شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

یالطیف

به همین سختی و به همین درماندگی ..حاج محسن ساعدی پسر

عموی نازنین ما وکاسب محترم ومعتبر شهر در اثر سانحه رانندگی در

جاده قدیم تهران ساوه جان به جان آفرین تسلیم کرد . اگر خاطرتان

باشد دوسال پیش همسر و برادر همسرش را نیز در حادثه مشابه از

دست داده بود

پی نوشت :ضجه های دخترش آسمان را به زمین می دوخت ..به

همین سختی

خدایا .....

  • ۹۴/۰۱/۱۶
  • محمد ساعدی

نظرات (۲۱)

  • خسرو امیرحسینی
  • جناب استاد ساعدی سلام : برای جناب ساعدی غفران الهی وبرای شما وبقیه بازماندگان آن مرحوم  ازخدای متعال صبرجمیل واجر جزیل آزرومندم .

    روحش شاد

    پاسخ:
    سلام جناب دکتر وممنون از لطف شما و خداوند حفظتان کند
    سلام حاج اقا تسلیت میگم.......................................................................................

    غیور راست می‌گفت. تو تموم مدتى که رو یال کوه و در پناه خاک‌ریز و کانال کم‌عمق، دو لّا دو لّا این ور اون ور مى‌رفتیم، چمچه مار شَق و رَق و ایستاده، بدون کوچک‌ترین ترسى از تیر خصم، راه مى‌رفت و مواضع دشمن رو برانداز می‌کرد. چشم تو چشم دشمن. عین مار کبرا. عین چمچه مار.

    و امروز صبح غیورحسین برام پیغام فرستاد: چمچه مار رو یادت می‌اد؟ سر ارتفاعات خِیواص؟ دیروز تو سوریه شهید شد. مثل شیر...

    پاسخ:
    خدا تمام شهدای حرم را  با سید الشهدا محشور گرداند ممنون از  اطلاع رسانی سلام مارا هم ابلاغ بفرما اگر سعادت بود و توانستم به قم مشرف شوم حتما در تشیع شرکت خواهم کرد یا حق

    روزگاری که فقط بخاطر یک شهروند ایرانی، حکومت ایران ۴ سال روابط دیپلماتیکش را با عربستان قطع کرد!!
    ابوطالب یزدی که از وی به نام ابوطالب اردکانی نیز یاد می‌شود، جوانی ایرانی بود که در سال ۱۳۲۲ در حین انجام طواف در مسجدالحرام دچار حالت استفراغ شد و توسط ماموران عربستان سعودی دستگیر و به اتهام قصد آلوده کردن خانه خدا، در دادگاه محاکمه و سپس اعدام شد. خبر قتل وی باعث واکنش‌های شدید مردم و علما در ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی شد و در ایران عزای عمومی اعلام و در اکثر شهرها مجالس ختم برگزار گردید.
    " همچنین در پی این حادثه رابطه دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی قطع گردید و به مدت چهار سال دولت ایران از اعزام حجاج به مکه خودداری نمود."

    تجلی سبزواری در آن دوران در مثنوی بلندی به نام "طالب نامه" خطاب به سعودی ها چنین سرود:

    ای رئیس دولت نجد و حجاز
     ای ندانسته حقیقت از مجاز
     شرط مهمانداری و رسم صفا
     قاعده احسان و آئین وفا
    در عرب گردن زدن یا کشتن است
     در میان خاک و خون آغشتن است؟
     بر شما طالب مگر مهمان نبود
     زائر آن کعبة ایمان نبود؟
     شیعه بود، اما بدین کافر نبود
     منکر قرآن و پیغمبر نبود
    تدخلن المسجد ان شاء آمنین
     نیست این آیت ز قرآن مبین؟


