراین و شواهد تاریخی نشان می دهد که امام حسین علیه السلام حتی در دوران معاویه که مقداری از ظواهر اسلامی را در استخدام به حکومتش مراعات می کرد، دائماً در فکر چاره جویی و نجات دادن جامعه از سلطه جویانِ خودکامه بود، ولی با نظر به مجموع شرایطی که در آن دوران وجود داشت، مخصوصاً با توجه به تعهدی که امام حسین علیه السلام برای جلوگیری از خونریزیِ بی حد و کران با معاویه داشت، حرکتی برای نهضت و انقلاب نکرد. حتی پس از وفات برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی علیه السلام به تقاضای شیعیان عراق که از او می خواستند برود و درعراق حکومت عدل اسلامی را برپا دارد، پاسخ مثبت نداد و به آنان گوشزد فرمود:«میان ما و معاویه تعهدی برقرار شده است. صحیح نیست که من آن را بشکنم، تا مدت آن عهد سپری گردد. و آن گاه که معاویه مُرد، در این باره می اندیشم و تصمیمی خواهم گرفت.» [۳] .
هنگامی که جابر بن عبداللَّه به آن حضرت عرض کرد که نظر من این است که تو هم مانند برادرت حسن مجتبی که با معاویه صلح کرد، با یزید صلح نمایی، حسین علیه السلام درپاسخ او فرمود:«صلح برادرم با معاویه به امر خدا و رسول او بود، و جنگ من هم با یزید، به امر خدا و رسول اوست.»[۴] .
عظمت اصل وفا به عهد و پیمان بود که حسین علیه السلام را در مقابل معاویه به سکوت وادار کرد.سکوت امام حسین علیه السلام در روزگار تیره و تار معاویه، ناشی از تعهد به متارکه جنگ بود که در زمان برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه بسته شده بود. حسین علیه السلام که شخصیتش در جاذبیت ارزش های عالیِ انسانی – الهی بود، می فهمید که عظمت اصل وفا به عهد چیست، و این اصل شایسته هرگونه گذشت و فداکاری است، نه معاویه که همه مواد آن عهد را که برای متارکه جنگ با امام حسن علیه السلام بسته بود، زیر پا گذاشت و بر ضدّ همه آن تعهدها عمل نمود. او معاویه بود و این امام حسین علیه السلام. او (معاویه) همه چیز را برای سلطه و حکومت دنیوی خود می خواست و حتی تعهدهایی که می بست، برای او هیچ ارزش و انگیزگی برای وفا به آن ها نداشت، ولی این(امام حسین علیه السلام) نه تنها سلطه و حکومت، بلکه همه وجود خود را فدای عمل به انجام آن تکلیف برین تلقی می کرد که نغمه آن را از اعماق وجدان پاکش می شنید. شخصیت این مرد بزرگ، دامنه شخصیت علی بن ابی طالب علیه السلام و دومین جلوه گاه او بود. همان گونه که ایمان و عمل به اصل وفا به عهد، از مختصات روحی آن پدر با عظمت بود، هم چنان آن ایمان و عمل در حسین علیه السلام که تجلی گاه آن روح بزرگ بود، وجود داشت.دستور امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر در فرمان مبارک چنین است:«مالکا، اگر میان خود و دشمن معاهده ای منعقد نمودی
ا از طرف خود پناهندگی به او دادی، به طور کامل به معاهده خود وفا کن، و با کمال امانت، تعهدِ پذیرشِ پناهندگیِ او را مراعات نما، و نفس خود را در برابر عهدی که بسته ای سپر کن، زیرا عموم مردم در هیچ یک از واجبات الهی با آن همه پراکندگی که در آراء و خواسته های خود دارند، مانند بزرگداشت وفای به معاهده ها اتفاق نظر ندارند. این یک قانون محکم است که حتی مشرکین هم در بین خود، با قطع نظر از اسلام و مسلمین، به آن عمل می کردند. زیرا آنان نیز عواقب ناشایست عهدشکنی را آزمایش کرده بودند. هرگز برای مختل ساختن امر پناهندگی دشمن به تو، نیرنگ راه مینداز و تعهد خود را نقض مکن، و برای دشمنت حیله گری روا مدار، زیرا هیچ کس جز نادان