در یکی از سال هایی که دانش منفرد استاندار فارس بود، یکی از کارمندان استانداری که مترجم زبان انگلیسی بود، گفت:
قرار بود قاضی القضات سودان به شیراز بیاید. من و استاندار به فرودگاه
قسمت تشریفات رفتیم. وقتی که هواپیما به زمین نشست، پای پلکان رفتیم و قاضی
القضات سودان را به قسمت تشریفات یا همان کلاه فرنگی آوردیم.
اوایل شهریور ماه بود، میوههای مختلف شیراز رسیده بود. سبدی از انواع
میوه در قسمت تشریفات روی میز گذاشته بودند. هر چه تعارف به این مهمان
کردیم، چیزی نخورد. به استانداری آمدیم، باز انواع میوهها و تنقلات و
غیره آماده بود. استاندار خیلی اصرار کرد ،ولی باز رییس قوه قضاییه سودان
میل نکردند.
بالاخره
استاندار جلسه داشت، مترجم همراه رییس قوه قضاییه سودان برای سرکشی و
بازدید به دانشکده حقوق می روند. مترجم از او میپرسد:
چرا با این که زیاد به شما تعارف شد، ولی چیزی نخوردید؟
گفت: من از کشور سودان آمده ام که مردم آن فقیر هستند و دسترسی به انواع
میوه ندارند، اگر من از این میوه ها بخورم، از عدالت ساقط میشوم و در
برگشت و مراجعت به سودان، برای قضاوت بین مردم آن سرزمین دیگر عادل نیستم،
بنابر این حق خوردن از این میوه ها را ندارم!
و اتفاقا استاندار کلی هدیه به او داد که قبل از حرکت همه را نوشت که متعلق به دانشکده حقوق سودان است. استاندار به او گفت که: این ها را ما به خودتان داده ایم.
گفت :من الان خودم نیستم .من الآن رییس قوه قضاییه سودان هستم. بنابر این هر چه شما بدهید، به عنوان من دادهاید نه به خودم.
دوصد گفته چون نیم کردار نیست
در یکی از سال هایی که دانش منفرد استاندار فارس بود، یکی از کارمندان استانداری که مترجم زبان انگلیسی بود، گفت:
قرار بود قاضی القضات سودان به شیراز بیاید. من و استاندار به فرودگاه قسمت تشریفات رفتیم. وقتی که هواپیما به زمین نشست، پای پلکان رفتیم و قاضی القضات سودان را به قسمت تشریفات یا همان کلاه فرنگی آوردیم.
اوایل شهریور ماه بود، میوههای مختلف شیراز رسیده بود. سبدی از انواع میوه در قسمت تشریفات روی میز گذاشته بودند. هر چه تعارف به این مهمان کردیم، چیزی نخورد.
به استانداری آمدیم، باز انواع میوهها و تنقلات و غیره آماده بود. استاندار خیلی اصرار کرد ،ولی باز رییس قوه قضاییه سودان میل نکردند.
بالاخره استاندار جلسه داشت، مترجم همراه رییس قوه قضاییه سودان برای سرکشی و بازدید به دانشکده حقوق می روند. مترجم از او میپرسد:
چرا با این که زیاد به شما تعارف شد، ولی چیزی نخوردید؟
گفت: من از کشور سودان آمده ام که مردم آن فقیر هستند و دسترسی به انواع میوه ندارند، اگر من از این میوه ها بخورم، از عدالت ساقط میشوم و در برگشت و مراجعت به سودان، برای قضاوت بین مردم آن سرزمین دیگر عادل نیستم، بنابر این حق خوردن از این میوه ها را ندارم!
و اتفاقا استاندار کلی هدیه به او داد که قبل از حرکت همه را نوشت که متعلق به دانشکده حقوق سودان است.
استاندار به او گفت که: این ها را ما به خودتان داده ایم.
گفت :من الان خودم نیستم .من الآن رییس قوه قضاییه سودان هستم. بنابر این هر چه شما بدهید، به عنوان من دادهاید نه به خودم.
التماس تفکر
ــــــــــــــــــــــ
نقل از: سیدعلیرضا شفیعی مطهر