  • پاسخ به مجید
  • جناب آقای مجید
    بنده در جایگاه پاسخگویی به شما نیستم. ولی میخوام این را عرض کنم که مقصر دادستان و دادگاه نیست. بلکه همان باند قدرت مافیایی  و رانتخوار در ساوه مقصر هستند که ناگهان دیدند رادیو ساوه وارد منطقه ممنوعه قدرت آنها شده. به خدا در ساوه بی سابقه بوده که یک مدیر دولتی به عنوان معاون شهردار راه بیفتد برای شکایت از یک رسانه کوچولو مثل وبلاگ محلی امضا جمع کند و کل شهر را بسیج کند. شکایت و درخواست فیلتر شدن هم یک کار زشت خانم میرگلوی بیات به عنوان وکیل مردم ساوه یک لکه ننگی در دامن ما مردم این شهر است که حالاحالاها پاک شدنی نیست. این قبیل مدیران باعث آبروریزی دولت هستند و باید  پاکسازی شوند. دیروز هم یه چیزی شنیدم که مخم سوت کشید. از سال 1305 تاکنون که اولین نشریه یا بولتن یا هر چه اسمش را بگذارید در ساوه منتشر شده، رادیو ساوه اولین رسانه ای بوده که بخاطر نوشته هایش به زندان رفته و وسایلش بعد از بازرسی منزل همچنان توقیف شده است. حالا نتیجه چی؟ دیگر هیچ وبلاگ انتقادی از ترس در ساوه کار نمیکند و سرتاپای نشریات محلی شده تعریف و پاچه خواری از شهرداری و آقای م.ا  برای اینکه دوریال حق رپرتاژ آگهی از آنها بگیرند و اموراتشان بگذرد. این است لیاقت مردمی که قدر نخبه هایش را نداند. بخدا میخواهم زار بزنم برای این ملت.
    باسلام خدمت آقای ساعدی و تبریک سال نو به خوانندگان محترم
    سال نودوسه نیز به پایان رسید ودرکمال تاسف وتاثر هنوز هیچ اطلاعی از سرنوشت رادیو ساوه، شکات، دادگاه ویا اتهامات نویسندگان ان در دست نیست!
    زندانی کردن نویسنده مظلوم رادیو ساوه این حقیقت را آشکار ساخت که ساوه و زرندیه تا حد مرگ در سکوت و خفقان شدیدی فرو رفته اند و کسی اجازه هیچ نطق وبیانی ولو در یک وبلاگ بی نام ونشان ندارد، به طوری که چنین جوی در هیچ یک از شهرهای کوچک مشاهده نشده (دراینجا جا دارد از کادر فرمانداری که با سکوت خود حمایت از خفقان ایجاد شده توسط مسئولین دیگر را نشان دادند تشکر کنیم!!!) مایه تاسف است که با یک وبلاگ نویس ساده برخوردی تا این حد سیاسی_امنیتی صورت گیرد گویی جاسوس سیا یا دست پرورده موساد بوده. وچه طنز تلخی...کسی که نه حرفهایش بویی از سیاست داشت ونه رنگی از غرض ورزی شخصی.
    جناب کردی؛
    اعمال نفوذ برخی مسولین شهرستان باعث برخورد سلیقه ای با موضوع و پرونده از روند صحیح خود خارج شده است. اگر هر مسئولی بخواهد در حوزه انتخابیه خود به مدت چهار سال با ایجاد سکوت وخفقان و رعب و وحشت حکومت کند کشور به صورت ملوک الطوایفی در خواهد آمد. جای بسی شگفتی است که فرماندار محترم با وجود اشراف بر این مساله ورودی در موضوع نداشتند. فرمانداری تشریفاتی ساوه کوچکترین کوششی برای ایجاد فضای نقد ازاد پیش از انتخابات ندارد. عملکرد تاسفبار مجموعه منفعل فرمانداری ساوه برای ایجاد شور انتخاباتی قابل تحلیل و تامل است.
    ننگ است ملخ خوار چنین خش بکشد
    خش روی نجابت سیاوش بکشد
    ای کاش خشایار شبی برگردد
    تا خاک ریاض را به آتش بکشد
    خواستم بگم فقط عربها نیستن که بهمون توهین میکنن بعضی وقتا بعضی عرب پرستهای داخلی هم داریم که با یه فیلترکردن ناحق به یه جماعتی دهن کجی میکنن.
  • دوست آقاساعدی
  • یعنی فقط میخام اینو بگم که بازداشت رادیوساوه و زندان و ایجادترس در منزلش و بازرسی خانوادش بخاطر این نوشتها یک لکه ننگی برای ما مردم است که نمیتوانیم کسی را تحمل کنیم. آقایون دادستان و شاکیانی که این یه ذره نیمچه وبلاگ رو بستن این گزارش رو بخونند و کلاهشونو بالاتر بزارن.