شقی، به خدا جرأت نمی کند. خداوند متعال، قانون تعهد و پناهندگی و پناه دادن را با رحمت الهی خود میان بندگانش، عامل امن و امان قرار داده است که در منطقه ممنوعه آن بیارامند و در همسایگی آن، با احساس امن، به زندگی خود ادامه بدهند. پس هیچ گونه دغل بازی وفریب کاری و نیرنگ را نباید در تعهد راه داد، و هیچ معامله ای را به گونه ای منعقد مکن که ابهام انگیز بوده و امکان وارد کردن اختلالات در آن وجود داشته باشد. هرگز پس از تأکید و استحکام متن معاهده، تکیه بر مغلطه کاری مکن. و اگر به جهت تعهد الهی در تنگنا قرار گرفتی، این امر هرگز موجب نشود که درصدد فسخ به ناحق آن برآیی، زیرا شکیباییِ تو بر تنگنایی که امید گشوده شدن و نیکی عاقبت آن را داری،بهتر از آن عذرخواهی است که از نتیجه بد آن، بیمناک، و از بازخواست خداوندی که در دنیا و آخرت دامن تو را خواهد گرفت، هراسناک باشی.» [۵] .
اگر ما نتوانیم قانونی را که در زیر برای «حیات معقول» انسان ها مطرح می نماییم، بپذیریم، یقین داشته باشید که ارزش دنیایی که در آن زندگی می کنیم، جز به اندازه ارزش سرگرمی در قهوه خانه ای که مشتریان آن را پوچ گرایان تشکیل می دهند، نخواهد بود. آن قانون چنین است:انواع حکومت ها، چه حق و چه باطل، بالاخره پس از سپری شدن روزگاری معیّن، غروب می کنند. تنها تفاوتی که میان آن ها وجود دارد، در این است که هدف اصلی حکومت های حق، نصب و روشن کردن مشعل های ارزش های عالی فراراه کاروان بشریت در مسیر تکامل است و هدف حکومت های باطل، تورّم بخشیدن به «خود حیوانی» است با قربانی کردن همه حقایق به عنوان وسیله در راه وصول به هدف خود. به همین جهت است که حکام حق، نه تنها همه فعالیت ها و تلاش های خود را در راه نصب و روشن ساختن مشعل های حق فراراه کاروانیانِ انسانی در مسیر تکامل به کار می بندند و نه تنها خود حکومت را هم برای این هدف مقدس می خواهند، بلکه وجود خود را همواره در مرز شهادت در مسیر هدف خود می بینند.بر مبنای این قانون است که مقدار و طول زمان زمامداری و گسترش قلمرو آن، برای حکومت حق مطرح نیست. آن چه که برای این نوع حکومت اهمیت دارد، طرح و اثبات ارزش های «حیات معقولِ» انسان هاست. از این جهت است که حکّام باطل، هدف و مقصودی جز تسلط بر انسان ها و وسیله ساختن زندگی مادی و معنوی آنان برای همین سلطه گری و خودکامگی ندارند. لذا، همه سرمایه ها و استعدادهای وجودی خود را برای هرچه بیشتر متورّم ساختن «خودطبیعی حیوانی» به کار می بندند تا بتوانند حوزه سلطه گری های خود را توسعه بدهند و حتی اگر بتوانند، لحظه ای بر جولان های خود در میدان کامکاری ها بیفزایند.معاویه مُرد و یزید به ولید بن عتبه که والی مدینه بود، به وسیله نامه دستور داد: بدون کمترین تأخیر و بی امان از حسین بن علی بیعت بگیر.در نامه چنین آمده است:«از حسین و عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن زبیر فوراً و بی امان برای من بیعت بگیر.» [۶] .
خاصیت مستبدّانِ خودمحور و طواغیت سلطه گر همین است که برای هیچ بشری حق اندیشه و اراده و تصمیم گیری سراغ ندارند. اینان خود را صاحب چنان اراده مطلقی می دانند که نه تنها اراده دیگر انسان ها را مشروط به اجازه و خواسته خود می دانند، بلکه زندگی آنان را بدون اذن خود به رسمیت نمی شناسند!چشم باز و گوش باز و این عمی! حیرتم از چشم بندی خدااینان چگونه می توانند برای حیات انسان ها ارزشی قائل شوند، در صورتی که همه ارزش ها در برابر خواسته های آنان پوچ و نامفهوم است