    http://fararu.com/fa/news/227016
    با سلام و درود
    به تازگی مطلبی در یکی از وبلاگهای زاویه مطالعه کردم که پاسخ عضو محترم شورای شهر به چند سوال نویسنده آن وبلاگ بود. از رفتار این عضو محترم وجوان شورای آن شهر لذت بردم . گویا مسئولین هرچه جوانتر باشند از فرهنگ پاسخگویی بالاتری برخوردارند و بهتر میتوانند با رسانه ها ارتباط برقرار کنند. در آن زمان آرزو کردم که ای کاش عزیزانی که به دلیل انتقادات رادیو ساوه به خشن ترین وجه ممکن با نویسندگان آن وبلاگ برخورد کردند نیز از ساده ترین روش یعنی پاسخگویی به ابهامات مردمی وارد میشدند.
    متاسفانه عزیزان درک نمیکنند که فعالیت چنین وبلاگهایی چقدر میتواند در ایجاد شور ونشاط واگاهی نقش داشته باشد. این وبلاگ کوچک تنها محل اطلاع رسانی در مورد سوابق کاندیداهای محترم مجلس بود وبه گونه ای بیطرفانه اطلاعاتی در مورد هریک از این افراد به‌دست میداد. متاسفانه با فیلتر شدن آن دیگر تا مهلت رسمی تبلیغات کاندیداهای مجلس هیچ منبع اطلاعاتی در اختیار شهروندان نیست. و این تنها و تنها یکی از کارکردهای آن وبلاگ انتقادی بود.
    امیدوارم روزی نه چندان دور نویسندگان دربند این وبلاگ نه تنها آزاد شوند بلکه به گونه ای از آنها تجلیل شود تا همه بدانند که مردم ساوه دوست و دشمن خود را می‌شناسند.
    در تاریکی پارک شهر ورزش می کردم ، با مردی هم سن و سال خودم هم صحبت شدم ، کاسب بود ، اما خودش را باز نشسته کرده بود ، از زرنگی هایش در معامله حرف زد ، خیلی نکات جالبی برایم نداشت ، ولی ترجیج دادم حرفهایش را بشنوم ، چرا که احساس کردم نیاز به حرف زدن دارد.
    گفت همسرم سکته کرد و مرد ، هرگز بچه دار نشدیم ، همه دنیای من او بود، بعد از مرگ همسرم قید کار را زدم ، اصلا آن موقع هم نیاز نداشتم ، در خانه که می ماندم از غرولندهای بی پایانش به تنگ می آمدم ، باور نمی کنید عاشق اش بودم ، بخاطر نداشتن بچه به تنگ آمده بود ،دیگر تحمل زندگی و مرا نداشت ، می گفتم ما برای هم بس هستیم ، ولی قید همه میهمانانی را می زد تا بچه دیگران را نبیند ، همیشه تنها بود حتی با من ، در عوض من تنها خودش را می خواستم ،حاضرم بودم جانم را بخاطرش بدهدم ، ولی نگاهش سرد بود و کلامش تلخ ، حسرت به دل ماندم یک بار با محبت با من حرف بزند ، همیشه از دستش فراری بودم ، ولی الان که نیست ،،،، نمی دانم ، دیوانه وار دوستش داشتم ، هنوز هم دارم ، آقا وقتی می روم سر قبرش برایش حرفهای عاشقانه می زنم ، همان سکوت قبرستان آرامم می کند ، ... همیشه با خودم می گویم از دست غرولندهایش راحت شده ام ، دروغ می گویم ، حاضرم برای شنیدن پنج دقیقه از غرولندهایش همه زندگیم را بدهم ، می دانست مشکل نداشتن بچه از خودش بود ، می گفت من بودم جدا می شدم ، ولی من بچه را چکار می خواهم ، تنها خودش را می خواستم ، اکنون من و ماندم با خانه یی که پر از اوست و حسرت مرگی که مرا ببرد ، آقا عشق یک طرفه بد دردی است.
    وسط حرف زدن گذشت و رفت ، با کی حرف می زند ، با خودش ،،، تنها با خودش ، کاش نگاه دقیقی به چهره اش می انداختم ، آن چهره عاشق و تنها چه شکلی بود ، نمی دانم ، خودم را نمی بخشم که یک کلمه جوابش را ندادم ، شاید می توانستم آرامش کنم ، نمی دانم ، هرگز نخواهم فهمید ، چون می گفت گذری راهش به این پارک افتاد و پاتوق اصلی اش کنج تنهایی خانه است

    به دو نوجوان ایرانی عازم عمره تجاوز شده آنهم توسط مامور پلیس !!! اینبار قصه ی "هرچه بگندد نمکش میزنیم "را عینا خودمان تجربه کرده ایم ، اما گویا اینهمه تساهل نباید در جامعه نهادینه شود. رسانه های ما آنقدر نگران کارهای پلیس فدرال آمریکا هستند که دوازده هزار کیلو متر دورتر از خودمان را بابت رفتارهای آنها با هموطنان رنگین پوستشان رصد کرده و پوشش میدهند اما هیچ حرکت اساسی حکومتی و اجتماعی را در محکومیت چنین موضوع مهمی تا امروز شاهد نبودیم. عربستانی ها همین چند وقت پیش هم با بد مستی کردن در بزرگراه های تهران هموطن دیگری را از حیات ساقط کرده و اینبار در کشور خودشان چنین رفتار دهشتناکی را برایمان به تصویر کشیدند. 

    جالب تر شاید این باشد که دولتمردان ما قدرت چانه زنی و مذاکره و به چالش کشیدن حریفان بسیار قدرتمند تر از اعراب را دارند که البته زحماتشان ماجور است ، اما در مقابل جسارت های این موجودات که بنظر نگارنده دشمنی آنها به مراتب مرگبار تر از غربی هاست ، بیشتر به بیانیه و اظهار تاسف و ... اکتفا می کنند!!! ما چرا سیاست برخورد نمایندگان فرق کرده منظور حقیر نیست ولی بهتر بشویم برای خودمان بهتر است

  • یادداشت های اهلی
  • سلام
    مصیبت  وارده را تسلیت میگم. امیدوارم روحش شاد باشه و خدا صبر به بازمانگانشان عطا کنه. از این به بعد غم نبینید
    پاسخ:
    سلام علیکم سرکار خانم اهلی خداوند استاد بابک وفرزندانتان را برایتان حفظ کند ممنون از شما

    به یاد وبلاگ تند و خشن و انتقادی  مرحوم (رادیو ساوه) و نویسندگان مظلومش که رنج فراوان بردند و صدای گریه های شبانه شان در کنج زندان را کسی نشنید.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ

    "آن‌که بی باده کند جانِ مرا..." شاد کجاست؟!
    کارِ امّــــید به تدبیــرِ که افتــاد؟! کجاست؟!

    آن‌که فی‌الفور دهد حکم به توقیف، که هست!
    آن‌که می‌گفت بیان و قـــلم آزاد...کجاست؟!

    بینِ تقویم چرا یک-دو ورق نیست؟! کم است!
    نُهِ دی هست ولــی دوّم خـــرداد کجاست؟!

    آن‌که با حکم، بِلا "محکمه" حصرست، که هست!
    آن‌که می‌تاخــت به حیثــیّتِ افـراد کجـاست؟!

    آن‌که می‌گفت:«بگم عکسِ کی اینجاست؟!...بگم؟...»
    وآن‌کــه فرمــود پی‌ام ناســا و موســاد...کجاست؟!

    از قفـس جَـست! هـرآنکس که نبایست، برَسـت!
    آن‌همه صفر، دوصد میم.ر و شین.صاد...کجاست؟!

    چوبِ اخطار فقط مختصِ "دانا"ست؟! عجب!
    آن‌که فریاد زند بر سرِ "فــرهاد" کجاست؟!

    نامِ حلّاج که بر خاطرِ تاریــخ نشــست!
    آن‌که بر دار زدش تهمتِ الحاد کجاست...

    نسلِ گم‌راهِ من از چون و چرا خست! بس‌است!
    آن‌که بی "گشت" کند دعویِ ارشاد کجاست؟!