نوشت:
۱- مقدمھ تاریخ ، ابن خلدون ، ص ۲۱۶
۲- تاریخ یعقوبى ، ج ۲، صص ۲۵۰ و ۲۵۱
۳- نفس المھموم ، مرحوم محدث قمى ، ص ۳۸
۴- ھمان ماءخذ، ص ۴۷
۵- نھج البلاغھ ، نامھ شماره ۵۳ ، عھدالامام للمالک الاشتر النخعى.
۶- الکامل فى التاریخ ، عزالدین ابوالحسن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانى (ابن اثیر)، ج ۴، ص ۱۴
انتخاب شفقنا از کتاب امام حسین علیه السلام شهید فرهنگ وپیشرو انسانیت


در این زمینه بیشتر بخوانید

پیام عاشورا از خودگذشتگی در مسیر هدایت جامعه است


معضلات فرهنگی کشور با شعار و سخنرانی مرتفع نمی شود

به کدام «حسین» ایمان دارم؟/ پاسخ امام موسی صدر

مقتل‌خوانی زنده‌یاد مهران دوستی و علی معلم در رادیو
  • محمد ساعدی
  • ۰
  • ۰

شور شیرین ..

یالطیف

عنصر شهادت طلبی در کربلا

شور شیرین (ویژه نامه)

علّامه سیّد محسن امین نیز در جلد اوّل أعیان الشیعة، نزدیک به بیست دلیل آورده که امام حسین علیه السلام گمان مى کرده و در برخى مراحل، یقین داشته است که به شهادت مى رسد. همچنین آیة اللّه استادى در کتاب بررسى قسمتى از کتاب "شهید جاوید" که بعد از آن، در کتاب "سرگذشت کتاب شهید جاوید" منتشر شد، بیست دلیل براى این موضوع آورده است. آیة اللّه لطف اللّه صافى گلپایگانى نیز در کتاب "شهید آگاه"، 33 دلیل براى نظریّه شهادت طلبى، ارائه کرده است. [1]
گرچه تا کنون، چندین تفسیر از «شهادت طلبی» امام حسین علیه السلام ارائه شده است؛ اما همه در این مشترکند که امام حسین علیه السلام به کربلا آمد تا شهید شود و از اینجا به بعد است که درباره انگیزه حضرت از این شهادتِ اختیاری بحث می شود. شهادت تکلیفى، شهادت فِدْیه اى، شهادت سیاسى و شهادت اسطوره اى چهار رویکرد در پاسخ به این سوال است.
اما قراین و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد امام حسین علیه السلام گرچه می دانست که نهایتا در کربلا به شهادت خواهد رسید؛ اما هدف او از حرکت به سمت کوفه رسیدن به شهادت رسیدن و یا همان شهادت طلبی نبوده است.
شهادت یا همان مرگ عزتمندانه گزینه ای بود که در کنار پذیرش زندگی ذلیلانه به حضرت پیشنهاد کردند و ایشان بی درنگ شهادت را پذیرفت و به فیض آن نائل شد. این شواهد و قراین عبارتند از:
1. سخن خود امام حسین علیه السلام در روز عاشورا که فرمود: ألا وَ إنَّ الدَّعِىَّ ابنَ الدَّعِىِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثْنَتَین: بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ، وَ هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّة [2]
هان! بى نَسَبِ پسر بى نَسَب، مرا میان دو چیز قرار داده است: شمشیر و خوارى. خوارى از ما دور است.

سیدالشهداء علیه السلام هرگز نیامده است که به عشق شهادت خود و یارانش را هدف تیغ و تیر دشمن قرار دهد تا بهشت نصیب شود. او از مدینه به مکه و از مکه به سوی کوفه در حرکت است برای انجام وظیفه امامت خود و اکنون رسیده است به کوفه ای که مردم فراوانی از او خواسته اند به آنجا برود

2. اگر امام حسین علیه السلام به واقع آمده بود که به هر شکل ممکن به شهادت برسد دیگر معنا نداشت که از دشمن بخواهد او را رها کرده و اجازه دهد او و همراهانش به مدینه بازگردند. این جمله و مشابه آن بارها از امام حسین علیه السلام نقل شده است که اگر از دعوت من پشیمان شده اید و دیگر طالب من نیستند پس به من اجازه دهید به همانجایی برگردم که از آن آمده ام: إن ... کنتم لِمَقدَمی کارِهینَ انصَرَفت عَنکم إلَى المَکانِ الَّذی أقبَلت مِنه إلَیکم
«اگر از آمدن من ناخرسندید، به همان جایى باز مى گردم که پیش از حرکت به سوى شما بودم.» [3]
نکته مهمی که نباید از نظر دور بماند این است که در فرهنگ اسلامی شهادت طلبی به معنای تلاش برای مردن در راه خدا نیست؛ هرگز به این معنا نیست که شخص، تمام درهای باز برای زنده ماندن شرافتمندانه و خدمت به اسلام را نادیده انگارد و خود را به تیغ و تیر دشمن سپارد.
آنچه مطلوب است و در سیره و سخنان اهل بیت علیه السلام دیده می شود دعا برای طول عمرِ با عزت و سعادت در راه بندگی خداست و اگر نبردی رخ داد انسان از خدا بخواهد که زنده بماند و این توفیق به او داده شود تا تمام دشمنان خدا به دست او به درک واصل شوند. این معنا در دعایی از امام صادق علیه السلام نیز آمده است: دعایی از امام صادق علیه السلام نقل شده که راوی می گوید آن حضرت این دعا را در ماه مبارک رمضان پیوسته می خواند؛ بخشی از آن دعا این است: وَ أَسْأَلکَ أَنْ تَقْتلَ بِی أَعْدَاءَکَ وَ أَعْدَاءَ رَسولِکَ [4] خدایا از تو می خواهم که به دست من تمام دشمنانت و دشمنان پیامبرت را به هلاکت برسانی.
در این خواسته اسیر نشدن، جانباز نشدن و شهید نشدن نهفته است؛ زیرا جز با آزاد و سالم زنده ماندن آن دعا محقق نخواهد شد.
اما دعا برای شهادت یا همان درخواست شهادت و به تعبیر دیگر شهادت طلبی، آنگونه که از جملات پیشین همین دعا فهمیده می شود به این معناست که خدا توفیق دهد مرگ انسان؛ یعنی آن انتقالی که گریزی از آن نیست شهادت باشد: وَ أَسْأَلکَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِی قَتْلًا فِی سَبِیلِکَ. خدایا از تو می خواهم مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده!

قراین و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد امام حسین علیه السلام گرچه می دانست که نهایتا در کربلا به شهادت خواهد رسید؛ اما هدف او از حرکت به سمت کوفه رسیدن به شهادت و یا همان شهادت طلبی نبوده است

یعنی شکی نیست که من نیز به مانند هر انسان دیگری روزی خواهم مرد و از این دنیا به دنیای دیگر منتقل خواهم شد؛ از تو می خواهم سبب این انتقال را شهادت در راه خودت قرار دهی؛ نه بیماری و کهولت سن و تصادف و مانند آن.
این دعا که در ضمن، آموزش معارف اسلامی و القای نگاه صحیح به موضوع شهادت و شهادت طلبی نیز هست هرگز به این معنا نیست که خدایا هر چه زودتر و سریعتر یکی از دشمنانت را به سوی من بفرست تا مرا بکشد و من به فیض شهادت نایل شوم؛ هرگز.
شکی نیست که همین فرهنگ و نگاه به شهادتی که امام صادق علیه السلام تعلیم می دهد در سیر امام حسین علیه السلام نیز وجود داشته است. سیدالشهداء علیه السلام هرگز نیامده است که به عشق شهادت خود و یارانش را هدف تیغ و تیر دشمن قرار دهد تا بهشت نصیب شود. او از مدینه به مکه و از مکه به سوی کوفه در حرکت است برای انجام وظیفه امامت خود و اکنون رسیده است به کوفه ای که مردم فراوانی از او خواسته اند به آنجا برود. سپاهی از کوفه راه را بر او می بندد. حضرت، هدف از سفر خود را بازگو می کند که به دعوت این مردم آمده است و این را هم می فرماید که اگر دعوت کنندگان از دعوت خود منصرف شده اند ما هم بر می گردیم: انصَرِفوا بِنا. فَلَمّا ذَهَبوا لِیَنصَرِفوا حالَ القَوم بَینَهم و بَینَ الانصِرافِ. [5]
اما همین که خواستند برگردند سپاه کوفه مانع از بازگشت آنها شد.
تا در نهایت او را مخیر کردند بین پذیرش بیعت و تن دادن به شهادت. در اینجا هم حضرت می فرمایند چون در بین این دو گزینه، بیعت ذلیلانه از فرهنگ الهی ما دور است «هیهات منا الذلة» پس آماد نبرد می شویم.
خود و یارانش هم تا جان در بدن داشتند جنگیدند و از دشمن تا می توانستند کشتند تا بر همگان روشن شود امام حسین علیه السلام نه اهل تن به ذلت دادن است و نه سر به تیغ دشمن دادن.
اما یک وقت، دیگر رمق از حضرت رفت ...
 بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد              اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

پی نوشت:
1. دانش نامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن و حدیث، ج 3، ص: 332
2. الملهوف: ص 156
3. تاریخ الطبری: ج 5 ص 401، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 552، مقتل الحسین للخوارزمی: ج 1 ص 231؛ الإرشاد: ج 2 ص 79
4. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 4، ص: 75
5. تاریخ الطبری: ج 5 ص 400، أنساب الأشراف: ج 3 ص 380، تجارب الامم: ج 2 ص 61، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 551، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 1 ص 229؛ الإرشاد: ج 2 ص 77



توصیح لازم ::تمام این مطلب از تبیانhttp://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=305555برداشت شده است

  • محمد ساعدی
  • ۰
  • ۰

یا لطیف

متن اول

ازآنجایی که چالش آب در کشور یک مشکل اساسی است و این مشکل در استان ما و درشهرستان زرندیه وساوه اگر باران به کوهستان نبارد به یک معضل  بدل خواهدشد .تا انجایی که من خبردارم تمام مسیولان اقدامی بیشتراز نصیحت وسفارش نداشته اند و طبق سنوات گذشته همچنان طالبی وهندوانه . خربزه و..با همان شیوه آبیاری عهد دوغی کشت می شوندواین یعنی این که برای هرکیلو طالبی سیصد تومانی  ودویست تومانی برای هندوانه و کمی بالاتر برای خربزه تیرصادراتی مخصوص زرند چه مقدار آب مصرف شده را هیچ مسئولی درک نکرده نمی کند و نخواهد کرد . اگر درک می کردند اجازه کشت با چنین آب گرانبهایی می دادند ؟؟؟لطفا برروی متن داخل  پرانتز کلیک کنید(

ا توانستند لابی کردند و سد ساختند)ایران تا 15سال آینده کویر می شود) و(بدترین وضعیت آبی در تاریخ هزاران ساله ایران)و راهکار ما برای عبور از "20 سال خشکسالی"ودر زرندیه محرم حسنی 4000 ماهی را از سد خشک شده امیر نجات داد +عکس و(

(محصول صادراتی زرندیه اسیرکم آبی)

ومطلب دوم
 این روزها استفاده از ادبیات سخیف آنقدر در جامعه بالاگرفته  که اساس تربیت جامعه را زیر سوال برده است  و این طرز بیان واین ادبیات تحت هیچ شرایطی برازنده جامعه متمدن اسلامی ایران زمین نیست .این مطلب را هم اقای اکبر عبدی باید بفهمد و هم راننده تاکسی وهم نمایندگان محترم مجلس وهم دکتر حداد عادل رییس فرهنگ و ادب واژگان فارسی تا برای تمام حرفهای سخیفی  که بر زبان هنرمندان و متولیان فرهنگ و از جمله شخص شخیص خودش بیان شده معادل مودبانه بسازد که هم مخاطب به عمق نفرت گوینده پی ببرد و هم جامعه آسیب نبیند لطفا متون داخل پرانتزرا مرور کنید(ادبیات عمومی کشور ..عقلا وارد صحنه شوند، آینده در خطر است و(مردم ادبیات سخیف، زشت و زننده را نمی پسندند)و 30ویژگی انتقاد کردن/ مناظره کردن

و مطلب سوم
جامعه ای به پویایی می رسد که در راس گفتار وکردار هر گوینده ای و نویسنده ای و مسئول و غیرمسئولی صداقت باشد صداقت . .لطفا حرفهای مرا از قلم وزبان دکتر محمود سریع القلم بخوانید ( ودر آخر..فرارسدن ایام عزای سالار شهیدان حضرت امام حسین را به جامعه جهانی شیعه و بخصوص هموطنان و همشهریان تسلیت گفته و امید که حسینی شویم و حسینی بمانیم وحسینی بمیریم . درود خداوند بر سرورو آزادگان و شهیدان ویارانش الی یوم الدین باد وننگ ونفرت بر ظلم تجاوز وقتل وغارت از بدو تاریخ تا کربلا و کربلاهای مکرر جهان تشیع ..والسلام

  • محمد ساعدی
  • ۰
  • ۰

یا لطیف

 سلام همراهان. سلام خوبان

از  اینکه به هر شکل وطریقی جویای احوالم بودید ممنون

از دوستان عزیزی که به زحمت تلفن منزلم را پیدا کردند و از تهران تا اردبیل و تبریز تا همراهی عزیزان همشهریم که نگران نبودنم بودند صمیمانه سپاسگزارم.اما بعد

چند ده روزی شد که نتوانستم خدمت برسم برای کاری که ابتدا قرار بود چند روزه تمام شودولی پیشنهاداتی که حالا توکه داری .اینم .....یک ماه کار اساسی روی دستمان گذاشت و در آخر سر هم مجبور به سرهم بندی شدم تا مجبور نشوم خانه رابفروشم صرف تعمیراتش کنم  حالا ناجوانمردی دستگاه و نارفیقی نت و. که شرحش از حوصله شما خارج است بماندهمین قدر عرض کنم از تمام خوبانی که با صبر متانت و بزرگواری هر روز به شهرخوبان سر زدند و مطلب جدیدی نبود تا بخوانند

صمیمانه پوزش می طلبم وعاجزانه حلالیت می طلبم و تقاضای بخشش وعفو وگذشت دارم همراهان ممنون و سپاس لطفا مرا ببخشیدو اما بعد دوم

 با تمام وجود باداغدیدگان فاجعه و تراژدی منا همدردم و با تمام وجود ازال سعود بیزاری می جویم و به کشور عربستان بخاطر سوئ مدیریت در مراسم حج اعتراض دارم .واز خداوند رحمت غفران برای شهدا و صبر واجر برای داغدیدگان مسئلت دارم.

به خانواده های معزز نیکبخش بخاطر از دست دادن مرحومه بانو پونه و منصورتمجیدی پدر بزرگوارشهیدتمجیدی را صمیمانه تسلیت می دهم

به اقای محتشمی به خاطر از دست دادن پسر جوانش مرحوم محمد تسلیت می دهم

به ارواح مطهر تمام شهیدان دفاع مقدس که در راه اعتلای اسلام و مام میهن جام شهادت نوش جان کردند درود می فرستم

و.. از جناب جوانمردرییس محترم فرهنگ وارشاد اسلامی برایر برگزاری یادواره شهدا ی دفاع مقدس در روستای زیبا و بزرگ وشهید پرور  علیشار که همراه با اجرای زیبای گروه کر و موسیقی محلی سنتی و اعطای جوایز به جنابان  برادران بزرگوار و فرهیخته مان اساتید موسوی شاعرصاحب نام در عرصه شعر آیینی و چراغی و امیر حسینی محققین ومولفین کتابها و مقالات مرتبط با شهرستان شده بود تشکر میکنم  و

کما فی السابق بخاطر تکمیل نشدن سالن چند منظوره  اداره فرهنگ وارشاد و بیمارستان  امام رضا علیه السلام و شهر بازی و...به مدیرکل ارشاد استان مرکزی مدیرکل بهداشت درمان وآموزش پزشکی استان مرکزی فرماندار محترم شهرستان نماینده محترمه شهرستان شهردار محترم شهر به شدت انتقاد و اعتراض دارم و امابعد آخر حرف زیاد دارم ولی بخدا حالم مساعد نیست دعوت می کنم مطلب زیر که کپی از تابناک است را بخوانیم و بیاندیشیم با امید به اینکه مطلبی در خور همراهانم بیابم وتابه اشتراک بگذارم و منتظر نظرات خوب گویا و متفکرانه و مرتبط بنشینم .از خداوند یاری می جوییم.خدا حفظتان کند

آنجا که غریزه ی مرگ فعال می شود

ویلیام گلاسر»، روان پزشک آمریکایی و پایه گذار نظریه انتخاب و واقعیت درمانی، اعتقاد دارد که ما خود سرنوشت خـود را مـی سـازیم. گرچه عوامل بسیاری بر زندگی ما اعمال نفوذ می کنند اما همیشه برای ما فرصت انتخاب و تغییر شرایط وجود دارد. عوامل خـارجی اجزایـی از زندگی ما را تغییر می دهند، ولی ما توان آن را داریم که با تغییـر دادنِ جزء دیگری از زندگی مان برایند زندگی مان را در جهت سازندگی پیش ببریم.

از نظر «گلاسر» ورشکستگی عاطفی، فقر، اعتیاد و بیماری محصولِ انتخاب های ما هستند گرچه هیچ کس به طور فعال چنین گزینه هـایی را انتخاب نمی کند اما به صورت غیرفعال و غیرمستقیم این گزینـه هـا را به زندگی خود فرا میخواند.

هیچکس بیماری را مستقیم انتخاب نمی کند اما زمانی که فـرد تغذیه ی ناسالم را انتخـاب مـی کنـد، ورزش را انتخـاب نمـی کنـد و رقابت های کور بر سر مال و منال یا بر سـر جـاه و مقـام را انتخـاب می کند، غیرمستقیم درحالِ انتخابِ بیماری است.

هیچ کس مسقیم اعتیاد را انتخـاب نمـی کنـد امـا فـردی کـه هم نشینی با افراد بی مسئولیت و بـی هـدف و بـی برنامـه را انتخـاب میکند، به صورت غیرفعال درحالِ انتخاب اعتیاد است.

کسی ورشکستگی عاطفی را انتخاب نمی کنـد امـا وقتـی جـوانِ مـا به جای مطالعه ی تاریخ و دانش و فلسفه به تماشای فیلم فارسی های نوین و سریال های تلویزیونی وقت سـوزان مـی نـشیند کـه در آن هـا روابط دختر و پسر با یک لبخند آغاز می شود و به سـرعت بـه ازدواج می انجامد درواقع در حالِ انتخابِ ورشکستگیِ عاطفی است. هیچکس فقر را نمی خواهد اما کسی کـه بـرای بهبـود مهـارت هـای شـغلی و ارتباطیِ خود تلاش نمی کنـد و مـدیریت زمـان و مـدیریت مـالی را نمی آموزد به طور غیرفعال درحالِ انتخابِ فقر است.

«زیگموند فروید»،پزشک اتریشی و پایه گذار روان کاوی، اعتقاد دارد در طبیعت دو نیروی به ظاهر متضاد فعال: اند نیروی حیـات و نیـروی مرگ! نیروی حیات دست اندرکار ساخت وساز است. این نیرو عناصـر و مولکول ها را آن قدر«ترکیب» می کند تـا سـاختارهایی بـزرگ تـر، پیچیده تر و پویاتر ایجاد شوند.

«فابیو مارکزی»، نظریه پرداز ایتالیایی در زمینه ی سیستم ها، این نیرو را «آنتی آنتروپی» می نامد.فروید این نیرو را «غریزه ی زایش» یا «لیبیدو» نام می دهد.

نیروی دوم نیروی مرگ است. این نیرو ساختارهای بزرگ، پیچیده و پویا را می شکند و «تجزیه» می کند تا ساختارهایی کوچک و ساده و کم تحرک ایجاد کند. «فرویـد » ایـن نیـرو را «غریزه ی مرگ» یا «تاناتو» می نامد. شیمیدان ها این نیرو را «آنتروپی» نام نهاده اند.

گرچه به ظاهرغریزه ی زایش و غریزه ی مـرگ بـرخلاف هـم عمـل می کنند اما هم چون دو تیغه ی قیچی یا دو بازوی انبر هدف واحـدی را دنبال می کنند: تکامل! تا زمانی که یک ساختار رو به جهت تکامـل داشته باشد، غریزه ی زندگی از آن حما یت می کند اما هنگامی که یک ساختار از تکامل رو بگرداند غریزه ی زنـدگی آن سـاختار را تحویـل غریزه ی مرگ می دهد تا آن را مضمحل و نابود کند و مـواد اولیـه را برای ساخت یک ساختار جدید تحویل غریزه ی زایش بدهد.
چه یک انسان و چه یک سیـستم بـزرگ اجتمـاعی، از زمـانی کـه از تکامل و رشد سر باز زنند و سکون و ثبات و امنیت را بر رشد ونمـو پویای و خلاقیت ترجیح دهند مرگ خود را انتخاب کرده اند:  انتخاب با شماست، خلاقیت یا مرگ؟!ه

پیشنهاد برای مطالعه بیشتر :


اگر متأهل هستید، بخوانید: نیمرویی که به املت....


  • محمد ساعدی