    آن‌که قندان شکند، "مرگ" دهد، نیست؟ کجاست؟!
    نطـقِ لب‌سوزِ کسی از دهــن افتــاد! کجــاست؟!
  • صحیفه ای از شعر
  • سلام حاج آقا

    تسلیت عرض میکنم.
    پاسخ:
    سلام هادی جانممنون خدا حفظت کنه
  • بهرام همایون
  • سلام آقای ساعدی، تسلیت عرض میکنم 
    پاسخ:
    سلام مهندس بهرام ممنون خدا حفظت کنه
    شعر بخون حال کن
    نه شام لقمه چربی برای شام تو شد
    نه درعراق قضا و قدر به کام تو شد

    نه در سیادت اعراب نقشه تو گرفت
    نه افتخار اروپا شدن به نام تو شد

    نه در کمال ریا سنگ دین به سینه زدن
    دلیل رونق بازار و احترام تو شد

    دوام عزت ایرانیان خدادادی‌ست
    اگرکه میکروفون پایه دوام تو شد

    تو صید دام طمع گشته‌ای، برادر گل
    کدام قمری و بلبل اسیر دام تو شد؟

    عراق و شام و فلسطین کنام شیرانند
    گمان مدار که هر بیشه‌ای کنام تو شد

    اگر به فکر عراقی، چرا بریدن سر
    ز شیعه باعث آرام و التیام تو شد؟
    اگر که سوریه سرکوبگر بوَد، ز چه رو
    به خون کشیدن بحرینیان به کام تو شد؟

    اگر تو صادقی و پیرو دموکراسی
    چرا چو زهر قیام یمن به جام تو شد؟

    رفیق قافله‌ای و شریک دزد، ای دوست
    گمان مبر که به این شیوه خلق خام تو شد

    فقط به حرمت همسایگی‌ست اینکه قدم
    به این دیار نهادن نصیب گام تو شد

    فسانه گشت و کهن شدحدیث عثمانی
    به خود بیا، که همای ظفر ز بام تو شد

    نه غرب با تو وفا می‌کند نه اسرائیل
    نه داعشی، که به دستور او غلام تو شد

    تو میهمانی و شرط ادب نبود این شعر
    حلال کن اگر این بیت‌ها حرام تو شد
    پاسخ:
    کاش نام شاعر را می نوشتی و به مخاطب شعر که اردو غان لاییک هست اشاره می کردی . لاییکها در جهان امروز ماکیاول ترین سیاستمداران دنیاییند تاریخ نشان داده بازنده خواهند شد دنیا منظر شکست ونابودی وهابیون ادمخوار است و بعد از آن نوبت لاییک است .. تاریخ را بخوانید و سپاه قدرتمند ینی چری  عثمانیها را که عامل تمام پیروزیهایشان بود عامل اضمحلال شان بود 
  • هادی بیابانی
  • سلام دوست عزیزم وقتی خبر را شنیدم خیلی متاثر شدم منم به نوبه ی خودم درگذشت پسر عموی گرامیتان را به شماو خانواده محترمتان و سایر بستگان آن مرحوم تسلیت عرض میکنم و برای تمامی شما خوبان صبرو برای مرحوم علو درجات را از خداوند متعال خواستارم
    روحش شاد
    پاسخ:
    سلام اقا هادی خدا والده محترمه شما را هم بیامرزد لطف کردی درود برشما
  • خبرنگار آزاد

  •  مطلب شرابخوری، یکی از بهترین و آموزنده ترین مطالبی بود که در وبلاگ فیلتر شده رادیوساوه منتشر و با استقبال شدید خوانندگان روبرو گردید. با خواندن دقیق این مطلب میتوانید قضاوت کنید که آقای درودگر دادستان ساوه، واقعاً حکم به فیلترینگ، بازرسی منزل، دستگیری و بازداشت و زندانی شدن نویسنده چه مطالبی داده است. ناگفته نماند که این پرونده با شکایت مستمر خانم میرگلوبیات نماینده مجلس و آقای م.الف(معاون شهردار) به جریان افتاد. بخوانید:

     در مجلس شراب خوری بچه های ساوه

    گرچه مستیم و خرابیم چو شب‌های دگر

    بازکن ساقی مجلس سر مینای دگر

    امشبی را که در آنیم، غنیمت شمریم

    شاید ای دوست نرسیدیم به فردای دگر

    مست مستم مشکن قدر خود ای پنجه غم

    من به میخانه‌ام امشب ، تو برو جای دگر     (عماد خراسانی)

    هوای آخر تابستانی دلچسب است. در مجلس شراب خوری بچه های ساوه نشسته ایم و هر کس به سلامتی ، یک پیک شراب می زند. خب از اون بالا شروع میکنیم . امیرحسین  ساقی اول در مجلس شراب خوری بچه های ساوهتویی بگو. بچه ها همینجور بگید تا پایین. آقا برو بریم:

    ـ بزن به سلامتی بچه های قدیم که با ذغال واسه ی خودشون سبیل می ذاشتن تا شبیه باباهاشون بشن ، نه بچه های الان که ابروهاشون رو بر می دارن تا شبیه مادراشون بشن.

    ـ به سلامتی کسی که وقتی بُردم گفت: اون رفیق منه ... وقتی باختم گفت: من رفیقتم ...

     ـ بزن به سلامتی دریاچه ارومیه... نه بخاطر اینکه مظلومه فقط به خاطر اینکه هیچ وقتی اجازه نداد کسی توش غرق بشه...

    ـ به سلامتی‌ اون پسرک ساوه ای که رفته شیمی‌ درمانی کرده همه ی موهاش ریخته، به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟ باباش میگه: قربونت برم از همه اونا تو خوش تیپ تری ...

    ـ بزن به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دائمیه!

    ـ  به سلامتی اون بچه های ساوه ای که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند .

     ـ بزن به سلامتی همه باباهای ساوه ای ما که رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه...

    ـ به سلامتی مادرمون که به خاطر ما ، خوشگلی و زیبایی هیکلش رو از دست داد.

    ـ به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره، به راننده گفت :پول خُرد ندارم ، مال همه رو حساب کن....!

     ـ به سلامتی بیل !... که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

     ـ بزن به سلامتی سیم خاردار! ...  که پشت و رو نداره.

    ـ این پیک رو بزن به سلامتی اونی که بی کسه، ولی ناکس نیست.

    ـ به سلامتی اونی که عمداً باخت تا رفیقش برنده باشه.

    ـ  به سلامتی آسمون که با اون همه ستاره اش یه ذره ادعا نداره ، در حالی که سرهنگ (فلانی) با سه تا ستاره اش ، دهن عالم و آدمو سرویس کرده.

    ـ بزن به سلامتی کرم خاکی نه به خاطر کرم بودنش ، به خاطر خاکی بودنش.

    ـ به سلامتی پوریا از ساوه ، که بخاطر دل همشهریاش ، سختیهای وبلاگ نویسی رو به جون خریده.

    ـ  به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی ‌... انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی.

    ـ به سلامتی اونایی که چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...

    ـ  بزن به سلامتی "سندباد" که یه عمر شلوار گشاد مشکی پاش بود ولی واسه کسی لات بازی درنیاورد

     ـ به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ما را ترک کنن ، درک میکنن ...

    ـ به سلامتی مداد پاک کن! ... که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...

    ـ به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ... ولی هنوزم شکستن بلد نیست...

    ـ به سلامتی مادر...  که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه...

    ـ به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن

    ـ گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پایین می اندازی؟ گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم ... بزن به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند!



    خدا به شما و بازماندگانشان صبر عنایت کند.  متاسفانه آمار تصادفات در کشور خیلی بالاست. جاده قدیم هم انگار از قربانی گرفتن سیر نمیشود. غم آخر باشد...
    پاسخ:
    ممنون از شما با این اوضاع حاکم بر راههای شهرستان که مسئولان در دادن وعده های بی سر انجام سرو دست می شکند باید هم سیر نشود. ممنون از بذل عنایت استاد عزیز
  • خبرنگار آزاد
  • خدا رحمتش کند.
    برای شادی روح ایشان و سایر رفتگان . . .  فاتحه مع الصلوات
    پاسخ:
    سلام ممنون از شما
  • روابط عمومی هیأت عاشقان ثارالله مأمونیه
  • سلام علیکم
    استاد گرامی و همکار گرانقدر جناب آقای ساعدی
     با نهایت تاثر و تاسف درگذشت پسر عموی گرامیتان را تسلیت و تعزیت عرض نموده و از خداوند تبارک و تعالی برای آن مرحوم علو درجات و رحمت واسعه و برای شما و سایر بازماندگان صبر و بردباری مسئلت داریم.
    روابط عمومی هیأت عاشقان ثارالله مأمونیه
    پاسخ:
    وعلیکم السلام ممنون از شما محفوظ باشید ان شا الله 
  • لبیک یاحسین ...
  • انا لله وانا الیه راجعون
    خدابیامرزه 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی