شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

یا لطیف

 از چند روز قبل چند بنر در سطح شهر نصب شد  و علاوه بر آن در چند گروه مجازی شهر (زرندستان و البوم شهر مامونیه)  اقای مهدی شارق یکی از اعضای محترم شورای شهر  رسما از مردم  دعوت کرد تا بار دیگر  درمسجد صاحب الزمان(عج) گردهم آیند و پای سخن مدیران سطح بالای شهر بنشینند . زهی سعادت .

در گروه تلگرامی البوم به اطلاع رساندیم و خواهش هم کردیم  که برای پاسخگویی به سئوالات مردم این روش منسوخ شده  است و پیشنهاد دادیم که در جلسه پیش رو یا مانند کنفرانسهای خبری مردم سئولاتشان را بخوانند و در جا پاسخ بگیرند یا مانند کرسیهای آزاد اندیشی مردم همه حرفهایشان را بزنند وبعد پاسخ بشنوند  چه .در مسجد علی بن ابیطالب(ع) بخشی از سئوالات ناخوانده ماند و بخشی از سئوالات به علت  ناخوانایی پرسیده نشد . از کلمه سانسور استفاده نمی کنم . وان شا الله که سانسوری در کار نبوده باشد کلا..

 بزرگواران مدیر و مدیران بزرگوار  دوستان بزرگوار شورای شهر لطفا همانگونه که مردم به شما اطمینان کردند به مردم اطمینان کنید و پای حرفهایشان بی تکلف بنشینید .اجازه دهید مردم حرفهایشان را شفاها بزنند اگر برایتان حضور مردم مهم است . بزرگواران  لطفا از این گونه استقبالها برای آینده درس بگیرید .مردم حرف زیاد دارند.

امید وارم در جلسات آتی با مردم مد نظر قرار گیرد وبا برنامه ریزی دقیقتر و سعه صدر بیشتر با مردم بودن بیشتر را تجربه کنیم

 جناب فرماندارمحترم.برای مردم ماندن دکتر روحانی در راس مدیریت شبکه بهداشت شهرستان مهم است .مردم خدمات دکتر روحانی را در مدت حضورش در راس مدیریت بیمارستان ودرمانگاهها دیده اند وحس کرده اند کاری که مدیران سابق در 9سال بل بیشتر باحضور بی حاصلشان نتواستند بکنند راظرف دوسال انجام داد ه است پس می طلبد که برای ماندنش تصمیم جدی تری اتخاذ فرمایید .

جناب فرماندار محترم  .چه فرقی می کند  تغییرات زورمدارانه توسط مدیرکل بهداشت از اراک اعمال بشود ویا از شبکه بهداشت ساوه .زور و تخریب از ناحیه ای هرکسی و هر مقامی که باشد مطرود است ..لذا با عنایت به این مسئله مهم اتخاذ تصمیم فرمایید و ممنون از شما.

واما

این چه بساطی است که هرچه به انتخابات نزدیکتر می شویم سعی می کنیم با تغییر چند مدیر مثلا در روند انتخابات تاثیر  ایجاد کنیم .که با این کار هم به روحیه مردم آسیب می زنیم وهم به   مدیران بالا و هم در روند ساخت و تکمیل بیمارستان امام رضا (ع) وقفه ایجاد کنیم و هم قس علیهذا.این یعنی اینکه هنوز که هنوز است در سی سال پیش انتخابات مانده ایم وبه این مهم نرسیده ایم و پیشرفتهای وسایل ارتباط جمعی و اطلاع رسانی در کسری ازثانیه ای را در نیافته ایم و درک نکرده ایم که باارسال یک پیام به یک گروه مجازی و با یک افشائ گری کوچک می شود درروند انتخابات  تغییر ایجاد شود..بیایید به این درک برسیم و مردم وشهر را شهرستان را در مشکلات فرو نبریم بیایید بفهمیم.

 بیایید در یابیم که این مردم از سیاستمدارترین سیاسیون جهان غرب هم سیاسی ترند. چه برسد به این ترفندکهای غلط اندر غلط عهد دوغی.

تا به این مهم نرسییم و بخواهیم با جابجایی چند مدیر در سطح شهرستان وشهر اثر بگذاریم کلاه مان را در پس معرکه جا خواهیم گذاشت . .  ما امید وار بودیم این برنامه ریزهای آسیبزای منسوخ شده با انتصاب مهندس قمی به استانداری استان مرکزی نیست ونابود شده باشد و دیگر شاهد چنین حرکات نسنجیده  ضد ارزش نباشیم  که این مطلب می طلبد جناب استاندار با حمایت از مهندس کردی مانع از تغییر خادمین و انتصاب امتحان پس داده ها به جای آنها گردند این مطلب را .پی می گیرم ....

با این مقدمه وضمن سپاس از آقای بهرام همایون عزیز و تقدیر از زحمات بی مزد و منتش دعوت میکنم

 با هم به آنچه در مسجد صاحب الزمان (عج) مامونیه  اقای مهندس کردی و نمایندگان شورا شهرفرمودند را بشنویم و بخوانیم و ببینیم.. http://ordinary.blogsky.com/

 انتشار شایعات در زمان نامناسب بخوانید لطفا

تغییر فرماندار زرندیه در آینده نزدیک؟!


  خارج از موضوع و متن در قالب پیشنهادات برای مطالعه


  • ۹۴/۰۵/۱۴
  • محمد ساعدی

نظرات (۷۷)

"فقط یک گناه وجود دارد. فقط یکی.آن هم دزدی است.
هر گناه ِ دیگری صورت دیگری از دزدی است.
وقتی مردی را بکشی زندگی را از او دزدیده ای.حق زنش را برای داشتن شوهرش دزدیده ای, همین طور حق بچه هایش را برای داشتن پدر.
وقتی دروغ بگویی حق طرف را برای دانستن حقیقت دزدیده ای.
وقتی کسی را فریب بدهی حق انصاف و عدالت را دزدیده ای.
کسی که چیزی را بگیرد که حقش نیست، چه زندگی باشد چه یک قرص نان، من توی صورتش تف میکنم."

منبع:‌ قسمتی از کتاب "بادبادک باز" نوشته ی خالد حسینی - ترجمه مهدی غبرائی
  • حامد توکلے
  • یه بارم سوم دبستان بودم راننده مینی‌بوس سرویسمون جلو همه بچه‌ها سرم داد زد دِ انقدر ورجه وورجه نکن گامبو.
    من رفتم خونه تا فرداش خودخوری کردم آخرم به این نتیجه رسیدم که جلو همه بچه‌ها بهش بگم گامبو خودتی.
    فرداش موقع پیاده شدن گفتم آقا خلیلی، گفت ها؟ گفتم گامبو خودتی. بعدم دستگیره رو کشیدم که سریع در برم. در وا نشد. وا نمی‌شد لامصب. نیگاش کردم دیدم خیره شده بهم. بغض کردم. گفتم ای‌بابا چرا باز نمی‌شه. باز نمی‌شد.
    آخرش نشستم رو پله‌ی مینی‌بوس گریه کردم گفتم آقا خلیلی ببخشید تو رو خدا ببخشید دیگه تکرار نمی‌شه.
    اومد درو وا کرد گفت برو خونه کوچولو دیگه هم بی‌ادبی نکن خب؟ با گریه گفتم چشم آقا خلیلی. رفتم خونه.
    سلام اقا من یه مشکل خصوصی دارم که خیلی مهمه برام.
    بعده 2 سال رابطه با یه پسر برا ازدواج به مخالفت خانواده ها برخوردیم و خب ایشون هم حاضر به تلاش بیشتری نشد و الان خانوادش براش میرن جاهای دیگه خواستگاری و من دیگه نمیخوام به این رابطه ادامه بدم و از طرفی فکر اینکه ممکنه به زودی ازدواج کنه منو داره از پا در میاره.
    و از طرفی علاقه شدیدی که بهش داشتم باعث شده دوریش برام خیلی خیلی سخت باشه اما خب قلبم رو با زیره قولا و حرفاش زدن شکست(اونم منو واقعا دوس داشت و به این شک ندارم اما نخواست دل پدر و مادرش رو بشکنه)و بدتر از همه من تا یک ساله دیگه تو دانشگاه و تو کلاسام این اقا رو میبینم که این خیلی وحشتناکه.
    همش نگاهم باید به دستاش باشه که مبادا حلقه تو دستش باشه و ماله کس دیگه شده باشه.
    خودش که بهم قول داده بود تا تو این دانشگاهه ازدواج نکنه اما رو حرف خانوادش برای خواستگاری رفتن نمیتونه حرف بزنه! خلاصه اینکه دنباله یه مشاوره ترجیحا خانم میگردم که راحت تر بتونم باهاش حرف بزنم. شما هم اگه راه کاری دارید واسه ارامشم ممنون میشم راهنماییم کنید.مرسی
    در ضمن دخترم و 23 ساله و با اون اقا هم سن هستیم
    پاسخ:
    سا حره بانو دوسال  رابطه گناه الود با مردی داشته ای که ذره ای برایت ارزش قایل نبوده و فقط برای اغراض شخصی با شما بوده  ای کاش زودتر از این حرفها می فهمیدی مگر سی سال پیشکه خانواده برای پسر دانشجو تصمیم بگیرند وقتی سادگی ها و خیلی معذرت میخواهم نفهمی های شما را می بینم اعصابم بهم می ریزد یک سوال شما حاضر بودید با کسی که مفت ومجانی ... ازدواج کنید شما خودتان را جای اوبگذارید و تصمیم بگیرید ساحره بانو اگر باقواعد اجتماع و فرهنگ کشور رفتارتهمخوانی داشت الان حتما اولین کسی که خواستگارت بود همون اقا بود ساحره شما باختید و چوب سادگیت را خوردی ولی لطفا کاری نکن که پدر و مادرت بیش از این ازار ببیند . درست را ادامه بده با مدارج عالی و وقار بالا برس خواستگارانی خیلی بهتر از اون پسر لوس ننر که پول تو جیبیش را هم مامان جونش تامین می کند خواهی داشت وقار متانت درسخواندن و یاد خدا زندگی را به نفع شما ب ر خواهد گرداند موفق باشی دختر ساده دل دیروز و آزموده و مجرب امروز
    ﺳﻼﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ شهر خوبان
    من یه سئوال ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﺪﻝ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﻡ ...
    ﺍﻟﺒﺘﻪ ﯾﻪ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﺻﺪﺩﺭﺻﺪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻪ ﻣﺜﻼ ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻩ ﯾﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﺣﺎﺫﻕ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﯼ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﻧﻮﺷﻪ ﺟﻮﻧﺶ ﺗﺎ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻋﻤﺮﺵ ﺍﻻﻑ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﻌﺪﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ.
    ﻭﺍﺳﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪ.
     ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﺩ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻭﻥ ﭼﯿﻪ؟ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺑﻬﺸﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ! ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭﻡ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﻭﻣﻤﻮﻥ ﻃﺎﻗﺖ ﺯﺟﺮ ﺩﯾﺪﻥ ﺁﺩﻣﺎﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ . ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﻩ ﻋﺴﻞ
    ﺍﻣﺴﺎﻝ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﻣﺮﯾﺾ ﻭ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺭﻭ ﺁﻭﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻭﺗﺎﺷﻮﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﯼ ﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻦ ... ﺧﺪﺍﯼ ﺍﯾﻨﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﻋﺪﻟﺶ ﮐﺠﺎﺱ؟ ﭼﺮﺍ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ؟ﺑﻌﻀﯿﺎ ۴ ﺳﺘﻮﻥ ﺑﺪﻧﺸﻮﻥ ﺳﺎﻟﻤﻪ؟ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﻩ ﺍﻭﻧﻪ ﭼﺮﺍ ﺭﺣﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ؟ ﺍﯾﻨﻢ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﺪﺍﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻡ. ﻗﺪﺭﺗﺸﻮ ﻋﻈﻤﺘﺸﻮ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﻭﻟﯽ ﻋﺪﺍﻟﺘﺸﻮ ﺍﺻﻼﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ .
    ﺑﺎﺯﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺑﻬﺸﺘﺶ ﻫﺮﭼﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﯼ ﺯﺟﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ
    پاسخ:
    وعلیکم الاسلام امیر حسین  بسیاری از معلولیتها ریشه خانوادگی دارد و ژنتیکی است امروز علم پزشک داد می زند از ازدواج فامیلی خود داری کنید  مشاوره قبل از ازدواج استفاده از واکسنهای پیشگیری از بیماریها و ضد فلج اطفال وبا دیفتری وقس علی هذا .میر حسین جان امروز بسیاری از معلولیتها قابل پیشگیری است و خداوند تمام درمانها را برروی زمین افریده و این بشر است که به خودش ظلم می کند اگر راننده ای قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نکند قطع به یقین دچار حادثه می شود امیر حسین جان انسان خلیفه الله است و باید به مرتبه ای از علم فرهنگ وتقوا برسد تا ریشه همه بدبخیها را بخشکاند نهخود کلسیون بد بختی شود وحضرت باری تعالی را مقصر بداند ایز ریشه در گناه انسانها دارد سرطان ریشه در بی مبالاتی ادمها دار ادمی که باید به جنگ جهل برود خودش جهال باشد تقصیر حضرت باری چیست و یقنا حضرت رب جل جلاله عادل است و شک نکن چون خودش فرموده چیزی تغییر نمی کند مگر نفسها و ادمها بخواهند اگر پدر اصرار کند وهزینه کند که پسری درس بخواند و علم شود وپسر درس نخواند و معتاد و خلافکار شود پدر مقصر است نه امیر حسین خداوند عادل است وبس واین اخرین پیان جا مانده از در بین پیامهای قابل تایید بود درود بر شما موفق وکامیاب باشید
    بی مناسبت نیست این خاطره را نقل کنم که من در دوران بازداشت، با آدم های متفاوتی طرف بودم. از میان آنها، سه نفر بازجویم آدم های بدی نبودند (بازجویی ها جدی بود و به من در سلول انفرادی هیچ گونه خواندنی یا حتی قرآن ندادند اما رفتارشان با بنده احترام آمیز بود)، یکی از زندانبانان، بد بود (در حد امکاناتش شرایط زندان را بر این حقیر سخت تر می کرد) و یک زندانبان دیگر خوب بود (در حدی که موقع آزادی همدیگر را در آغوش گرفتیم و مصافحه کردیم)، و البته پرونده ام را هم قاضی مرتضوی باز کرده بود که مطلقا ساختگی بود و او را به خدا واگذار می کنم. جالب این که اتهامم، "تحریک دانشجویان به اغتشاش خیابانی" بود، در حالی که قبل از اعتراضات دانشجویی موضوع این اتهام (تیر ۱۳۸۲)، به شدت با ایده اعتراض خیابانی دانشجویان مخالف کرده بودم: یک بار دو نفر دانشجو برای دادن مقاله وارده به دفتر روزنامه مان آمده و در حین گفتگوها، از قصد خود برای اعتراض خیابانی خبر داده بودند که من بنا به تحلیلی این کار را به شدت غلط دانسته و به گونه ای نامعمول گفتگویم با آن عزیزان به اوقات تلخی شدید انجامیده بود!
    بهانه ذکر این خاطرات، یادآوری کوچکی از تجربه فضای کار روزنامه نگاری در کشورمان به مناسبت ۱۷ مرداد روز خبرنگار بود، که آن را خدمت همه خبرنگاران و روزنامه نگاران تبریک عرض می کنم.

    به نقل از حسین باستانی(روزنامه نگار)
    یکــی از رویاهام اینه که اسمم سلمان باشه... معروف به سلمان خان.. و سرگرد نیروی انتظامی باشم و بخاطر مبارزه با جرم و جنایت چندین مدال افتخار بهم داده باشن..
    هیکل گنده،4 شونه..یه شونه میدون آزادی و یه شونه میدون گلسار رشت.... .دان 12 کونگفو
    بعـــد منو بفرستن به یه شهــر مرزی که بیشترین آمار و ارقام جنایت و قتل و مواد مخدر رو داشته باشه
    در حدی که پلیسا هیچ نقشی تو اون شهر بخاطر یه باند کارتل نداشته باشن
    وختــی من برم تو شهــر،مردم شهر واسه ورود من جشن و پایکوبی کنن تا یه پلیس خوب اومده تا همرو از جرم و جنایت نجات بده..
    تو دومــاه اوله خدمتم چندین بار شیشه و هرویین رو ثبت و ضبط بکنم و چندین باند قاچاقچی هارو بگیرم و آوازه ام بین تمام قاچاقچیا و آدم بدا بپیچه 
    تا اینکه یه روز تلفنم زنگـ بخوره...
    من:بله؟
    طرف:پلیسه عوضی اومدی تو شهره من و عرض اندام میکنی؟ کار کاسبی منو بهم میریزی؟ منم جبار(جبار کیست:رییس باند کارتل و بزرگترین مجرم بین المللی قرن ..معروف به جبار سینگ) الانم دختره مـَـش غلام رو گرفتم..تا یه ساعت دیگه بیا تو خراب شده بیرون شهر..به کسی هم نگو..بدون اسلحه بیا... و گرنه میکشمش
    (دختر مش غلام کیست: دختر همسایمون که 10 ساله میخوامش و قراره هفته بعد نشونش کنم.. همون که چادر سفید گل گلی میذاره و زیرش یه ساپورت پلنگی میپوشه و اسمش گلیه)
    منم گوشیو بکوبم رو میز (لامصب خعلی کلاس داره) و پاشم برم تو خراب شده و فریاد بزنم: جبااااااار خودتو نشون بده.... جباااااار
    بعد ببینم همه دار و دسته جبار مثل مور و ملخ بیان بیرون و جبار سینگ هم با یه خنده موزیانه بیاد بیرون و بگه: پس سلمان که میگن تویی؟
    من بگم: منو بیگیر ولی گلی رو ولش کن بره
    جبار: فکر کردی میتونی از دست من قِصر در بری؟
    من: ولش کن بره..تو با من طرفی.
    بعد صدای گریه گلی از دور بیاد که داره گریه میکنه
    منم عصبی شم و شمشیر ساموراییمو که تو شرتم قایم کرده باشمو در بیارم و دانه دانه به نظم ترتیب همه رو بکشم و جبار رو بگیرم و شمشیرو بزنم ... و بکشمش عوضیو...
    بعد برم ببینم گلی رو بستن رو یه صندلی و زیرش بمبه...
    بگه: تو برو عشقم..اگه منو باز کنی.بمب میترکه
    منم بگم:شات آپ عــَــس هول..اینقد بدبختی کشیدم،بیخیالت شم؟
    بعد با هکر مرکز صحبت کنم و بگه سیم قرمز رو پاره کن..همنجور که عرق از پیشونیم میریزه..سیم قرمز رو ببرم و اشتباه باشه و تایمر شروع با کار کردن کنه و 30 ثانیه وخت داشته باشم
    گلی رو باز کنم و از ساختمون مثل بتمن بپرم پایین و نجاتش بدم و همینجور که میریم ..ساختمون منفجر شه و من براش بخونم:گلی خوشگلی .. گلی دلبری که یهو گلی چاقو رو بکنه تو قلبم
    بعد وختی دارم جون میدم،بگم: این چه کاری بود عوضی خانم؟
    بگه:جبار داداشه من بود و ما از اول نقشه داشتیم تا تو رو از سر راه ورداریم که موفق شدیم.
    بعد همینجور که دارم جون میدم .. یه هلیکوپتر بیاد و سوارش شه و تو افق محو شه
    منم زمزمه گویان که دارم فحش میدم یواش یواش بمیرم ...
    میدونی باباها نباید دختر داشته باشن...که اگه داشته باشن،اونوقت دختره باید یه روز تمام بشینه واسه آنزیم های کبدی باباش گریه کنه!
    باید هی حرص بخوره واسه شکم عین بامشاد باباش که هیچ نیتی واسه کوچیک شدن توش نمی بینه!
    آره باباها نباید دختر داشته باشن...که اگه داشته باشن،اونوقت دختره یه روز بعد از ظهر میفهمه که دیگه باباش جوون نیس،که دیگه مثل قدیما خوشحال نیست،که از این به بعد لالایی شبهاش میشه الپرازولام نیم!
    باباها نباید دختر داشته باشن...که اگه داشته باشن لابد هی بهش میگن بابا هیس!صدات نره خونه همسایه!و اونقدر اینو تکرار میکنن که بالاخره یه روز دخترشون میفهمه دیگه نمیتونه داد بزنه...
    اما من بهت میگم دخترا باید بابا داشته باشن!یه بابا که همیشه باشه.
    یه بابا که وقتی منهدم ترین و بیریخت ترین آدم زمینن واسشون بخونه،یه دختر دارم شا نداره!
    یه بابا که بهشون بگه،ببین بابا جان اگه مردی،زنی رو بخواد پا پیش میذاره که اگه نیومد مطمئن باش تو خودش هنوز درگیر یه قل دو قله!
    آره دخترا باید بابا داشته باشن...یه بابا که وقتی شب توی نور کمرنگ راهرو شکم بامشادش رو میبینن که بالا و پایین می ره خیالشون راحت بشه که دنیا هنوز تموم نشده...
    آره همه ی دخترهای دنیا باید یه بابا داشته باشن که همیشه باشه.
    ولی پای این حرفمم هستم که خدا باید سعی کنه به باباها کمتر دختر بده.
  • آموزش زبان خارجی
  • عمرا" اتفاق بیافته/راه نداره/ فکرش رو هم نکن و ...
    That'll be the day
    .
    مثال:
    A raise in pay? That'll be the day!
    یه افزایش تو پرداخت؟؟ فکرش رو هم نکن/ عمرا" اتفاق بیفته!
    .
    You think I'll win the lottery? That'll be the day!
    فکر میکنی من لاتاری رو برنده بشم؟ عمرا" اتفاق بیافته
    .
    Do you think our old skinflint boss will ever give us a raise?
    That'll be the day.
    فکر میکنی رییس ناخن خشک ما یه روزی حقوق ما
    رو اضافه کنه؟ هرگز این اتفاق نمیافته.
    .
    کوتاه، مختصر، مفید!!! موافقید اینجوری؟؟؟؟
    .
    دوستان
    کتاب عبارتها و جملات و اصطلاحات انگلیسی همراه با معنی فارسی و همراه با روش استفاده.... برای تقویت جمله سازی و تقویت لغت و ....
    برای اولین بار در دنیا
    بیش از11000عبارت و جمله و اصطلاح واقعی انگلیسی
    کتابی بی نظیر و عالی در یادگیری شما
    توضیحات بیشتر و دانلود نمونه رایگان:
    http://goo.gl/n4kmWj
    .
    آدرس سایت رو هم که بلدین: سری به سایت بزنید، ضرر نمیکنید.
    http://www.abcxyz.ir | http://www.epenglish.ir
    سلام دوستان.کسانی که در خانواده شون افرادی بودند که مشکل زانو درد داشتند و احتمالا این درد - ناشی از پوکی استخوان بوده .بگن چه مراعات هایی داشتند برای بهتر شدن. و چگونه بهبود پیدا کردند...در ضمن اگر پزشک خوبی هم می شناسید در اصفهان معرفی کنید ...ممنون
  • یک دختر غمگین
  • سلام
    من دخترم و ١٩ سالمه سوال من اینکه ایا ادم میتونه بدون وجود داشتن یک فرد ( bf ) تو زندگیش ، زندگیش رو ادامه بده؟
    من تازه از یک رابطه ١ ساله با یک آدم که همه زندگیش رو بهم دروغ گفت بیرون اومدم و الان هرکاری بکنم و یا حتی اهنگی رو گوش بدم یاده اون میوفتم و تا اطلاع ثانوی نمیتونم با شخصه دیگه ای باشم ، من باید چیکار کنم که بتونم فراموش کنم و کسی رو وارده زندگیم نکنم؟ از یک طرف هم ایران نیستم و اینجا کاملا تنهام و تنهایی آزارم میده. چیکار میشه کرد تو این شرایط؟
    پاسخ:
    دختر غمگین گوهروجودت را ارزشمند بدان و حیف است که دختری با سن تو با پسرکی هوسران به باد فنا بدهی  به خدا پناهنده شو واینده وزندگیت را رایگان نابود نکن تو مادر یک فرزند سالم در اینده ای وشاید یک معلم یک زن ارزشی یک خانم با وقاری دور دوستی با جنس مخالف را خط قرمز بکش و خودت را نابود نکن از من گفتن بود .من عبادت درس زندگی و ورزش را توصیه می کنم خود دانی
     ارتباط با نامحرم جز نابودی بدست خود نیست  تیشه به ریشه زندگی اینده ات نزن همین
    سلام خدمت اقا ساعدی من یک پسر 21 ساله ام.
    قبلا یک دوس دختر داشتم که به دلایلی از هم جدا شدیم.ولی عامل ارتباطمون اون بود.یعنی اون به من پیشنهاد دوستی داد.با دو سه تا دختر دیگه هم فقط ارتباط معمولی داشتم که اون سه تا هم خودشون پا پیش گذاشتن.نه به خاطر تیپ و قیافم چون تیپ و قیافه خاصی ندارم ( اینو گفتم که نگید از خودم دارم تعریف میکنم)
    ولی من توی زندگیم هیچوقت روم نشد به دختری پیشنهاد دوستی بدم یا اصلا ارتباط برقرار کنم.توی دانشگاه و کلاس هم فقط با دوستایی از جنس پسر میگردم و با دخترا صحبت نمیکنم.ولی من دوس دارم با جنس مخالفم صحبت کنم و ارتباط برقرار کنم.نمیدونم چرا هیچوقت پا پیش نمیذارم.شاید از اینکه اونا غرورمو بشکونن میترسم.یا شاید خجالت میکشم.ولی کلا تنهاییم رو با آهنگ و کتاب پر میکنم و به من آرامش میده ولی خب داشتن یه همدرد هم بد نیست.نظرتون چیه؟
    پاسخ:
    اقا احسان شرافت یک جوان به داشتن دوستی از جنس مخالف نیست احسان جان من هزاران دانشجو را می شناسم که بدون داشتن یک دوست از جنس مخالف مدارج علمی را طی کرده اند احسان جان ارتباط با نامحرم گناه است و گناه بر اینده زندگیت اثر مخربی دارد واین اثرات مخرب با امدن ورفتن مثلا دوستان روز به روز بیشتر می شود امروز بخشی از خود بیزاریها و خودکشیها اثرات همین گناهان است احسان جان ازدواج با دختران پاکدامن و نیکسیرت تنها راه داشتن یک زندگی سالم است و خودت را وجسم وروحت را با دوستی های حرام نیا لای  ورزش و تفریحات سالم و کتاب خواندن و حتی تمرین دوستی با خدا را توصیه می کنم خدا به شما لطف داشته  است که در این باب کم رو شده ای  درست را بخوان از این نوع دوستیهای جدا خود داری کن  که ره بجایی نخواهی برد و پایان ناخوش آینده دارد زندگیت را نابود نکن

    صبح پشت اتاق عمل وقتی عمل خواهرم بودم شاهد گرفتاری مردم بودم . برخورد غیر اخلاقی و غیر حرفه یی با همراهان بیمار و هزار مشکل دیگر . حضور دوست خوبم جراح عالیقدر دکتر جلیل حسینی گرفتاری های مرا کم کرد و خوشبختانه کیست خواهرم بدخیم نبود ، ولی با خودم گفتم اگر روزنامه ها بی اعتبار نمی شدند و اگر نگاه انتقادی و پیگیرانه داشتند حتما گرفتاری مردم کم می شد . امروز روز خبرنگار است و من در روزنامه روزان مطلبی نوشتم در مورد خشکسالی در حرفه روزنامه نگاری :

    حرفه روزنامه نگارى گرفتار خشکسالى شده است، در هواى کویرى ایــن حرفه نه بارانى مى بارد و نه ابرى گذرا امیــدى را در جانها بر مى انگیزد، صاحب این قلم هنــوز روزگارى را بــه یاد می آورد هر کس مى شــنید روزنامه نگاری با احترام و تحسین برخورد مى کرد و اگر گلایه و شــکایتى از نهادى در ســینه اش بود انتظار داشــت آن را در روزنامــه واتــاب یابد تا حل بشــود.

    ولی این حرفه امروز بیشتر غمخوارى برمى انگیزد و مخاطبان آسان قضاوت مى کنند که روزنامه ها حق ندارند جز تعریف و ستایش زبان به انتقاد بگشــایند و توصیه شــان آن اســت شغل دیگرى انتخاب کنیم اصلا قصد ندارم پشت این داوری ىسختگیرانه بایســتم و تاییدش کنم، چرا که مىدانم باهمه دشــوارىها همکارانم با دادن هزینه، حنجره مردم مى شــوند.

    ولى داورى عمومى باعث افت تیراژ مى شود آن هم در شــرایطى که رکوداقتصادى باعث بى رونقى بازار آگهى شــده اســت و براى همین مطبوعات براى چرخش امورشان مجبورند چشم به کمک دولت داشته باشند و چه کسى است که نداند این کمک، بى حساب وکتاب نیست و انتظار متقابلى را برمى انگیزدکه معناى آن کاهش اســتقلال روزنامه هاســت

    مشــکل واقعى تر و پیچیده ترمى شــودکــه روزنامه هاى مکتوب خصلت انحصارى شان را از دست داده اند و با حضور شبکه هاى مجازى هر شــهروند خود به انتقال اخبــار مى پردازد و آزادى اى که در این شبکه هاست بى تردید در روزنامه ها نیســت و بى تردید تا مدتها نخواهد بود و این مرجعیت رســانه هاى رسمى را از آن مى گیرد و دیگر محل ارجاع مردم نیستند، در این میان مطبوعات به ظاهر مستقل نقش صحنه آراى جناحهاى سیاسى را بازى مى کنند
    بى اعتمادى مردم را گســترده تر مى کنند. دراین میان روز خبرنــگار را چگونه مى توان پاس داشــت. به دعوت نهادهاى دولتى مراســمى برگزار کردند، شامى خوردند و در نهایــت کارت هدیــه ا ى گرفتند،در حالى که همه مىدانند این گونه مراســم بیشتر توهین آمیز است نه فرصتى براى قدردانى؛ بهترین راه آن است که سیستم اعطاى مجوز برچیده شود و یا لااقل خود روزنامه نگاران موسفید کرده بتوانند سایتى راه بیندازند و بدون کمک دولت این ســایت و یا روزنامه را سودآور کنند، اگراین فرصت فراهم بشود باور کنید هیچ روزنامه و خبرنگارى بیکارنمى ماند،کاربلدها مى دانند چطور اطمینان عمومى را برانگیزند و لازمه کار آن اســت آزادى اطلاع رسانى ونقد جدى گرفته شــود، تا این آزادى نباشد هیچ گره ا ی از مشــکلات روزنامه نگاران و خبرنگاران باز نمىشــود.

    روزنامــه نگارانى که در اوج رونق کارشــان هم غم نان لحظه اى رهایشان نمى کرد و سرجمع حقوق سى و دوساله من حتى برابر بادرآمد یک شغل درآمد ساز نیست.در حالى که اگر آزادى نقد باشــد فاصله طبقاتى آنقدرشورنمى شودکه حسرت ثروت برخى ازهمکاران مان راادار کند با زدو بند خودبخشى از ثروت اندوزى شوند که در نهایت باید با آن مقابله مى کردند.
    پاسخ:
    این روز بر تمامی خبرنگاران مبارک باد  مخصوصا برای اقای معصومی نژاد در رم!! و درود بر خبرنگاران شهیدعرصه رسانه های مرتبط با دفاع مقدس و دلسوزان اطلاعاع رسانی
    یک زن ۴۳ ساله نابینا به علت کنده‌کاری‌های سطح شهری خیابان ۱۷ شهریور در منطقه ۱۴، به درون چاله فاضلاب سقوط کرده و سقوط، منجر به شکستگی و ضرب‌دیدگی پا و سایر اعضای بدن این زن شده است.
    صبح که از خانه بیرون آمده همه چیز سر جایش بوده، عصر که بر می‌گردد، همه چیز به هم ریخته است...
    در بیشتر کشورهای جهان، افرادی که برای خدمات اجتماعی جذب شهرداری‌ها می‌شوند، از هر ملیتی که باشند باید دوره‌های آموزشی- بعضا تا 2 سال- بگذرانند. مگر برگزاری یک دوره‌ی چند ساعته‌ی آموزشی برای جلوگیری از چنین مسائلی چه قدر هزینه دارد؟
    چرا به طور وسیعی سگ‌های پرستار در اختیار نابینایان قرار نمی‌گیرد؟ مهندسان شهرسازی ما چرا مثل بقیه‌ی مهندسان جهان، هنگام طراحی و بازسازی فضاهای شهری، از روی ویلچر و با عصای سفید طرح خود را مرور نمی‌کنند؟
    شهر ما، معلولان، پیران، توانخواهان، زنان، کودکان، جوانان، پناهجویان، گیاهان و حیوانات را دوست ندارد. پس این شهر مال چه کسی است؟
    پاسخ:
    جامعه نسبت به همنوع بیتفاوت شده و متاسفانه در چنین شرایطی ممکن است از این حوادث اتفاق بیفتد   گیرم متولیان امر خلاف کردن که حتما همینطوره چگونه باید خانم نابینایی به سمت چاله ای حرکت و هیچکس از او دست نگیرید  واقعا در خیابان 17شهریور کسی متوجه گذر یک بانو نابینا نشده خیابانی که مثلا مهندسی شده برای پیاده رویی  احترام به هم نوع رنگ باخته است باورکنیم . و شاید چند نفر برای هشتکهای بیمزه شان دنبال سوژه باشند تا همین الان یهویی با یک زن نابینا ...بگذریم مسئولین شهرداری مقصرند همانگونه که خانواده ان خانم مقصرند همانگونه که فردا فرد کسانی که حرکت ان خانم را به سمت چاله حتی از راه دور دیدند مقصرند و وجدانشان باید ازارشان دهد  وقتی شرایط نامساعد می شود مردم با وجدان و انسانهای شریف وظیفه شان هزار برابر می شود مطلب خوبی بود و استفاده کردیم  سگهای پرستار در اپارتمانی  کوچک  مشکلات عدیده خودش را دارد و گاها قیمتشان انقدر بالاست و هرکس توانایی خریدش را ندارد جای نگهداری هزینه نگهداری وهم مزید بر علت است ولی هیچ چیزی از وظیفه انسانی مردم کم نمی شود
    اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم
    اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم
    اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم
    اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم

    مانده بودی اگر نازنینم
    زندگی رنگ و بوی دگر داشت
    این شب سرد و غمگین غربت
    با وجود تو رنگ سحر داشت

    با تو این مرغک پرشکسته
    مانده بودی اگر بال و پر داشت
    با تو بیمی نبودش ز طوفان
    مانده بودی اگر همسفر داشت

    هستی ام را به آتش کشیدی
    سوختم من ندیدی ندیدی
    مرگ دل آرزویت اگر بود
    مانده بودی اگر می شنیدی

    با تو دریا پر از دیدنی بود
    شب ستاره گلی چیدنی بود
    خاک تن شسته در موج باران
    در کنار تو بوسیدنی بود

    بعد تو خشم دریا و ساحل
    بعد تو پای من مانده در گل
    مانده بودی اگر موج دریا
    تا ابد هم پر از دیدنی بود

    با تو و عشق تو زنده بودم
    بعد تو من خودم هم نبودم
    بهترین شعر هستی رو با تو
    مانده بودی اگر می سرودم
    مانده بودی اگر می سرودم

    مانده بودی اگر نازنینم
    زندگی رنگ و بوی دگر داشت
    این شب سرد و غمگین غربت
    با وجود تو رنگ سحر داشت

    شعر از:   هما میرافشار

    پاسخ:
    ممنون تصنیف زیبایی بود سپاس تابش عزیز
  • دانشجوی برق
  • سلام خدمت همه ی دوستان...
    از دوستانی که برق خوندن یه سوال داشتم.
    من برای پروژه ی دانشگاهم باید یه مداری بسازم که ورود و خروج رو تشخیص بده و مثلا وقتی یکی از در اومد تو یه آهنگ پخش بشه و وقتی خارج شد اون آهنگ قطع بشه...
    اول از همه میخوام بپرسم کسی هست که قبلا همچین مداری رو بصورت عملی ساخته باشه؟
    باید دقیقا چه وسایلی تهیه کنم؟
    از کجا شروع کنم؟
    برنامه شو با AVR باید بنویسم یا جور دیگه ای هم میشه؟
    با تشکر از همه
    پاسخ:
    سلام سوالت را خودم جواب می دهم یک سنسور ساده ویا یک کلید از نوع کلیدهای یخچال به گونه ای که هیچکس نتواند کشف کند را در چارچوب درب ورودی نصب می کنی و از انجا تا محل مورد نظر با سیمهای نازک تلفن کاملا سری تا محل مورد نظر سیک کشی می کنی و یک پریز در جایی نصب می کنی و یک دستگاه ضبط صوت با نوار یا سی دی در داخلش را به پیریز منتصل می کنی در این شرایط به محض باز شدن در صبط صوت نوار دلخواهت را تا باز بودن در پخش میکند و در شیوه وایرلس که هزینه بر است کافی است دوربین کوچک را در محلی اختفا کنی و سیستم را به یک دستگاه پخش منتقل کنی و با تحریک شدن دستگاه پخش روشن و تا دلت بخواهد روشن می ماند ولی هیچی به صداقت و درستی نمی رسد درستکاران زندگی ارامی دارند صادقانه زندگی کنیم تا ارامش داشته باشیم 
    با سلام خدمت عزیزان شهر خوبان. یه مطلبی تازگیا در فضای مجازی منتشر شده خواهش میکنم دربارش نظر بدین:

    معصومه حاج حسینی٬ رئیس دانشگاه «حضرت زینب» سازمان بسیج گفته وضعیت فرهنگی کشور «مطلوب» نیست و ۹۸ درصد زنان تلفن‌ همراه «همسر» خود را بررسی می‌کنند.
    جناب آقای محمد ساعدی لطفا این متن کوچک را در وبلاگت بگذار:
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    این کلمه‌ی «آشغال» هم بد جا افتاده و به اشتباه از اون استفاده میشه

    دقت کنید که پس‌مانده و باقی‌مانده و تغییر شکل چیزهایی که قبلا از آن استفاده شده و دیگر به آن احتیاجی نیست را «زباله» می‌نامند و به کسانی که این زباله‌ها را در کوچه و خیابان و جنگل و طبیعت می‌ریزند، «آشغال» می‌گویند.


    هنوز از صحت و سقم خبری که شنیدم مطمئن نیستم. دیشب چند بار گوشیمو برداشتم تا به دوست مشترکمون پیامک بزنم ولی باز پشیمون شدم. با خودم گفتم صبر می کنم صبح شنبه میرم و از نزدیک متوجه حقیقت میشم
    اما اگه راست باشه که احتمالش زیاده ....
    دختره احمق
    با چه عقل و خردی دست به این کار زده
    واقعا کی به جماعت بانوان ظلم می کنه جز خودشون.
    خبر چند تا کلمه بیشتر نیست:
    (دوستم با یه آقای زن و بچه دار ازدواج کرده)
    با درایتی به کوتاهی همین خبر که در چند کلمه خلاصه شده
    واقعا جامعه داره به چه سمتی میره....
    چرا اینقدر احساسات و عواطف هم نوعمون واسمون بی ارزش شده؟
    چرا اینقدر بی درایتی؟
    مردی که زن چندین سالشو واسه خاطر یه نورسیده میذاره کنار مگر بمیره که این عمل رو سر دومی هم انجام نده
    بالاخره هر کاری اولش سخته
    این خیلی سادست
    چطور دوست من نتونسته تحلیل کنه...
    خدا کنه خبر راست نباشه
    اگه باشه......
    پاسخ:
    مهم نیست ونگران نباش تعداد کمی از مردان و زنانی هستند که تحت تاثیر ماهواvه اعمال مهوعی انجام می دهند وفکر نمیکنند که فیلم است و تفاوت فیلم و زندگی واقعی برایشان قابل درک نیست و عین فیلمی که دیدن در زندگی واقعی پیاده می کنند . نگران نباش بزودی تاوان سنگین زندگی نا سالمشان را می بینند . وتاوانش را نه در خیال که در واققعیت می پردازند
      فاطیما بانو قلم توانایی دارید  و سعی بفرما که استفاده بهینه اخلاقی اجتماعی از این توانایی خدا دادی ببری در راه روشتگری خانه و خانواده های ایرانی تا دوستانت دچار چنین اعمال ضد اجتماع نشوند سعی بفرما فاطیما بانو
  • به مناسبت روز خبرنگار
  • نامه سرگشاده به باراک اوباما به مناسبت روز خبرنگار

    بسمه تعالی

    جناب آقای پرزیدنت اوباما
    ریاست محترم جمهور ایالات متحده آمریکا

    با اهدای سلام و تحیات الهی، ضمن تبریک فرارسیدن روز خبرنگار لازم دیدم چند نکته را به استحضار حضرتعالی برسانم شاید دست از اقدامات خصمانه خود برداشته و برای رفع کدورت‌های ایجاد شده گامی بردارید. جناب اوباما! همان‌طور که می‌دانید ما (جمعی از طنزنویسان و روزنامه‌نگاران حافظ منافع غرب) ‌سال‌هاست از غرب کمک‌های مالی دریافت می‌کنیم و این مسئله به یک رویه در سیاست‌های کلی ایالات متحده تبدیل شده و منحصر به این دولت یا آن دولت نیست. الان شما پیش آقای بیل کلینتون هم اسم ما را ببرید و بگویید سیارسریع یا مرعشی لبخندی می‌زند و می‌گوید «اوه! چمدان! دلار! آی ریممبرد!» که این نکته موید سابقه طولانی ما در امر خطیر جیره خواری است. با این حال متاسفانه با شروع دور آخر مذاکرات به یکباره و بدون هیچ توضیحی ارسال چمدان‌ها قطع شد و موجی از حیرت جامعه مطبوعاتی را فراگرفت.

    آقای اوباما!

    مگر ما چه گناهی کردیم؟ کم به ساز شما رقصیدیم؟ گفتید از توافق هسته‌ای و دولت یازدهم حمایت کنید، ما هم حمایت کردیم. گفتید علیه نیروهای دلسوز، مومن و متعهد چیز بنویسیم تا مردم از ابعاد توافق هسته‌ای با خبر نشوند گفتیم چشم! گفتید سایت روزنامه را به جای 12 شب، ساعت یک نیمه شب آپلود کنیم سر جوانان گرم شود تا شب ها دیر بخوابند و به فساد کشیده شوند، اطاعت امر کردیم. با این حساب قطع کردن جیره چه معنی‌ای می‌تواند داشته باشد؟

    آقای اوباما!

    ما سه ماه است که یک سنت هم دریافت نکرده‌ایم. وقتی هم که به دفتر مدیرمسئول آقای نیکویی مراجعه می‌کنیم ایشان که فردی مومن، دلسوز و متعهد است به سمت ما منگنه پرتاب می‌کند و با فریاد می‌گوید: «برین از همون غرب جونتون حقوق بگیرین!»

    حقیقتا ما کمی سردرگم شده‌ایم. تا الان فکر می‌کردیم شما پول‌ها را به ایشان می‌دهید و ایشان خودش بین ما تقسیم می‌کند ولی انگار این‌گونه نبوده و الان هم خبر می‌رسد که حاج آقا قصد دارد از ما به خاطر انتشار مطالب خلاف واقع و تشویش اذهان عمومی در روزنامه‌شان شکایت کنند و اگر محکوم به جریمه مالی شویم نمی‌دانیم از کجا باید بیاوریم که غرامت آقای نیکویی را پرداخت کنیم. صندوق اعتباری هنر هم در این زمینه پاسخگو نیست.

    آقای پرزیدنت! ما دیگر به این شکل نمی‌توانیم ادامه دهیم. عدم پرداخت حقوق یک ماه، دو ماه ... نه دیگر سه ماه. آمریکا تا کی می‌خواهد به کارشکنی‌های خود ادامه دهد؟ تا کی خلف وعده؟ تا کی دبه؟ ما از کجا بیاریم زندگی کنیم؟

    اکنون جا دارد ضمن اظهار تنفر از غرب با قاطعیت اعلام کنیم ما از اول دل در گروی آرمان‌های دلنگران‌ها داشتیم و این جیره‌ای هم که می‌خوردیم برای این بود که نشان دهیم غرب چقدر غیرقابل اعتماد است.

    به نظر ما توافق هسته‌ای هم به زیان کشور است و امسال هم به دلیل مصادف شدن توقیف ظالمانه 9 دی و تذکر خونبار هیات نظارت به کیهان روز خبرنگار نداریم و ان‌شاا... فردا با فریاد «حتی اگه بمیرم... حمیدم... نشریه تو پس می گیرم» راهپیمایی سکوت برگزار خواهیم کرد.

    ضمنا آمادگی خود را جهت هرگونه همکاری با رسانه‌های کیهان، وطن امروز، جوان و کلا هر نشریه‌ای که حقوق‌ها را سر ماه پرداخت می‌کند اعلام کرده و مخلص تمامی نیروهای مخلص نیز هستیم. نمی‌دانم واقعا چرا نامه به اوباما آخرش به اینجا ختم شد! این تنها یکی از عوارض قابل مشاهده بی پولی است!

    .................................................................

    منبع:  روزنامه قانون - نوشته طنز:  [آیدین سیارسریع] ‌

    سلام دوستان می خواستم بدونم توی تهران جایی سراغ دارید که تی شرت خام (کاملا بدون طرح) با رنگایی مثل سیاه و خاکستری و ... توی سایز 3 و 2 اکس لارج داشته باشه؟ا
    اگه می شناسین قیمتش چه طوره؟
    اگر خیاطی خودش بخواد بدوزه چند می گیره ؟
    خیلی ممنون
    پاسخ:
    سعید خان سعی کن خودت را کمی لاغر تر کنی و با اندیشیدن به راه حل ساده ای برسی اگر نرسیدی  به اولین خیابان پارچه فروشی تو نازی اباد مراجعه کن و پارچه دلخواهت را انتخاب و با اولین خیاطی مشکلت را حل کن و چنین مشکل ساده ای را رسانه ای نکن  وبا مراجعه به سایتهای خیاطان ایران  و پارچه فروشان  خودت سعی کن مشکل خودت را حل کنی روی پای خود ایستادن را از امروز تمرین کن و شروع کن نمی خواهم مقایسه کنم ولی به همسن سالانت فکر کن ممنون
    تو پیاده رویی که شونه به شونه ماشینای اون چراغ قرمز لعنتیه،بادکنک می فروخت.
    داشت از صدقه سر سرتق گیری دختربچه 3-4ساله کاسب میشد،که یهو یکی داد زد، دررو سد معبر دیدت!
    سد معبر که نه،شمر ذی الجوشن اما از ماشین پرید پایین،بادکنک سبزه موند دست بچه، پول بادکنک دست بابای بچه
    پسره بادکنک فروشه دوید،شمرم دنبالش،دوقدم درست دوقدم مونده به ماشین ما گیرش انداخت،پسره افتاد به التماس:نمفروشم،تورو به امام رضا ولم کن،قول میدم به خدا
    شمر از جیبش یه چیزی که نفهمیدم چیه دراورد بعدش من شیش بار صدای ترکیدن قلب یه پسر بچه 12-10ساله رو شنیدم...شمر از کنار ماشین ما رد شد،زیر لبش گفت:تخم سگ فک مکنه میتونه از دست مو درره!
    پسره نشست پای لاشه رنگا،سرجمع شاید یک دقیقه هم نشد،نه گریه کرد،نه داد زد،نه فحش داد، ساکت، ساکت... بعدش بلند شد،چراغ سبز شد،ماشینا راه افتادن،پسره خلاف جهت چراغ سبز راهش رو گرفت ورفت...
    پاسخ:
    بله غزاله بانو چنین اعمالی از برخی مامورین که الحمد لله تعداشان کم است سر می زند و متاسفانه اثرات بدی هم داشته امید واریم  که دیگر شاهد اینگونه اعمال نیاشیم و متکدیان که چهره شهر را نازیبا کردن هم ساماندهی بشوند ممنون قلم شیوایی داری  لطفا برای رشد و تعالی جامعه از این شیوایی ورسایی استفاده بهینه بفرما و درجهت روشنگری جامعه برای دوری کردن از کانالهای ماهواره ای قلم بزن ممنون از غزاله بانو
    آقا ساعدی سلام من پسر 24 ساله ام.... دوسال قبل با یکی از همکلاسی هام آشنا شدم.... قرار ازدواج داشتیم...
    اما با مانع های الکی خانواده اون خانم رو به رو شدیم و نشد که ازدواج کنیم... 1 مدت همینجوری با هم بودیم که من حس کردم صرفا میخوااد سو استفاده مالی بکنه از من... رابطه رو کات کردم و خلاص...
    اما بعد از چند ماه برگشته... با وقاحت تمام از رابطه اش بعد از من گفت... الانم میگه من کلی دوست اجتماعی دارم... مشکلی نداری؟؟؟
    ( اینم بگم که وضع و اوضاع مالی و کاری من خوبه خدا رو شکر. میترسم به خاطر شرایط مالی ام برگشته باشه)
    ادمین شهر خوبان تو رو خدا بذار از لحاظ روحی حالم اصلا خوش نیست
    ممنون از دوستانی که مثل خواهر و برادرهام راهنمایی میکنن
    پاسخ:
    اقا یاسر خودت را به گناه آلوده نکن به خدا درس و کتاب پناه ببر اگر در رویا هم دچار چنین حالتی شدی با صلوات از شر عظیمش فرار کن
    اقا یاسر یک جوان سالم ایرانی دنبال چنین حالاتی نمی رود بخدا توکل کن ومتاسفانه اثرسوئ کانالهای مسموم مرداک اردوغان در ماهواره اساس خانواده های اصیل و ناب را هدف گرفته مراقب خودت باش و از خانواده هایی که دنبال ولنگاری و هر روز با یکی بودن هستند جدا دوری کن که عاقبت خوشی برای آینده ات ندارد زندگی زیبا هایی دارد که با چنین عشقها  به زشتی و ناپاکی و درآخر بنابودی کشیده می شود از من گفتن امید وارم پند بگیری و  نجات دهی خودت را و زندگی پیش روی چند ده ساله ات را
    شبا عادت دارم برم یه کم قدم بزنم، یه کوچه فرعیه که هر وقت میندازم تو اون کوچه یه خانم میانسال هست که زیر نور چراغ برق، اونم هرشب، نشسته. چادرشو سفت گرفته و انقدر منتظره که حتا من غریبه رو از سرکوچه تا ته کوچه دنبال میکنه. کوچه باریکه و به ندرت کسی ازش رد میشه. هر وقت از جلوش رد میشم دلم می گیره.
    دانشجو که بودم یکبار پیرزنی را در این حالت دیدم، می لرزید، گفتم:" مادر چرا میلرزی؟!
    گفت اومدم یخچالو جابجا کنم برق منو گرفت، اومدم اینجا بشینم یه وخ مردم تو خونه نمیرم!". خدا روشکر مردم این روزها بندرت مثل قدیم بیرون میان و هرچی درد و تنهاییه تو اون حفره های سیمانی می مونه وگرنه من با این دل نازکم هرشب چقدر باید غصه می خوردم.
    پاسخ:
    هر چقدر که از فرهنگ ناب فاصله بگیریم وبگیرند این اتفاقات بیشتر خواهد شد .ممنون از شما
  • رضا نظامدوست
  • دیروز (ششم اوت) هفتادمین سالگرد پرتاب "پسر کوچک" (بمبی حاوی ٦٠ کیلوگرم اورانیوم غنی شده ی ٢٣٥) بر روی شهر هیروشیما بود.
    تا فاصله ی ٣/٥ کیلومتری محل افتادن بمب ، در گرمای سیصدهزار درجه ی حاصل از گداخت هسته ای ، همه چیز تبخیر و خاکستر شد. و تا فاصله ی ٧/٥ کیلومتری همه ی موجودات زنده از بین رفتند. میزان تشعشعات به حدی بود که هر کس ورای این دایره هفت کیلومتری حتی توی پناهگاه پنهان شده بود ، تا سی روز بعد بر اثر آلودگی رادیواکتیو جانش را از دست داد. هشتاد هزار نفر در دَم ، و ٦٠ هزار نفر تا شش سال پس از بمباران ، بر اثر تشعشع ، جان شان را از دست دادند.

    آمریکایی ها ، دو بمب متفاوت هسته ای ( یکی از اورانیوم ۲۳۵ ، و دیگری از پلوتونیوم ۲۳۹) را در هیروشیما و ناکازاکی با قربانیان واقعی آزمایش کردند تا قدرت انفجاری این دو بمب و تاثیرات ایجاد شده را با هم مقایسه کنند.
    حتی موشها را هم در آزمایشگاه با حرارت سیصدهزار درجه ، تا کنون برای آزمایش بخار نکرده اند!!

    از مهمونی که برگشتیم دیدیم یه کاغذ زدن دم خونه عمو، روش نوشته شده بود از این ماه یا اجاره بدید یا تخلیه کنید، همه خشکشون زد....
    شش سالم بود معنی بعضی چیزارو نمیدونستم
    اما از دیدن چهره ی پدر و و مادر و عمو فهمیده بودم خبرای جالبی در راه نیست.
    توی خونه پدربزرگ زندگی میکردیم
    طبقه اول عموم اینا بودن طبقه وسط پدربزرگ و مادربزرگ که بهشون آقا و عزیز میگفتیم و طبقه سوم ما
    عمو غر و لند کنان کاغذ و پاره کرد و رفت تو
    ما با استرس رفتیم بالا، بعله... دم خونه مام زده بودن. اما پدر نه غر زد نه کاغذ و پاره کرد.
    به هفته نکشید که داشتیم اسباب کشی میکردیم
    عمو زیر بار نرفته بود و مونده بود اما پدر غرورش براش مهم بود
    پول زیادی نداشت یه آپارتمان توی کیانشهر تهران اجاره کرد، محله ی وحشتناکی بود، هنوزم کابوس اون روزا رو دارم، همین شد اول مشکلات...
    حتی بعد از فوت آقا بازم پدر حاضر به برگشت به اون خونه نشد
    بیرون موند و پس انداز کرد تا سالها بعد تونست صاحب خونه شه
    اما همین پس اندازا نگاه یه پسر رو گاهی به ویترین مغازه ها میدوخت.
    هیچوقت آقا رو نبخشیدم، حتی بعد از مرگش
    اما یاد گرفتم از پدرم برای غرورم ارزش قائل باشم
    حتی به قیمت فشار سنگین زندگی...
    زندگی که خودم باید بسازمش
    پاسخ:
    به به چه قلم شیوایی عالی بود واین یک نشان از غیرت مرد ایرانی است 
    سلامجناب  آقای ساعدی
    چطور می شه که بهترین دوستها میشن بدترین دشمن ها و هر کاری از دستشون بر میاد که شما زمین بخورین؟؟؟
    به نظر من باید از خطاشون گذشت ولی نمیشه که هر دفعه بیان بی احترامی و بی ادبی کنن بازم آدم نادیده بگیره؟؟؟؟
    به نظر شما یک شخص چطور می تونه دوست های زیاد و دشمن های کمتری پیدا کنه؟؟
    متشکرم
    پاسخ:
    مهدی جان وظیفه شخصی یک نفر صرفا باید رضای خدا باشه دوستان واقعی اونایی هستند که شرایط واقعی را درک کنند  اقا مهدی دوستیها مبنای دوطرفه باید داشته باشد نه اگر و پس باشه نظرم این نبود دوستان واقعی در هر شرایطی ماندگارند و هیچوقت دشمن نی شوند درضمن مخالف من دشمن من نیست به زندگی درس وعبادتت برس و بدان برای یک مومن خدا کافیست و دوستان هم اگر سمت خدا باشی خد به خود جذب می شوند
    سلام کسی تا حالا روغن مار اصل برای تقویت ریش و سبیل استفاده کرده یا در این مورد چیزی شنیده؟
    واقعا تاثیر داره یا همش حرفه؟
    اگر آدرس یا شماره تلفن کسی رو دارید که خودش روغن مار میگیره و پستی ارسال میکنه ممنون میشم بدید.
    من خودم یه وبلاگی پیدا کردم که طرف خودش مار میگیره و روغن افعی شیشه 12 سی سی رو میده 50 تومن و روغن کبرا 70 تومن.
    آیا قیمتش واقعا همین حدوده؟
    پاسخ:
    اقا منوچهر خرید و فروش چنین موادی اثرات سوئ ای دارد از انها به شدت دوری کن و به انچه خداوند در خلقتت قرار داده راضی باش  چنین روغنهایی جز برص و زخمهای ناجور و سرطان پوست چیزی ندارد اگر می فروشی هم بدان که شغل خوبی اختیار نکرده ای
    پیشنهادم به فروشندگان چنین موادی این است که برای داشتن مردم را به بیماریهای لاعلاج دچار نکنند و بدبختی را برای همنوع و هموطنشان فراهم نکنند با یک رژیم غذایی مناسب و بکاربردن موادی سفارش شده در طب اسلامی موجود در کشور به زیبایی و رشد مو هایشان کمک کنند  البته چقدر خوب است به موازات صورت زیبا به سیرت زیبا هم بیاندیشیم و سیریت زیبا ماندگار است و صورت دیر یازود دچار پیری و افتادگی می شود سیرتمان را زیبا کنیم ای برادر سیرت زیبا بیار  مردم را از اینگونه مواد سرطانزا و نابود کننده بر حذر دارید
    سلام دوستان شهر خوبان
    شما میگین با مادرشوهر پر توقع چه کار کنم ؟
    هر کاری هم براش میکنم جلو چشمش نیست، دارم دیونه میشم از دستش به خدا افسردگی گرفتم، دیگه چیزی نمونده زندگیم بپاشه، مثلا خاله ام هم هست ، من تا میام یک برنامه ای بزارم جایی برم این فوری یک برنامه درست میکنه تا ما بریم خونه اونا ، این قدر اصرار میکنه که اصرارش تبدیل میشه به التماس ،اوایل دلم میسوخت برنامه خودم رو کنسل میکردم و میرفتم تازه این هم بگم یک شهر دیگه هستن ایشون،الان انگار شده وظیفه ام حالا که نه بهش میگم رفتارش عوض شده ، متلک میندازه، این قدر به شوهرم التماس میکنه که بیاین بیاین باعث دعوای من و شوهرم میشه ، برادرشوهرای دیگه ام یک بار بگن نه نمیایم میترسه دوباره بهشون بگه فقط حریف شوهر من میشه ، شوهر من هم احساساتی، به خدا از وقتی ازدواج کردم هیچی از زندگیم نفهمیدم ، هیچ جا نرفتم ، هیچ برنامه خاصی نتونستم داشته باشم، اینجا هم فقط شنبه و یکشنبه ها زن و شوهر برای هم وقت دارن ، من هم با محیط آشنا نیستم به شدت به همسرم برای امور کارام وابستگی دارم ،از خانواده درجه یکم دورم ، الان دو سال هست از دست مادرشوهرم من نتونستم تو هیچ برنامه ای که عمو و عمه هام میزارن شرکت کنم ، اونا هم فکر میکنن من دوست ندارم باهاشون باشم ،چون فوری خانوم یک برنامه درست میکنه ما رو بکشونه خونش،همسرش معتاد به الکل هستش، همسرم یک بار نامزدیش رو به خاطر مادرش بهم زده ، اگر هم همسرم راضی بشه نریم پیش مادرش و به برنامه خودمون برسیم همه اش انگار استرس داره ، نگرانه ، که باز هم کوفتم میشه ترجیح میدم با اون حالتش هیچ جا نرم ، من چی کار کنم؟
    زندگیم رو دوست دارم ، هیچ وقت هم با مادر شوهرم بدرفتاری نکردم
    پاسخ:
    مستانه خانم خاله مانند مادراست لطفا احترامش کن مراقبش باش.. 
  • سارنگ نادری
  • کربلای 5 که مجروح شدم ، منتقل شدم بیمارستان بقیه الله ، چند روز بعد به خونه خبر داده بودن....

    وقتی خانوم جان و بابا اومدن ملاقاتم ، خانوم جان خم شد و منو بوسید...در گوشم گفت : مرد شدی که زخم بخوری ، یه وقت کم نیاری....انگار دنیا رو بمن دادن....

    وقتی بعد از اون سرپیچی و تمرد روانه اوین شدم ، اولین بار که اومد ملاقاتم ، گفت : اگه دست روی مردم بلند میکردی شیرمو حلالت نمیکردم ، مرد ساخته شده برای زخم و زندان.....

    روزی هم که آزاد شدم بهم گفت : تو بودی که به اون لباس اعتبار میدادی ، بدون درجه و لباس و راننده و امربر باید نشون بدی که مرد هستی.....

    خانوم جان ، تو همیشه به دادم میرسی....

    وقتی دارم کم میارم...

    مطمئنم بدون تو خیلی جاها کم میاوردم.....

    پاسخ:
    درود خدا بر روح پاک تمام شهیدان راهحق در طول تاریخ تشیع واسلام 
    اصالت بهتر است یا تربیت خانوادگی؟
    روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه شیخ بهائی رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید:
    در برخورد با افراد اجتماع اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟
    شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من "اصالت" ارجح است.
    و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که "تربیت" مهم تر است.
    بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند.
    بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.
    فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید
    بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود
    در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند.
    در هنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم "تربیت" از "اصالت" مهم تر است
    ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت "تربیت" است.
    شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند.
    شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت
    این چه حرفیست فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز!
    کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین یاد انجام می شود
    ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند
    لذا شیخ فکورانه به خانه رفت.
    او وقتی از کاخ برگشت بی درنگ دست به کار شد
    چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد.
    فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش می دید
    زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد.
    در آن هنگام هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال و این یکی جنوب.....
    این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهریارا !
    یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه "تربیت" هم بسیار مهم است
    ولی"اصالت" مهم تر
    یادت باشد با "تربیت" می توان گربه اهلی را رام و آرام کرد
    ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و "اصالت" خود بر میگردد
    و این است حکایت بعضی تازه به دوران رسیدها.
    همدستی سانسور ، ابتذال و پول فرهنگ جامعه گرفتار انحطاط و سقوط می کند . با همین همدستی است که این روزها حال سینما ، هنرهای تجسمی و نقد هنری خوب نیست و هر چهره های مبتذل همه جا را فتح کرده اند و هنرمندانی که روزگاری تعهدی داشتند و برای خود کسی بودند امروز عین ابتذال شده اند و به همه گذشته خود گند زده اند .

    باید در مورد این چهره ها با اسم و رسم نوشت تا هنر را از ورود همیشگی به منجلاب ابتذال و ورشکستی برهانیم . داریم به جایی می رسیم که بازیگران دوران فیلمفارسی برای خود تقدیس می شوند و هنر متعهد با تجاری شدن به طور کامل از دست می رود. بخاطر گرفتاری شخصی و عمل فردای صبح خواهرم فعلا از آوردن نامها خودداری می کنم و بعد از حل این مشکل سر فرصت با راه انداختن یک سایت با عنوان نقد بی پروا همه آنها که با ریاکاری و چاپلوسی هنر آلوده را می کنند را معرفی خواهم کرد . این وظیفه تک تک ماست و بی تفاوتی در این مورد مشروعیت دادن به سانسورو سکوت هستی یک کشور را با فرصت دادن به غارت بر باد می دهد

    در زمان شاه طهماسب صفوی دور تهران باروئی ( دیوار) کشیده شده بود و تنها چند دروازه داشت و تا چند سال پیش تنها خرابه یکی از آنها که از فرط کهنگی به تمسخر در زمان قاجار لقب دروازه نو به آن داده بودند در کوچه ای بعد از میدان اعدام در خیابان خیام سمت راست بهمان نام دروازه نو قرار دارد.
    اما ناصرالدین شاه با بزرگ شدن شهر تهران حدود شهر را یک کیلومتر به عقب برد و دستور داد خندقی در جنوب آن بیرون میدان شوش حفر کردند و دوازده دروازه به نیت دوازده امام و چهارده برج حفاظتی به نیت 14 معصوم دور تهران ساختند.
    تا زمان رضاشاه که دروازه ها خراب شد و خندق ها پر و بر روی خندقها چهار خیابان کمربندی از شمال خیابان شاه رضا یا انقلاب فعلی از غرب خیابان سی متری از جنوب خیابان شوش و از شرق خیابان شهباز یا هفده شهریور احداث شد.
    با شلوغ شدن تهران در همان دوره پهلوی اول هرگاه کسی در معامله با غربتی یا شهرستانی سخنش به بد و بیراه کشیده میشد میگفت فلان به فلانش که دروازه ها را خراب کرد و شماها به تهران ریختید....

    منبع: تهران در قرن سیزدهم - جعفر شهری

    دلیل طول عمر زن:

    زن برای خود زندگی میکند، مرد برای دیگران زندگی میکند. زن عصبانی نشده یا کمتر میشود ولی مرد پیوسته با عصبانیت به سر میبرد. زن تشویش نداشته و تشویش بخود راه نمیدهد، مرد همواره در تشویش و اضطراب به سر میبرد. برای زن مسائل کوچک و برای مرد مسائل بزرگ جلوه میکند.
    زن بیمار نمیشود یا کمتر میشود مرد زیادتر بیمار میشود. زن قاعده میشود که همان موجب تصفیه خون و تزکیه عروق و سلول زنده سازیش میشود، مرد قاعده نمیشود. مرد چون و چرا و بد پلیه گی کرده، زن نمیکند.
    زن در حال زیسته، مرد در آینده زندگی میکند. زن تکیه به مرد داشته، مرد بی تکیه گاه میباشد. مرد فکر میکند و زن فکر نکرده بجایش مکر میکند. زن بزک میکند و با آن روح و روان خود را زنده نگه میدارد، مرد بزک نمیکند. زن سفره و دوره داشته و سر خود را با بزن و برقص مشغول میکنند، مرد کار میکند. زن خود را ضعیف و زبردست نشان داده از آن جلب حمایت میکند، مرد خود را قوی نشان داده حمایت میکند.
    زن روان شناس و بلکه ابله شناس بوده و مرد نمی باشد. زن گریه کرده با آن خود را سبک ساخته کار خود را پیش میبرد مرد گریه نمیکند که هم عقده در دل نگاه داشته و هم خود را ظالم نشان میدهد. زن آب زیرکاه بوده و تا خر داشته باشد پیاده راه نمیرود و عقل معاش دارد و در اداره خانه با مبلغی کم امورات خانه را میگذراند مرد با چند برابر آن نمی تواند و دیگر اینکه مرد با میلیونها ثروت عاجز از پذیرائی یک کودک بوده در حالیکه زن با فقر تمام ده فرزند را بزرگ کرده و بسامان میرساند.
    سخنی از خود زنها که میگویند ناز کش داری ناز کن نداری پاتو رو به قبله دراز کن. و دیگر از دلائل نیرومندی زن اینکه با زائیدن هر شکم تا دم مرگ رفته و بازگشته هنوز چله نشده میتواند آبستن شود و دیگر پر حرفیشان که خود حرف زدن بسی نیرو و توان میبرد.
    زن مکر میکند و با آن زندگی را اداره میکند و مرد از آن غافل بوده و میخواهد کار را با زور پیش ببرد.
    در نتیجه اینکه زن ناخوش شدنش مصنوعی، عصبانی شدنش ظاهری، غصه خوردنش سطحی، غش و ضعف کردن و چشم به طاق انداختنش کاذب، اظهار محبتش تجارتی، دلسوزیش دروغی و خلاصه آنچه به ضرر تن و جانش تمام بشود از آن اجتناب داشته از آنچه به صلاحش باشد استقبال میکند.
    از آن سو زیبا پسند، تجمل پرست، خود آرا، که همه اینها برایش زنده دلی و نشاط میآورد و دیگر دوست دار طلا و جواهر که موجب تقویت قلبش شده بر آینده امیدوارش میکند و قدیمها معتقد بودند مشاهده طلا قلب را قوت بخشیده ، چشم را نور داده و دل را روشن میکند.
    خلاصه:
    درخت مکر زن صد ریشه دارد
    فلک از دست زن اندیشه دارد

    منبع:  تهران در قرن سیزده - جعفر شهری

    !دقت کردید عروس دریایی داریم ولی دوماد دریایی نداریم
    ... یعنی بی شوهری توعمق دریاهم موج میزنه
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    سخت ترین کار محاسباتی من توی زندگی این بوده که...
    ... بیسکوئیت رو چقدر تو چایی نگه دارم که نرم بشه اما وا نره؟؟؟ 
  • قره شیخ بیات
  • ضمن عرض سلام حضور کلیه عوامل و خوانندگان شهر خوبان
    با توجه به اظهار جناب آقای ساعدی مبنی بر حذف تعداد زیادی از کامنتها لطفا تا اصلاح وضعیت فعلی از گذاشتن هر نوع کامنت و نظر خودداری نمایید تا به نظرات شما بی احترامی نشود.
    با تشکر
    مخلص - بیات
    پاسخ:
    جواب در کامنت پایین ..تکراری بود ممنون از جناب قره شیخ بیات 
  • قره شیخ بیات
  • ضمن عرض سلام حضور کلیه عوامل و خوانندگان شهر خوبان
    با توجه به اظهار جناب آقای ساعدی مبنی بر حذف تعداد زیادی از کامنتها لطفا تا اصلاح وضعیت فعلی از گذاشتن هر نو ع کامنت و نظر خودداری نمایید تا به نظرات شما بی احترامی نشود.
    با تشکر
    مخلص - بیات
    پاسخ:
    جناب بیات سلام علیکم من هیچ پیامی را حذف نکردم وبناندارم حذف کنم عرض کردم من نود درصد پیامها را تایید می کنم وچون قدری کاردارم از مجموعه 108 پیام پیامهایی که نیاز به جواب نداشته تایید کردم من فکر می کردم عزیزانم کمکم می کنند ظاهرا قصد کمک نیست و قول میدهم تمام دویست وچندکامنت رسیده رابا حوصله بخوانم و به اندازه وسعم جواب  بدهم بدیهی است تمام عواقب سوئ  کامنتها را شرعا و عرفا و قانونا می پذریم ممنون از شما محمد ساعدی مامونیه شهرخوبان
  • رضا نظام دوست
  • وقتی "اشیاء" کم بودند ، قدر و قیمت داشتند. قوری چینی شکسته را می دادند به چینی بندزن تا بندش بزند. که شکسته اش هم قیمتی بود.
    بعد ، برقی و پلاستیکی و سفالی و استیل و فلان آمد جای چینی را گرفت. وفور جنس شد و وفور کالا! خود چینی ها هم "چینی" و بنجل و بَدلی شدند. پیشه ی "چینی بند زنی" هم از رونق افتاد و به تاریخ پیوست.

    در مورد آدمها و ارتباطات هم همین شد. آدمها و روابط ، کم که بودند حرمت و قیمتی داشتند. دو تا دوست داشتی ، چهار تا همسایه ، شش تا فامیل! که به جانت وصل بودند همان دو تا و چهار تا. حتی وقتی شکست و گسستی بود ، دور انداختنی در کار نبود. بندشان می انداختی و همان بند انداخته ها مونس ِ روز و شب ات بودند اگر نه آنچنان شکیل و خوش انحناء که باید ... هر چه بودند، نمی شد به سادگی دورشان انداخت ، که جایگزینی نداشتند.

    "عصر ارتباطات" که شد و آدمهای دور و بر ات زیاد شدند ، همسایگی ها و دوستیها و خویشاوندی ها هم از سکه افتاد. وفور ِ آدم شد! و وفور ارتباط .. اما جنس آدمها و روابط فرق کرد و از آن چینی ِ گل سرخ اصل ، به پلاستیکی و فلزی و یکبار مصرف تغییر شکل داد. چینی ها هم اغلب ، "چینی" و بنجل و بَدلی شدند ، بعد هم که یکهو کلا "چای دم کردن" و "چای خوردن" از رونق افتاد و به دست هر کدام مان یک اسمارت فون دادند و دوستان و خویشاوندانمان شدند این آیکونها! دوستی هایشان هم شد "لایک" زدن و پیغام دادن!
    ... تا فردا چه پیش آید و چقدر تنهاتر شویم با بامبول الکترونیک ِ جدید ، بی قوری ِ گل قرمز مادر بزرگ!

    پاسخ:
    جناب نظام دقیقا همینطور شده "عصر ارتباطات" که شد و آدمهای دور و بر ات زیاد شدند ، همسایگی ها و دوستیها و خویشاوندی ها هم از سکه افتاد.
  • رضا نظام دوست
  • وقتی "اشیاء" کم بودند ، قدر و قیمت داشتند. قوری چینی شکسته را می دادند به چینی بندزن تا بندش بزند. که شکسته اش هم قیمتی بود.
    بعد ، برقی و پلاستیکی و سفالی و استیل و فلان آمد جای چینی را گرفت. وفور جنس شد و وفور کالا! خود چینی ها هم "چینی" و بنجل و بَدلی شدند. پیشه ی "چینی بند زنی" هم از رونق افتاد و به تاریخ پیوست.

    در مورد آدمها و ارتباطات هم همین شد. آدمها و روابط ، کم که بودند حرمت و قیمتی داشتند. دو تا دوست داشتی ، چهار تا همسایه ، شش تا فامیل! که به جانت وصل بودند همان دو تا و چهار تا. حتی وقتی شکست و گسستی بود ، دور انداختنی در کار نبود. بندشان می انداختی و همان بند انداخته ها مونس ِ روز و شب ات بودند اگر نه آنچنان شکیل و خوش انحناء که باید ... هر چه بودند، نمی شد به سادگی دورشان انداخت ، که جایگزینی نداشتند.

    "عصر ارتباطات" که شد و آدمهای دور و بر ات زیاد شدند ، همسایگی ها و دوستیها و خویشاوندی ها هم از سکه افتاد. وفور ِ آدم شد! و وفور ارتباط .. اما جنس آدمها و روابط فرق کرد و از آن چینی ِ گل سرخ اصل ، به پلاستیکی و فلزی و یکبار مصرف تغییر شکل داد. چینی ها هم اغلب ، "چینی" و بنجل و بَدلی شدند ، بعد هم که یکهو کلا "چای دم کردن" و "چای خوردن" از رونق افتاد و به دست هر کدام مان یک اسمارت فون دادند و دوستان و خویشاوندانمان شدند این آیکونها! دوستی هایشان هم شد "لایک" زدن و پیغام دادن!
    ... تا فردا چه پیش آید و چقدر تنهاتر شویم با بامبول الکترونیک ِ جدید ، بی قوری ِ گل قرمز مادر بزرگ!

    پاسخ:
    ممنون درود بر اقا رضا نظام دوست دوست مجازی من زحمت کشیدی
    اولین متخصص دندانپزشک در زمان قاجار که بود؟
    دندانپزشکی و دندانسازی در ایران تا زمان ناصرالدین شاه قاجار به عنوان یک حرفه تخصصی مطرح نبود تا اینکه وی در سفر دوم خود به فرنگ اولین متخصص دندانپزشک و دندانساز را به ایران آورد.
    دندان پزشکی و کشیدن دندان در ایران نیز مانند دیگر کشورها در ابتدا به دست دلاک ها انجام می گرفت که علاوه بر این به شکسته بندی حجامت و بعضا آرایش گری نیز می پرداختند. روندی که تا عصرناصرالدین شاه قاجار ادامه داشت.
    عبدالله مستوفی درکتاب خود درباره تاریخ اجتماعی و اداری عصر قاجار با اشاره به نبود دندانساز و دندان پزشک در ایران می نویسد:
    دندانسازی در ایران هیچ نبود. اطبا به معالجة لثه می‌پرداختند و اگر حاجتی به دندان کشی پیدا می شد به دستور طبیب، سلمانی ها، به این کار می پرداختند. ناصرالدین شاه در سفر دوم خود به فرنگ، یک نفر دندانساز هم به ایران آورد و پس از چندی دکتر "هبنت"جانشین او شد. ولی عامه مردم، هنوز به گذاشتن دندان عاریه عادت نداشتند و حتی از اعیان هم کسی رجوعی به این دکتر نمی کرد. سلمانی ها همچنان به دندان کشی خود مشغول و با کلبتین های ساخت اصفهان کار خود را بدون هیچ تزریقی انجام می دادند و بعضی از آن ها واقعاً زبردست بودند.
    بعد از دکتر "هبنث" که به علت کهولت سن ایران را ترک می‌کند دندان پرشک دیگری به نام "موسیو پلو" در سال 1286 ق. به استخدام دولت درمی‌آید و دندانپزشک مخصوص ناصرالدین شاه می‌شود.
    خبر ورود دندانپزشک جدید به ایران در شماره 636 روزنامه دولت علیه ایران بدین ترتیب منتشر می‌شود:
    موسیو پلو که یکی از صاحب صنعتان دولت بهیه فرانسه است روز بیستم شهر رجب وارد دارالخلافه گشته مصمم به شغل رفع مرض دهان و درد دندان است. حکیم مذکور، دندان که درد می کند بدون اذیت بیرون می آورد و در عوض دندان مصنوعی تازه می گذارد که هیچکس تمیز نمی‌دهد که این دندان مصنوعی است. هر دندانی که سیاه شده باشد یا زنگ زده باشد پاک می کند و دندانی که کرم خورده باشد رفع کرم خوردگی می کند که ابدا دیگر کرم نزند و هر دهانی که بدبو باشد معالجه می کند و دندان جفتی که روی هم افتاده باشد جدا می کند و دندان اگر کج باشد راست می نماید و در پاریس به جهت این شغل نشانهای افتخار متعدد به او داده اند.
    منزل او در بیرون دروازه دولت پهلوی خانه خلیفه فرنگی است. کتابچه نیز در علم و هنر خود نوشته و صورت وشکل شخص بی دندان و با دندان را نموده و در وقت آمدن به ایران در اسلامبول طبع کرده و مجانا به معارف و اعیانی که روزنامه دارند داده می شود.
    اما یکی از معدود عکس های برجای مانده از دندانپزشک مخصوص ناصرالدین شاه از آنتوان سوریوگین تا مدت‌ها به عنوان آرایشگر شاه آن هم در حال آرایش سبیل شاه مطرح بود تا اینکه دکتر رفیع کافیه طی مقاله ای در نشریه انجمن دندانپزشکی ایران به بررسی این عکس پرداخته و فرد مذکور را در حال معاینه دندان ناصرالدین شاه معرفی کرد. با توجه به سن و سال این دندانپزشک احتمالا وی موسیو پلو سومین دندانپزشک وارداتی دربار است.
    پاسخ:
    اگر این عکس را جایی دیدی خبرمان کن تو شهرما مثل همه جاهای با پیشینه تاریخی سلمونیا علاوه بر اصلاح سرصورت و ختنه و دعوت از میهانها برای عروسی و میانداری در سفره طعام و مدیریت در مساجد و کیسه کشی در حمام ومشت مال در حمام یکی از وظایف خطیرشون کشیدن دندان بود و نقل قولهایی دارم از داندان کشیدن این بزرگواران اگر عمری باشه تکمیل یکنم وبه صورت پاورقی در همشهری 2چاپ بشه خدا انشائ الله همشون در این وقت وساعت عزیز ببخشد و بیامرزد ممنون از شما ببخشید ویراست نمی کنم کاکمنتها زیادند
    با عجله لباسهاش رو پوشید..یکی از سالمندها اعتصاب غذا کرده بود..
    مدیرسالمندان گفته بود: خانم دکتر اگه میتونید بیاید.دو روز بیشتره هر کاری کردیم هیچی نخورده ..اینجوری پیش بره میمیره..
    شما رو خیلی دوست داره.. شاید از دست شما قبول کنه..
    با ظرف غذا رفت سراغ مرد مسن..چشای خیسش رو که دید دلش گرفت.. با خودش فکر کرد..
    کاش سونوگرافی ننوشته بودم..از کجا میدونستم اینجوری میشه ..ولی خب لازم داشت..با هر ترفندی بود پیرمرد رو راضی کرد اعتصابش رو بشکنه..ولی بغض این بغض لعنتی..پیرمرد گفت و گفت و اشک ریخت..سعی کرد به پیرمرد نگاه نکنه سعی کرد آِروم باشه.. به زور لبخند زد و گفت ..حتما به دخترتون نگفتند شما سونوگرافی لازم دارید..
    وگرنه میومد که شما رو ببره سونو و برگردونه.. من مطمئنم..الان میرم باهاش تماس میگیرم..میاد تا عصر..با کلی امید تماس گرفت
    ولی..
    تنها دختر مرد مسن از پشت تلفن شاکی شد که مگه من بیکارم؟ مگه من حوصله لوس بازی دارم..بمیره دیگه چقدر میخواد زندگی کنه ۶۶ سالشه..من کار دارم خانم مزاحم نشید..
    وقتی اینارو شنید بغض گلوش رو رها کرد ..
    با گونه های خیس زنگ زدبه آژانس: یه تاکسی میخوام برای رادیولوژی..
    برگشت تو اتاق سرش رو به گوشیش گرم کرد که نگاهش به نگاه مرد تلاقی نکنه..
    آروم گفت:دخترتون خونه نبود..موبایلش هم خط نمیداد.. شما لباس عوض کنید.
    پاسخ:
    ممنون .چه قلم شیوایی دارید مریم بانو زحمت کشیدی نویسا باشید و سلامت

    زنی زیبا که می‌تواند به فارسی تا ده بشمارد و آرزو دارد هر چه زودتر برای اولین بار به زادگاهش ایران سفر کند.
    در تیرماه ۱۳۵۵، نوزادی در یکی از صحن‌های امام هشتم شیعیان(علی ابن موسی الرضا) پیدا می‌شود. وقتی نگهبان حرم از آمدن خانواده نوزاد ناامید می‌شود، او را به شیرخوارگاهی در مشهد می‌سپارد. از آنجا او فریده نامیده می‌شود.

    فریده پس از چند ماه به شیرخوارگاهی در تهران منتقل می‌شود. در ۱۶ ماهگی توسط خانواده‌ای هلندی به نام خانواده (Koning) به فرزندی گرفته می‌شود و با آنها به هلند مهاجرت می‌کند. فریده اکنون زنی چهل ساله است؛ مددکار اجتماعی است و چند سال است که فریده را جست‌وجو می‌کند. خانواده هلندی او را اِلین می‌نامند.

    بعد از شش ماه، مادر هلندی‌اش باردار می‌شود، رائول. از این به بعد فریده یک برادر دارد. پنج ساله است که از خانواده‌اش می‌شنود که فرزند واقعی آنها نیست و از ایران به فرزندخواندگی گرفته شده است. مادرش زنی مهربان و دلسوز است و پدرش مردی عقل پیشه. فریده خلاف پدرش احساساتش را به‌سادگی ابراز می‌کند.
    او با آنها خیلی تفاوت دارد. اما سال‌ها زمان لازم است تا فریده دریابد ریشه‌هایش جای دیگری است. مدت زمانی لازم است که او دریابد «دیگری» است.
    به زمان بیشتری نیاز دارد تا تشنه یافتن ریشه‌هایش شود. او مدت زمانی نیاز دارد تا برای دیدن پدر و مادر خونی خود بی‌قرار شود.
    او در این روند جست‌وجو از مردی به نام علی اکبر در مشهد پاسخی دریافت می‌کند. علی اکبر ۵۷ ساله است و ادعا می‌کند پدر اوست.
    فریده مشتاق دیدار علی اکبر است و دل دل می‌کند که او با انجام آزمایش DNA بفهمد علی اکبر پدر اوست. البته فریده مطمئن نیست که علی اکبر پدر خونی اوست. برای فریده همین تجربه این فرآیند جست‌وجو باارزش است.

    حالا قرار است فیلمی از سفر فریده به ایران برای یافتن فریده ساخته شود. این فیلم «یافتن فریده» نام دارد و به کارگردانی آزاده موسوی و کورش عطائی ساخته خواهد شد. در فیلم «یافتن فریده» او برای اولین بار در بزرگ‌سالی به ایران باز خواهد گشت تا علی اکبر را ملاقات کند با این امید که ریشه‌هایش را بیابد.

    علاوه بر یافتن پدر و مادر خونی‌اش، فریده آرزو دارد که در سال‌های آینده کماکان به شغل فعلی‌اش، مددکاری اجتماعی ادامه دهد، ازدواج کند و مادر شود.
    منبع مطلب:
    پاسخ:
    ده شده در ۱۶ مرداد ۹۴، ۰۷:۳۷ برای مطلب نمایش ویرایش پاسخگو بودن مسئله این است؟؟؟ (نظرات این مطلب) سلام و تشکر
    منبع مطلب قبلی این است که جا افتاد. لطفا اضافه کنید:

    http://bit.ly/1EaAHxa
    سلام به أدمین محترم آقای ساعدی و اعضای شهر خوبان.
    ممنون میشم که سوْال من رو بگذارید. دختر جوانی هستم که در ایران زندگی نمی کنم.
    رای اینکه بتونم به شما کمک کنم که منو بهتر بتونین راهنمایی کنین ، باید مقدمه ای از خودم بگم:
    به طبع من با قوانین اونقدر آشنا نیستم و کلن اینکه آدمهای معمولی اونجا آیا قدرت دارن که سرِ مردم آزاری کسی رو به دردسر قانونی بندازن؟
    من سالها قبل، وبلاگی داشتم که از روی دلتنگی و depression شعر می نوشتم . یه دوستی مجازی هم إیجاد شده بود با وبلاگ نویسان.
    من از نظر روحی حال درستی نداشتم و از روی حس غربت و تنهایی به یکی دو نَفَر پناه بردم. اما اونا نامردی کردن و از قضا آدمهای روانی به نظر می اومدن.
    اونها اسم و فامیل من رو دیگه می دونستن. چون می گم از روی دلتنگی خودم دوست شده بودم باهاشون .من اصلن آدم سیاسی نبودم و نیستم چون اصلن جراتش رو ندارم.
    خلاصه : اینها شروع کردن به تهدید من :
    گفتن: عکست دست اطلاعاته! تو ممنوع الورودی! أزت شکایت کردیم! ( با اسم من برای دیگران کامنت و مزاحمت می زاشتن )بعد به من می گفتن تو مزاحم مردم میشی و جُرم هست و باید جواب پس بدی.
    یا مثلن بهم یکیشون گفت: من تو زندان بودم، با بازجوم قرار داشتم أسم تورو آوردم. یه دفعه دیگه یه چیز دیگه گفت! گفت : برای أُولین بار اسمت رو از اونجا شنیدم! یه دفعه که دیگه از توهین هاشون جونم به لبم رسیده بود ، جوابشون و دادم و فوری یکیشون گفت : یه لیست ممنوع الورود هست ، أسمت رو بردم تو لیست. تمام این تهدیدها و آزارها تو کامنت ها بود.
    من می ترسیدم بلاکشون کنم یا دیلیت کنم که مبادا پشت سرم بدتر کنن چون ترسیده بودم ازشون .
    من از اون موقع به بعد خیلی می ترسم برگردم سفر ایران! من هیچ آگاهی ندارم که در ایران آیا أفراد عادی انقدر قدرت دارن که کسی رو راحت به دردسر بندازن؟!
    اگه نیت کمک به من رو دارین که واقعن سپاسگذارم. اگر عده ای از دوستان هم می خَوَّان منو مسخره کنن ، دوستانه می گم که سرزنش و تمسخر هیچ نفعی نه برای اون إفراد داره نه برای من.

    پاسخ:
    ببین  خانم اسما اینجا اینجوری نیست  ولی مثل همه جای دیگه قوانینی برا خودش قوانینی که اگر رعایت شود برای هیچ نویسنده ای مشکلی پیش نمی اید  به شما پیشنهاد میکنم ارشیو همین وبسات را بخون من بیش از پنج سال است وبنگارم و این مثلا ارتقائ یافته وبلاگ قبلی است در اینجا از وزیر و وکیل و رییس جمهور انتقاد میشه به سومین شخص حقوقی نظام ناسازهای رکیک گفته میشه و رییس جمهورش که الا ماشا الله اینجا از نماینده انتقاد میشه از فرماندار و استاندار انتقاد می شه و تبلیغ هر جناحی هم آزاد است اینجا ایران جزیره آرامش و سرزمین عشق و ایثاراست خیلی با زمونه ای که حاکمیت شاهزاده ها و خانها بود فرق کرد  اسما خانم متاسفانه عده ای سود جو هم پیدا شدن به عناوین مختلف  ادمها را سر کیسه می کنن اسما خانم اگر می بینید و میشنوید ادمین رادیو ساوه دچار مشکل قضایی شده که من واقعا متاسفم شکایت چند نفر و از جمله نماینده مجلس است که  امیدواریم ختم بخیر شود اسما خانم از ایران کشورت به نیکی یاد کن و مشکلت را به پلیس فتا بگو بدون ترس یقین و بدان رسیدگی می کنند و نتیجه به نفع شما خواهد بود..   تنها را انتقال همین سخنان به پلیس فتا ست تا از سوئ استفاده های صد درصد اتی بکاهد اینجا آرامش موج می زند وهیچ مجرمی نباید با دست اویز قراردادن آبروی مردم برای بیشتر داشتن وسوئ استفاده کردن آزاد باشد و پلیس فتا ظرف چند ساعت  شرشان را کم می کند از هم سر شما وهم از سر امثال شما  ممنون از اسما بانو
    سلام . وقتتون بخیر آقا ساعدی. من پسرم 18 سالمه . از لحاظ جسمانی و ظاهری خدارو شکر مشکلی ندارم اما مشکلی که خیلی منو اذیت میکنه نبود شادی و سرحالی تو زندگیمه . خیلی از هم سن های من خیلی شاد و سرحالن . میگن و میخندن . موزیکای شاد گوش میدن . میرن بیرون تفریح میکنن. سرحالن. از زندگی لذت میرن و کلی انگیزه دارن و قس علی هذا ولی من نه ... هیچی شادم نمیکنه و به هیجان نمیارتم.
    از بیرون رفتن بدم میاد . از جمع های شلوغ بدم میاد . بدم میاد جایی بیشتر 3 4 نفر باشه . دوس دارم فقط فرهاد گوش بدم. دوست دارم فقط رمان خارجی و کتابای فلسفی و سیاسی بخونم. تنها ! ولی میگم ! روز به روز غمگین تر میشم و هرچی میگذره کمتر مفهومی به اسم شادی و سرحالی رو میتونم تو زندگیم پیدا کنم و هیچ انگیزه ای ندارم . دلمم نمیخواد با کسی باشم.
    حالا سوالم اینه به نظر شما من افسردگی دارم؟ روانشناس میتونه به من کمک کنه؟
    من نمیخوام تراژدی کافکا و هدایت برام تکرار شه.
    ممنون میشم اگه لطف کنید راهنماییم کنید .
    مرسی (میبخشین طولانی شد)
    پاسخ:
    اقا مهرداد  جایی خوندم ورزش و گنجاندن برخی ویتامینها در وعده غذایی از تشدید اینگونه رفتارها جلو گیری میکنه رفتن پیش یک روانکاو حتما به بهتر شدنو شاد شدن زندگی کمکت می کنه .اقا مهرداد صادق هدایت نویسنده توانایی بود ولی من بیشتر جونایی  با خواندن برخی از کتابهایش دچار درونگرایی و جمع گریزی شدنرا دیده ام  و این حالت شما بخشی مربوط به خواندن مسخ و بوف کور و به قول خودتان قس علیهذا شده و خودتان هم کمک کرده اید و زدن این حرفها برای شما که در ابتدایی جوانی هستی مناسب نیست هر انسانی با ماموریت حسابی و انیشتین وعلامه جعفری شدنو فیلسوف شدن مهندس شدن دکتر شدن و باری از دوش جامعه برداشتن پا بدنیا می گزارد قدر خودت را بدان و ورزش مورد علاقه ات را انتخاب کن از شادشنگولی بودن بیخودی بپرهیز و نماز را در برنامه زندگیت بگنجان و استخر و انتخاب دوستان مناسب و درسخوان با هدف عالی  پیشنهاد من است دیر پا مهر افزون

    اتوبوس نشسته بودم کسی از رضا شاه تعریف می کرد ، پیرمردی رو به او گفت شعری از فرخی یزدی برایت می خوانم که در زندان همین رضا شاه بخاطر شعرهایش با آمپول هوا کشته شد.

    شعر معرکه و گویایی است. من شنیدم، شما هم بخوانید:


    با مشت و لگد معنای امنیت چیست؟
    با نفی بلد، معنای امنیت چیست ؟


    با زور مرا مگو امنیت هست
    با ناله ز من شنو که امنیت نیست


  • هیأت عاشقان ثارالله مأمونیه
  • سلام علیکم
    استاد من سعی کردم همیشه با احترام با همگان رفتار کنم اما ظاهرا این وبلاگ به سمت و سویی می رود که به ترکستان است اهل مامنیه ای مطالبش را خواندم زیاد بی راه هم نمی گفت اما در کلیتش حرف دارم و برخی متونش را قبول ندارم این از این بابت که تمامی مطالب شما را رصد می کنم همانطور که مطالب سایر دوستان در وبلاگهای دیگر را.
    در ابتدا از تلاشهای صادقانه دوست عزیزم بهرام خان تشکر می کنم (این برای چندمین بار است) البته در سرجای خودش حتما تشکر و قدردانی از وی به عمل خواهد آمد.
    استاد درست است که باید آزاد بود و آزاد اندیش اما تأیید نظر بهار خانم مستعار اصلا جای بخشش نداره شما اهل مسجد هستید اگر نمی شناختمتان می گفتم.... اما شناخت کافی و وافی از جنابعالی و از دغدغه هایتان دارم
    بهار خانم مستعار خانمهای بدحجاب یا جدیدا بی حجاب در ایران اسلامی مورد حمایت نیستند چرا دارید سوء استفاده می کنید از یک وبلاگ محلی در کجای قانون اساسی ما نوشته شده از بدحجابان حمایت کنید بلکه برعکس باید برخورد شود اگر زمان رئیس جمهور آزاداندیش حرف آزادی به میان نمی آمد الان این گونه حرفها بر زبان جاری نمی شد.
    بنده نمی خواهم بگویم جرم نیست و این اتفاقات نمی افتد بلکه این گونه حرکات در جامعه به خصوص تهران بزرگ بسیار زیاد شده اما از برخی عبارات باید چشم پوشی کرد و ننوشت زیبنده نیست شاید در دل به من حقیر دشنام هم بدهید این مهم نیست. اما نگاشتن این جملات و این عبارات صحیح نیست و سخیف است و شأن ما را پایین می آورد
     امیدوارم استاد گرامی و سرورم توجه داشته باشند که مخاطبین شما همین دو سه نفر نیستند و افرادی هستند که شاید پیام نمی گذارند اما پیامها را می خوانند
    اون شخصی که خود را کبوتر معرفی کرده به عقاب شبیه تر است من اگه حرفی بزنم استاد شما می گویی نه این گونه نیست اما به جمله کبوتر دقت کنید:
    در دوران دوستیمون...... من قصد ادامه این مطلب رو ندارم چون ممکن است دوباره ما رو متهم به کاری کنند.
    آقای آقازاده شما یکبار برای ما از یک منبع موثق بیاورید که احمدی نژاد اصولگراست اصلا ایشان ارتباطی با اصولگرایان نداشته و ندارند و نخواهند داشت اینکه دولت بهار سعی کرده خود را به جای اصولگرایان بزنند و امثال شما را فریب دهند به ما ارتباطی نداره
    پیام این دوست رو خواندم جالب بود شما تحقیق کنید قیمت یک توله سگ چقدر است حداقل سه میلیون مگر اینکه این توله سگ را از بیابانهای پشت سرقلعه گرفته باشند من بقیه اش را می گذارم برعهده افکار عمومی آخه مادر هشتاد ساله آلزایمری توله سگ می خواد چی کار کنه؟؟؟؟ اون خودشو یادش نمی یاد چه برسه به سگ!!!! در قالب رنج نامه راهکارهایی برای مردم میگذارید که جالب استمثل داشتن دوست دختر و پسر نگهداری از حیوانات خانگی و ماچ و بوسه و...
    مسئله خنده دار ایشان این است که چه بلایی بر سر توله سگ میاد. خوب برو ولش کن بیابونهای (اولی آباد) تا بایکی مثل خودش ازدواج کنه البته قبلش باید با یکی دوست میشد که شده بود اما بی وفا بود و اون رو تو بیابون رهاش کرد
    نکته آخر اینکه یکی مثل من میاد به این قضیه دامن می زنه و باعث میشه تا دیگران هم اگر نخوانده اند بروند و بخوانند.
    با احترام
    روابط عمومی هیأت عاشقان ثارالله مأمونیه  
    پاسخ:
    سلام علیکم برادرودوست عزیزمن عالمانه و از روی علم اگاهی نقد کن وخانمی که فرمودید را با علم نقد کن وراه درست را نشان بده من وشما هم باید وظیفه ای داشته باشیم و با کپی کردن سخنان حضرت ایت الله مجتهد اقا تهرانی و رجبعلی خیاط تو گروهای کلا هم فکر که چیزی به جامعه نمی رسه با استنادبه احادیث گفتار بزرگان نقد کن  بیا من صد جا نشان بدهم که نقد میشود بدون نام.. اگرگیر من چیزی نیامده شاید چند نفر بیاموزند همین نقدتان چقدر جالب بود بحثتان با اقازاده را عرض میکنم اگر حوصله داشتی در اینجا و مسایل دیگر را با تلفن اگر قابل دانستی  .قابل  گفتگوست لطفا بدون نشان که  مباحث به وبلاگ شما منقل نشود  پیشنهاد بود قربان شما .امروز از بین108نظر فقط چند نظر را تایید کردم تا کاملا نظرات را بخوانم به ترکستان نخواهم رفت یقین بدان در ضمن جواب احترام همیشه احترام بوده صبور باشید وباز هم رصد کنید
     هر متن را چند باربخوان وبعد با تمانیه و احترام بدون ادرس پاسخ بنویس حتی اگر سر کاری هم باشد البته با شبکه مجیر ارتباط برقرارکردم جهت اطلاع
    هفته بعد عروسی دعوتیم. نوه خاله مادرشوهر مامانم!
    فامیل درجه شونصدم. کل وهم مذهبی هستیم ما، مختلط نیست، خانوما یه ور ، آقایونم یه ور.حاضر شدن من برا عروسیا یه سیکل همیشگی داره
    موهام که عینهو گیس گلابتونا همچین پر پشت، اصلا نمیدونم چطوری درسشون کنم و چه مدل شنیونی ببندم، فرتی یه ذره آب قند میزنم بهش و موهای شرق و میارم غرب، غربو میبرم شرق که تاسی ام معلوم نشه، بعد یه رژ گونه میزنم طلایی، یه رژ لبم قرمزی کالباسی چیزی هم میزنم تنگ لبم، خیلی هم راضی از ارایشم با عینک! یه شالم دارم پولکی سفید میندازم سرم تا خدای نکرده موهام خراب نشن. بعد آهان یه جفت کفش تختخی همهم میپوشم سه سانتی نه بیشتر چون شبیه بابا لنگ دراز میشم.
    بعد میرم سوار پرایدومون میشم و قیژ به سوی تالار عروسی.
    تو تالارم که یه جا نماز خونه و رختکن داره، همه هجوم میبرن توش تا لباس عوض کنن عینهو لشگر شام. بوی ادوکولن سی رز و گلاب و بو عرق. بعد یه هو میپرن وسط مجلس. لخت و پاتیل. من که اصلا نمیشناسمشون دیگه. بعد عروس میاد و دوماد و شاباش و اینا رو با دور تند خودتون بزنید جلو. منم تو عالم هپرتی خودم اون وسط ترکمون میلرزون، ترکی لری و بندری به مقدار لازم. مامانا هم زل میزنن به هیکل دخترای دم بخت رقصنده و تا ما تحتشون دید میزنن برا پسراشون زن بستونن. دوماد همش تو خانوماس و نمیرره. عروس ولی نمیره تو آقایون.بعد رقص دونفره می کنن. انگشت عروس گیر میکنه تودست دماد و دور نمیتونه بزنه، دوماد بلد نیست برقصه، اهنگ قاطی میکنه. خواننده هوار میکشه. بعد تق و توق صدای چنگال بشقاب میاد.
    شام میدن. به هر نفر یه سیخ جوجه برنج . با سالاد ماسیده. نوشابه قوطی پپسی. بچه گریه میکنه. نوشابه میریزه. دوماد ی قاشق پلو میچپونه توحلق عروس. پیرزنا زیر زیرکی گاه میکنن و لبو گاز میگیرن و تو ذهنشون حجله شب عروسی خودشونو یاد میکنن..
    عروسی تموم میشه. هجوم میارن رختکن. بعد همه باز یه شکل دیگه میشن.دو ساعت خداحافظی میکنن و بیرونم مردا منتظرن.

    لوطی مطربی که دعایش مستجاب شد:

    گذر لوطی صالح یکی از معروف ترین گذرهای قدیمی تهران است که در داخل بازار بزرگ تهران قرار دارد.
    لوطی صالح یکی از مطربهای بنام دربار بود و چون خانه اش در این گذر واقع بود بنام وی گذر لوطی صالح نامیده میشد.
    این گذر از شمال به بازار بزرگ، از غرب به بازار عباس آباد، از شرق به بازار حضرتی و خیابان سیروس و از جنوب به خیابان مولوی میباشد.
    میگویند در سالی که قحطی و خشکسالی آمده بود، روزی مردم راه افتادند طرف بیابان های اطراف تهران که نماز باران بخوانند. لوطی صالح هم دایره اش را بدست گرفت و همراه آنان به بیرون شهر رفت و رو به آسمان دایره زد و خواند:
    نم نم باران به می خواران خوش است
    رحمت حق بر گنه کاران خوش است

    داریه میزد و میخواند و اشک میریخت که یک دفعه دانه‌های باران سر و صورت مردم را خیس کرد. لوطی صالح مرد فروتن و دست به خیری بود که خیلی از مردم تنگدست گذر و محله به سخاوت او چشم امید داشتند.

    درود...

    میخواستم نظر دختر خانم ها و همچنین اگر آقایون تجربه دارن و یا نمونه هاش رو دیدن بدونم :

    اینکه اگر یکی از مـعـیـارهای اصلی ِ یک آقا پسر با سن 26 الی 30 ساله، برای ازدواج بچه دار نشدن باشه، یعنی موقع آشنایی و صحبت کردن و بیرون رفتن ها، پسر این مسئله رو کاملا روشن کنه که هیچوقت قصد نداره بچه دار بشه، یعنی تا آخر عمر... نه به دلیل عقیم بودن و مشکلات جنسی، اینکه اصولاً علاقه ای به بچه نداره، یعنی نه واسش با نمکه، نه خواستـنی و نه هیچی. فزضاً اینکه به یک نتیجه گیری ای رسیده که دوست نداره با وضع مالی ِ حــــــــــــتــــــــــی متوسط، پدر یک بچه بشه و کسی رو به این دنیا اضافه کنه و مخصوصاً اینکه نمیخواد یه آدم رو به یک کشور جهان سوم بیاره و اسیرش کنه توو این قسمت نقطه ی زمین (کلاً خاورمیانه). به اضافه ی اینکه اصلا عشق پدر شدن و این حرفا رو هم نداره. اما فرض رو بر این بگیرید که آقای نجیب، پاک، خوب، خوش اخلاق، عاشق همسر، فهمیده، اهل زندگی زناشوئی باشه و ..... وضع مالی ش هم در حد قابل قبول باشه. (باور کنید منظور خودم نیست، کسی رو میشناسم اینجوریه، که منم اخیراً تحت تاثیر عقایدش قرار گرفتم)
    آیا دخترها حاضر هستن با شرایط همچین آقایی کنار بیان، یعنی کلاً قید بچه و مادر شدن رو بزنن؟
    چون اینطور که معلومه گفته میشه دخترها میمیرن واسه بچه و خیلی خوششون میاد (نسبت به آقایون بیشتر دوست دارن).
    خواستم دختر خانم ها نظر خودشون رو بیان کنن و تا جایی هم که از نظر دیگر دخترها مطلع اند بگن. آقایون هم همینطور.

    ممنون

    پاسخ:
    اقاکیو مرثحتما به یک روانپزشک حاذق مراجعه کن برای یک مرد پارسی بکاربردن چنین عباراتی زیبنده نیست مردان پارس دنبال علم معرفت و تولید نسل که وظیفه انسانیشان استهستندو وباوردارند لطفا با بکار بردن کلمات و بازی با انها سعی نکن بیماری خطرناکی که به ان دچاری پنهان کنی اقاکیو مرث هر دردی درمانی دارد حتی بیماری دو جنسیتی لطفا از همین امروز دنبال مداوایت باش و سعی نکن با چنین کلماتی یک دختر ایرانی را از مادرشدن محروم کنی دنبال مداوا باش و به والده محترمه بگو برایت دعا کند  نگران نباش خیلیها مانند شما با یک عمل جراحی مداوا شدن مراقب خود واقعیت باش یا حق
    سلام با عرض خسته نباشید.
    دوستان من پسرم. بیست سالمه. من یه مشکلی دارم که روانپزشک هم رفتم حل نشد یعنی رواپزشک از من بیماری نگرفت و به من گفت برو با مشاور حرف بزن منو فرستاد پایین تر شاید متوجه نشد.
    برای همین خواستم با شما در میون بزارم ببینم کسی میدونه من چرا اینجوری هستم.من وقتی عصبانی میشم گریم میگیره مثل دختر ها بعد کار های خطرناک ازم سر میزنه یعنی مثلا فحش های خیلی بد میدم بدنم یه خورده میلرزه صدام کلفت و خش داره میشه بعد کنترلم از دستم خارج میشه برای مثال اگه شخصی اون طرف خیابون باشه و ازش ناراحت باشم من اون حالت برام پیش بیاد از جاده رد میشم و اون لحظه تصادف اصلا واسم مهم نیست.
    یامثلا با یه نفر دارم حرف میزنم وسط های حرفم یه نفر میپره وسط حرف چند بار چیزی نمیگم اگه تکرار بشه دندونام رو به هم میمالم.یا سرم میکوبم به دیوار یا صورت خودمو چنگ میزنم و از دست خودم خسته شدم عصبانی میشم فکر خود کشی زیاد به سرم میزنه و ادمی هستم اصلا غرور ندارم خیلی مهربون و احساسی.
    برای مثال جدی نگیرید واقعی نیست:یه دختر منو دوست داره من ناراحتش کنم بعد بهش پیام میدم ده بار بیست بار وقتی جواب نمیده میخوام برم چوب رو بردارم برم در خونش تا میخورم بزنمش بعد وقتی دلم خنک شد میشینم گریه میکنم چند دقیقه بعد میرم میگم ببخشید اشتباه کردم و این باعث خورد شدن من میشه.
    من تکلیفم چیه باید چکار کنم گناه کردم به دنیا اومدم چرا اینجوری ام لطفا کمک کنید .فقط نگید خدا شفا بده چون ناراحت میشم. در ضمن بابام جانباز و ازاده 25%.به غیر بابام عمو ها و بابابزرگم خدا بیامرز اینجوری اند.فقط کسی مثل من هست اینجا یا نه
    پاسخ:
    پسرجان مشکلت با روانپزشک حل نخواهد شد حتما به بیمارستان شریعتی برو و یک چکاپ کامل بگیر پزشکان مشکل اصلی شما را خواهند یافت و ان شا الله کمک خواهند کردلطفا سریعتر تا کار برای پدرت زیاد نکرده ای
    سلام به اقایون و خانوم های شهر خوبان
    من دختری ۲۶ساله هستم که خواستگاری۳۹ ساله دارم , تا الان مجرد بودن و ازدواجی نداشتن, اشناییمون هم به این صورت که من باشگاه ورزشی میرم و این اقا بالاسر اون باشگاه مغازه دارن,و حدودا دو ماه پیش بدون این که خودش مستقیم با من مطرح کنه,مادرشون از من خواستگاری کردن و خوشحال بودن از اینکه بلاخره خودش یه دختری رو پسنیده , چون خیلی جاها رفتن خواستگاری طبق گفته خودشون,دوماه پیش پدرم بخاطر سنش مخالفت کرد,البته اصلا به قیافش نمیاد خیلی کمتر میزنه,قضیه تمام شده بود که دیروز با مادرش اومدن باشگاه و به من گفتن که پسر من فقط میگه همین دختر رو میخام,وضع مالیش اونقدرا خوب نیس ولی خب بد هم نیس(چون ممکن بود بپرسید پولداره گفتم) , حالا من از طرفی این سوال رو تو ذهنم دارم که این اقا چطوری نیاز جنسیشو تا سن ۳۹سالگی برطرف میکرده بلاخره تا این سن عذب بودن خودش سواله!!؟
    برای من مهمه پاک بودن طرفم چون خودم سعی کردم رابطه با کسی نداشته باشم.
    بعد هم این اختلاف سنی به نظر شما خیلی غیر ایده ال هست!؟
    از طرفی هم میگم بلاخره سنی گذرونده بعد از ازدواج شاید دنبال دختر بازی و خیلی چیزای دیگه مثل خیلی از مردهای متاهل جوانتر نباشه!؟!!
    پاسخ:
    ازیتاخانم خیلیها هستند که دنبال زندگی سالمند و حتما زورشان به هوای نفسشان می رسد و خیلیها هم تمام اسبان هوا و هوسشان را با هرکه الوده ه ئ بیجاره تاخته اند این از کادمشان بوده بستگی به شانس شما دارد و با کمی هوشیاری میشود فهمید اگر ولنگار بود حتما چند باری با کشور اردغان و خانه های فسادش سر زده و یااز الودگان بیچاره ..
     بیمار وطنی که تحت تربیت کانالهای مفسدین یهودی اردوغانی قرار گرفته اند هم
     آزیتا بانو مردان پاک برای زنان پاک و زنان پاک برای مردان پاک طبق قانون طبیعت قرار خواهند گرفت پاک که باشیم یقینا پاک نسیبمان خواهد شد و جای نگرانی نیست
    سلام
    ادمین شهر خوبان خواهشا سوال منو توی سایت بذار
    دوستان من، اون کامنت که مربوط به صیغه شدن ی زن جوان(با دوتا بچه) با ی پیرمرد 70ساله اما ثروتمند رو خوندم و پاسخ آقا ساعدی رو هم مطالعه کردم که گفته بود اموالش حلاله.
    سوالم اینه که اینجورمواقع واقعا باید چکارکرد؟ آیا صیغه شدن در این موارد درسته؟
    ببینید از یکطرف باید پذیرفت تامین هزینه های زندگی اون هم توسط یک زن خیلی خیلی سخته،جدای اینکه دید جامعه متاسفانه و متاسفانه نسبت به زن مطلقه منفیه و اکثرا دنبال شکارش هستن واسه ارضای نیازهای جنسی شون، از طرفی مردا که عمرا اجازه بدن دست کسی غیر خودشون به بدن همسرشون بخوره و بقول معروف غیرتی میشن درحالیکه اگه از نظر جسادت بخوایم بسنجیم خانمها از مردا حسودترن و یقینا براشون قابل توجیه نیست این موضوع درحالیکه اکثر کامنتهای خانمها توی اون پست بیانگر نداشتن اشکال این موضوع(صیغه شدن حتی بدون اطلاع همسر اولش)بود،از بعد دیگه هم به قضیه نگاه کنیم وقتی بحث ازدواج که میشه اکثرخانمها اختلاف سنی خیلی کمتر از اینو قبول ندارن درحالیکه توی اون پست انگار نه انگار!!!
    از سوی دیگه بنده خدا اون خانم یقینا از سرناچاری تن به این ازدواج داده وگرنه کی حاضر میشه با کسی که همسن پدرشه توی ی رختخواب بخوابه؟البته اینم بگم من چون تشخیصم این بود که درشرایط اون خانم نیستم نمیتونم نظری راجع به اون پست بدم و قضاوتی داشته باشم اما میخواستم بدونم شماهایی که راحت اومدین هرجور دلتون قضاوت کردین یک روز جای اون زن جوان بودین؟
    یا جای اون پیرزن که میگین پیرمرده حق داشته صیغه کنه مال خودش بوده؟ لطفا عادلانه و به دور از هرگونه حب و بغض جواب بدین
    پاسخ:
    ببنین  متاسفانه عمل اصلی بسیاریاز طلاقها بدون تعارف اعتیاد به مواد مخدر صنعتی و کمی سنتی است و کانالهای ماهواره ای مر داک اردغان یعنی همان کانالهای ترک است ومن امروز در گروه تلگرام مطلبی خواندم که ترویج بد اخلاقیهای زناشویی و الودن نسل پاک ایرانی است نسلی اندیشمند متعهد ومومن و سالم است . صیغه قوانینی دارد اینکه یک دختر زیر سی سال حاضر بشود با مردی به سن پدرش ازدواج کند فقط بخودش مربوط می شود ولی همان خانم که با دوتا بچه حاضر به صیغه شدن شد اگر شوهر ش تحت پوش بیمه قرار می گرفت یقینا  اسوده تر زندگی می کرد با توجه به اینکه کانونهایی برای تحت پوشش زنان بد سرپرست و بی سرپرست وحمایت از ایتام وجود دارد حتی می توانست تن به این کار هم ندهد ممنون از شما
    سلام دوستان امیدوارم که حالتون خوب باشه.
    یه سوال از کسایی که از قوانین سازمان سنجش باخبر هستند دارم .
    من دانشجوی فوق لیسانس یکی از دانشگاه های خوب تهران هستم و امسال می خوام آزمون دکترا شرکت کنم . کار من تدریس ریاضیات واسه کنکور کارشناسی و ارشد هستش . از اونجایی که همیشه هدفم این بوده که توی تخصص خودم یعنی تدریس ریاضیات ، نامبر وان کل کشور باشم . تصمیم گرفتم برای اینکه خاص بودنم اثبات بشه ، سال بعد کنکور سزاسری هم شرکت کنم صرفا برای 100% زدن ریاضیات در کنکور 95 . یعنی می خوام سال بعد به طور همزمان کنکور سزاسزی و کنکور دکترا رو شرکت کنم که مطمئنا واسه کنکور سراسری انتخاب رشته نمی خوام کنم .
    می خواستم بپرسم آیا این امکان وجود داره یا سازمان سنجش اجازه شرکت تو دو تا آزمون رو نمی ده؟
    1: من ریاضیات کنکور ارشد رو 100% زدم و اگر اشتباه نکنم اون سالی که شرکت کردم تنها کسی بودم که تونست تو کشور ریاضیات رو 100% یزنه .
    2: واسه 100% زدن ریاضیات کنکور سراسری نیاز به هیچ خوندنی ندارم . کنکور امسال رو گذاشتم جلوم در 42 دقیقه تونستم به راحتی 100% بزنم .
    در واقع هدفم این هستش که تنها کسی تو کشور باشم که تونسته هم تو آزمون سراسری و هم ارشد ریاضیات رو 100 بزنه . والبته تمام تلاشم این هستش که توی آزمون دکترا هم همین کار رو تکرار کنم ولی خب آزمون دکترا به مراتب سخت تر از دو آرمون قبلی هستش ریاضیاتش.
    اگه بتونم سه آزمون رو 100% بزنم که فوق العاده می شه ولی حداقل چیزی که قطعا از پسش بر میام ، این دو آزمونه .
    ممنون میشم اگه راهنمایی کنید
    با تشکر
    پاسخ:
    برای دانشجو صد زنی مثل شما که فکر کردن به این مسئله ساده کاری ندارد با خودت خلوت کن و فکر کن مشکل فقط یک ساعت فکر کردن است
    واقعا خودت به این مسئله ساده نیاندیشیده ای یا زحمت یکساعت فکر کردن را بخود نداده ای موفق باشی
    با سلام خدمت آقای ساعدی و پژواک
    حدود یک سال پیش با پسری آشنا شدم که از من یکسال بزرگتر بود و اولش گفت که فقط یه رابطه ای رو داشته باشیم تا همدیگه رو بشناسیم منم قبول کردم و بعد از مدتی گفت که قصد ازدواج دارم و تا دوسال دیگه که از لحاظ وضعیت اقتصادی به حد خوبی برسه با هم در ارتباط باشیم و بعد از اون بیاد خواستگاری
    رابطه ما شروع شد و من اوایل خوشم اومد ازش اما به مرور زمان رفتارهایی رو دیدم که باعث شد سرد بشم ولی بهر حال چون خودم رو مسول احساس اون میدونستم باهاش موندم و یجورایی قید خودم رو زدم تا تا اینکه متوجه شدم که بهم خیانت کرده و با دختر دیگه ای رابطه داشته و من بطور جدی تصمیم گرفتم که باهاش کات کنم اما اون مثل ی بچه پشت تلفن گریه و زاری میکرد و منو قسم میداد که من برگردم ولی من واقعا نمیتونستم چون خیلی وقتا بخاطر اون از علایقم گذشته بودم یا خودم رو نادیده گرفته بودم و همه سختیش رو تحمل کردم ولی اون هیچ ارزشی رو برای من قائل نشد...تازه دلیلی نداره که بخوام در حالی که ازدواج نکردم پای این رابطه بمونم
    رفتیم پیش مشاور تا بلکه کمکم کنه که این رابطه رو تموم کنم ولی مشاور به من گفت که ممکنه خودکشی کنه و تو نباید اینجوری کات کنی و آروم آروم باید کات کنی که البته من واقعا نمیتونم حتی ببینمش چه برسه به اینکه حرف باهاش بزنم ولی هرچی که به مشاور این حرفا رو میزنم انگار نه انگار و آخرش هم برگشت به من گفت چی میخوای بهتر از این که این پسر انقدر تورو دوس داره !!!!! که به نظرم اصلا دلیل قانع کننده ای نیس و همین اصرارهاش بابت برگشتن منو افسرده کرده وحتی دلم نمیخواد دیگه با مشاور حرف بزنم. فقط به این رابطه به چشم ی اشتباه نگاه میکنم که فقط دلم میخواد تموم بشه و جبرانش کنم اما اصرارای این مشاور منو گیج کرده و افسرده
    وقتی هم که فکر برگشتن به اون رابطه مزخرف رو میکنم حالم به شدت بد میشه و نمیتونم تحمل کنم
    لطفا بهم کمک کنید و نظراتتون رو بگید که با وجود دیوونه بازیهای اون پسر و این اصرارای بیخود مشاور من باید چیکار کنم؟؟
    شوخی ممنوع لطفا
    پاسخ:
    سحر خانم
    گناه ارتباطبا ا محرم یک جاهاییدامن آدم را می گیره   سحر بانو دختر ایرانی فکر ایرانی مادر ایرانی سحر بانو ارتباط شما از اول یک کار غلط اند غلط بوده که دون شان یم دختر ایرانی است و شما خودتان ناخواسته وارد  گناه شده ای گناه اندر گناه سحر خانم شان یک دختر ایرانی ولاتتر از این حرفهاست والاتر از این جملات است  خانواده از پاکترین ومقدسترین ارکان اجتماع است و حرمت یک خانواده والاترین گنجهای مادی و معنویس استو متاسفانه نمی دانم تحت چه شرایطی قرار گرفتی که حاضرشدی گوهر وجود یک دختر ایرانی را به گناه بیا لایی یقینا روانپزشکت متوجه بی ریشگی عشق اولت شده و خواسته با همون ادامه بدهی تا .. سحر خانم لطفا مراقب گوهر وجود یک بانوی ایرانی که در اینده خواهید شد باشید و لطفا فقط نگران خودت باش وبس

    پهلوان اکبر خراسانی

    پهلوان اکبر خراسانی از پهلوانان نامی ایران فرزند پهلوان سلیم خراسانی بوده و پس از آمدن به تهران چون در کشتی بر پهلوان ابراهیم یزدی فائق آمد موفق بگرفتن بازوبند پهلوانی از طرف شاه شد.
    البته در باب پیروزی ایشان بر پهلوان ابراهیم یزدی اسناد و مدارک معتبری نیست چنانکه در کتاب تاریخ ورزش باستانی ایران نوشته حسین پرتو بیضائی طبق مستندات دوره قاجار گفته شده در این کشتی هیچ یک بر دیگری پیروز نمیشود. لذا شاه با حفظ حرمت پهلوان یزدی و با توجه به سن بالای پهلوان یزدی (بالغ بر ۵۰ سالگی) یک بازوبند پهلوانی هم به پهلوان اکبر که در عنفوان جوانی بوده میدهد.
    و بنا بگفته حبیب الله بلور (رییس فدراسیون کشتی ایران و مربی غلامرضا تختی) پهلوان اکبر خراسانی فردی بسیار جوانمرد در کشتی گرفتن و یاری رساندن به محرومان و بیماران بوده است. بگونه ای که تمام دارایی و میراث پدریش را به محرومان و بیماران میبخشد.
    وی در سال 1281 شمسی درگذشت و در گورستان واقع در آب انبار قاسم خان در میدان شوش ابتدای خیابان فدائیان اسلام فعلی سمت راست بخاک سپرده شد که حدود 15 سال پیش قبر وی در یکی از کوچه های نرسیده به چهارراه بعثت ( فرح آباد قدیم ) کشف شد.
    شغل وی مانند پهلوان ابراهیم یزدی قاپوچیگری یعنی دربانی در دربار بوده است....

    روزی خلیفه عباسی هارون الرشید بهلول را احضار کرد که: خوابی دیده ام و میخواهم تعبیرش کنی.
    بهلول گفت: چیست؟
    خلیفه گفت: خواب دیده ام به جانور وحشتناکی تبدیل شده ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود میبینم در هم شکسته و می بلعم. حالا بگو تعبیرش چیست؟
    بهلول گفت:
    من تعبیر واقعیت ندانم فقط تعبیر خواب میکنم...
    برادر گرامی آقای ساعدی نورالعین ما هستند. یک خصلت خوب ایشان همین تایید کردن نظرات هست. وقتی کسی نظری می‌نویسد برای نوشتنش وقت صرف میکند و تایید نکردن آن توهین به نویسنده اش است. بنده هم دوست دارم وبلاگ به حالت عادی برگردد و بیشتر راجب مسایل محلی بحث شود اما به هرحال عزیزان هم راجب مسایل شخصی شان می‌نویسند و چاره ای نیست. به نظر میرسد این دوستان تازه با شهرخوبان آشنا شده اند مثلا آقایی راجب ایراد خودروشان سوال پرسیده یا دانش آموزی راجب تغییر رشته اش، خانمی از آمریکا نظر گذاشته و عده زیادی از شهرهای مختلف. نمیدانم چرا دوستان مسایل زندگیشان را اینجا مطرح میکنند چون این وبلاگ اجتماعی یا روانشناسی نیست!

    خانم نوشین
    شعر دلنشینی بود، سپاس. آذری زبانهای ساوه و زرندیه لهجه متفاوت خود را دارند. به مرور زمان کلمات فارسی بسیار زیادی با گویش آنها عجین شده طوری که حتی اگر با سالخوردگان این ناحیه صحبت کنید از به کاربردن اینهمه کلمات فارسی متعجب میشوید، جوانان که جای خود دارند.به همین دلیل درک معنی این شعر بخاطر بعضی لغات اصیل برای برخی دوستان ساوجی ما دشوار است.

    بهار خانم:
    خانه از پای بست ویران است
    خواجه در فکر نقش ایوان است
    درکشوری هستیم که هرروز زنی به جرم دفاع از خود اعدام میشود، بی حرمتی به زنان و دختران نهادینه شده است. اینجا حرمت زن که هیچ حتی  ارزش جان او به اندازه شهوت آنی یک مرد نیست.آیا میدانید ایران تنها کشور دنیا داری پوشش اجباری برای زنان است؟ آیا میدانید اگر یک زن ایرانی با مرد غیر ایرانی ازدواج کند نه تنها مرد به شهروندی ایران نایل نمیشود بلکه زن نیز از حقوق شهروندی خود محروم شده وباید کشور را ترک کند؟  آیا میدانید شدیدترین قوانین علیه زنان در ایران اجرا میشود؟ پس ریشه آن بی حرمتی ها که شما نام بردید درکتابهای حقوق و جزاست.

    من هم یک قربانی هستم برای صفحه روایت من از خشونت نوشته است :

    راننده یه مرد حدودا چهل ساله بود. سه ثانیه بعد از سوار شدنم گفت میشه بیشتر آشنا شیم؟
    تو دلم گفتم سی ثانیه بعد پیشنهاد ازدواج میده. دیر شده بود و ترجیحم به جای پیاده شدن، دعوت به سکوتِ راننده بود.
    گفتم متاهلم آقا ادامه ندید. گفت: چه اشکالی داره می‌تونیم تماس وایبری و تلگرامی داشته باشیم. وقتی دید اراجیف تکراری نتیجه نداره، کیف پولش رو باز کرد و کارت شناساییش رو نشونم داد: آقای ... سرگرد نیروی انتظامی.
    گفتم: نگه دار آقا، جامعه با آدم‌هایی مثل شما هیچوقت امنیت رو تجربه نخواهد کرد.
    پیاده شدم، شماره ماشین رو برداشتم و زنگ زدم 110.مامور فرستادن و گزارشی تهیه شد، مامور مذکور ازم پرسید: زور گیری نکرد؟ گفتم: به حقوقم هتاکی و تجاوز کرد که نمی‌دونم در جرم‌شناسی چه تعریفی داره!
    این روزها و تکرار این اتفاقات که وقاحتش سیر صعودی داره، ذهن من رو درگیر این موضوع کرده؛ چرا نباید برای افزایش امنیت زنان، شماره‌ی سه رقمی یا مرکزی برای این کار راه اندازی بشه؟ تا کی باید پل های هوایی را دوید از استرس دستمالی نشدن؟ تا کی باید صندلی جلوی ماشین نشست برای جلوگیری از مالیده شدن؟
     تا کی باید خیابان های شلوغ را ترجیح داد برای فرار از کوچه‌های خلوتِ مضطرب و شنیدن: بخورمت و ب...نمت و جووون و.... از افرادی که عدم حمایت قانونی از زنان وقاحت‌شان را افزایش داده؟
    بهتر نیست چاره‌ای اندیشیده شود برای اینکه خیابان‌ها، تاریکی هوا، کوچه‌ها و ماشین‌ها مامنی باشد برای زنان؟
    و این بار به‌جای متهم کردن زنان که بدحجابی موجب سواستفاده ازشان می‌شود، سعی کنیم به طرحی برای حمایت از تمام زنانِ باحجاب و بدحجاب بیندیشیم ...

    هر که افزون گشت  سیم و زرش

    زر نباریده از آسمان بر سرش

    از کجا جمع کرده این زر و مال

    یا خودش  دزد بوده یا پدرش

    سعدی

    سلام . چند ماهی با پسری آشنا شدم که ایشون پیشنهاد ازدواج دادن بهم. آدمیه که با رفتارش حس امنیت و آرامش فکری بهم میده ،معقول-مهربون- با احساس- خانواده دوست هست . فقط مساله ای هست ، اصلن آدم عمیق یا اهل تفکری نیست، از شوخی های بی نمکش از متن هایی که محض خنده یا جالب بودن برام میفرسته بدم میاد . سطح فکریمون یکسان نیست ولی در کنارش آرومم . بخاطر همین خیلی جذبش نشدم . نمیدونم این مساله الان مهمه یا اصلن مهم نیس یا تو زندگی چه تاثیری میزاره.ممنون میشم از راهنماییتون

    واقعا کم لطفى است اگر براى دومین بار از خانم دکتر مریم لطفى بابت مسئولیت پذیرى و تعهدشان در اینجا سپاسگزارى نکنم.
    دو_سه سال پیش که پلاتین در ساق پایم شکست به هر دکتر ارتوپدى مراجعه مى کردم به اصطلاح جوابم مى کرد ، تنها خانم دکتر لطفى بود که بدون توجه به نظر همه این آقایون و خانم ها به من امید داد تا اگر یک سال صبر کنم این پا دوباره پا مى شود . گفتم صبر در توانم نیست ؛ ساق پایم کج شده و لنگ مى زنم . گفت همین که گفتم ، باید یک سال صبر کنى ! صبر کردم . چاره ى دیگرى هم نداشتم . پارسال آن یک سال به سر آمد و ساق پایى که دسته گل دکتر دیگرى بود را به تیغ جراحى مجدد سپردم . راستش را بخواهید امید چندانى نداشتم.
    براى منى که تا قبل از خطاى فاحش آقاى دکتر .... در عمل ناموفق جراحى شان ، دوچرخه وسیله نقلیه ام بود ، محروم بودن از نعمت راه رفتن بدون عصا و لنگیدن غیرقابل تحمل شده بود .
    اما امشب ، بعد از سه سال ٥ کیلومتر دویدم و با هر قدم به یاد خانم دکتر مریم لطفى بودم . واقعا کار هرکسى نبود . ساق پایم سه بار شکافته شده بود . اما به دست هنرمند خانم دکتر درست شد . به لطف دقت و مسئولیت پذیرى ایشان ، از قبل هم بهتر شد . مطمئنم تا آخر مرداد در همین هواى بدتر از جهنم اهواز رکورد دویدنم را به ٢٠ کیلومتر خواهم رساند.
    منتظر اعلام رکورد دویدن ٢٠ کیلومترى ام باشید .

    فامیلی نزدیک دارم که کارش بنگاه داری است ، دیروز تعریف می کرد در جوادیه کسانی می آیند که با قرض گرفتن تنها می توانند یک تا دو میلیون تومان پول پیش بدهند و آنهم با اجاره بسیار اندک ، او معتقد بود اگر این جور پیش برود آنها ناچار می شوند کارتون خواب بشوند

    دوستی که خود تمام قد از نظام سرمایه داری آنهم از نو لیبرالی اش حمایت می کند این مطلب را این صفحه اش گذاشته آنهم بدون هیچ اعتراضی :آپارتمان ۱۲۰۰ متری واقع در منطقه کامرانیه تهران با قیمت هر مترمربع ۲۵ میلیون تومان بە فروش گذاشته شده است کە یک رکورد در قیمت آپارتمان‌های تهران بە شمار می‌رود. قیمت کل این آپارتمان ۶خوابه ۳۰میلیارد تومان تعیین شده است.

    همین دو خبر ساده کنار هم نشان می دهد توصیه های بانک جهانی ، صندوق بین الملی پول و فساد ساختاری چه بلایی سر کشور آورده است و هر مبارزه سیاسی و هر طرح اصلاح طلبانه و حتی رادیکال اگر رفع این شکاف را بر نیانگیزد و نفرت از ثروت های باد آورده که انقلاب سال 57 آنرا شعله ور کرد بی محابا زنده نکند آب در آسیاب استبداد ریختن است که با عدم آزادی می کوشد جنگ فقیر و غنی را به زیان اکثریت جامعه و به سود رانت خواران به صلح بکشاند و اکثریت را برده اقلیت کند. صلحی که بجای کشتار در میدان جنگ از طریق فقر و سفره های خالی دست به آدمکشی می زند

    سلام آقای ساعدی. اگه میشه لطف کنید اخلاصه ین شعر زیبای استاد شهریار رو برای خوانندگان ترجمه نمایید. اگر نه که هرشخصی زبان آذری بلد نیست یه مترجم واس خودش بگیره چون متنش واقعأ زیباست...


    ایسته میرم یار آغلاسین
    چال تاری قوی تار آغلاسین،
    گول اویناسین خار آغلاسین
    بوغاز گولسون دارآغلاسین،
    قوی یئره غم پیاله سین
    سیل گوزونون شلاله سین،
    آل گونشین حواله سین
    شاخ قارا قوی قار آغلاسین،
    یار ندن آغلاسین گرک؟
    بویون بوکولسون آی فلک،
    دویونجا قویمادین گولک
    سیخ ناری قوی نار آغلاسین،
    خزان یئلی اسن زامان
    شاختا آمان کسن زامان،
    یار یاریلان کوسن زامان
    کیمسه کیمیم وار آغلاسین،
    صبحه تیکیلدی گوزلریم
    داغلاری آشدی سوزلریم،
    گیزلین الوودی کوزلریم
    نی اولدو نی زار آغلاسین،
    ساقی گئتیر قدح لرین
    سرخوش اولاق درین درین،
    سئوگی توتا کینین یئرین
    کین اوزو زار زار آغلاسین...

    استاد شهریار

    پاسخ:
    نوشین بانو ترجمه هم بفرما  ممنون 
    غم نامه دختر اراکی در سوگ مرگ تدریجی تالاب ها
    استان‌ها > مرکزی - هفته گذشته یک خبر مثل باد در سایت های خبری پیچید و به سرعت به فضاهای مجازی تلگرام و وایبر و ...راه یافت و هزاران لینک در تائید و تحسین خورد . خبر کوتاه ، اما تاثیرگذار بود : « غم نامه یک دختر آذربایجانی در مرگ دریاچه ارومیه » با تصاویری که در آن دختری جوان در جامه ای سیاه را در پشت چرخ خیاطی در حال دوختن ماهی های قرمز بر پارچه سفید نشان می داد . هم خبر و هم تصاویر آن قدر تاثیرگذار بود که در روزهایی که بحران آب در کشور زنگ هشداری شده و غم دریاچه زیبای ارومیه دل خیلی از ایرانیان را به درد آورده بتواند موج رسانه ای یافته ودر فضای مجازی لینک های بسیاری را برای راویان خبر به دنبال داشته باشد .
    لطفا در لینک زیر پیگیری شودhttp://khabaronline.ir/detail/438710/provinces/markazi
    پست  خوبی بود آقای ساعدی، امیدوارم بخوانند عمل کنند.
    من که انقد راجب فواید استانی شدن انتخابات گفتم و نوشتم حد نداره. اما متاسفانه مردم شهرهای کوچک فکر میکنند این روند به ضررشون تموم میشه.

  • سپهر فارابی
  •  آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر
    ترسنده ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر

    دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر
    لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر
    رودکی
    *از اول ابتدایی تا دبیرستان به شغل شریف اصلاح ورقه های امتحانی همکلاسیها ،جز خودم،اشتغال داشتم.حتی دبیرستان دو بار ورقه خودم رو هم اصلاح کردم .حالا چرا حقوق نمیگرفتم نمیدونم.آخرای اول ابتدایی بود و داشتم ورقه های املا رو اصلاح میکردم و معلم داشت چرت میزد(چه معلم عجیب غریبی داشتم) . لیلا بهم گفت ماری بابای من مریضه ،حسرت این رو داره که یکبار من ٢٠ بشم(اون موقع‌ها ٢٠گرفتن سخت بود حتی دورهء ابتدایی) میترسم بمیره نبینه من ٢٠شدم .خلاصه که دل رحمی کار دستم داد و دست به پاک کن و مداد شدم تا اخرین آرزوی پدرش رو برآورده کنم..که نازیلا(دختر عموش) دید و هرچه اصرار کردم که توضیحم رو بشنوه چاره‌ساز نبود و سریع چرت معلم رو پاره کرد.طبعا توبیخ شدم و مقام اصلاح ورقه ها به نازیلا سپرده شد.
    *یه روز پاییزی تو حوض حیاط دانشکده سعی کردم یه کلاغ مستاصل روکه داشت غرق میشد نجات بدم هرچی دستم رو میبردم سمتش میترسید و با آخرین انرژی‌هاش میرفت سمت مرکز حوض ..آخرین بار تو چشاش زل زدم و گفتم بهم اعتماد کن میخوام نجاتت بدم .نمی‌دونم نگاهم تاثیر داشت یا لحن رو می‌فهممید!! به هر حال یک ارتباط شکل گرفت..این‌بار فرار نکرد و نجات پیدا کرد.
    *اگه کسی نقص داره به جای اینکه پاک کن به دست بگیریم و اشتباهاتش رو پاک کنیم شاید بهتره درست نوشتن رو یادش بدیم( اگه بلد باشیم).
    اگر قصد کمک به کسی رو داریم بهتر صبر کنیم هر وقت تو چشامون زل زد و نزدیک تر اومد بهش کمک کنیم،وقتی اعتماد نداره با تلاش برای به کمک کردن فقط بیشتر غرقش میکنیم...

    اگر یک روحانی، لباس روحانیت‌اش را به کناری بگذارد، دگراندیش شود، و از تئاتر و سینما سر در بیاورد احتمالا کسی است شبیه «حسین پناهی».
    حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست می‌آید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی‌رغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند.
    این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه‌نویسی را گذراند.
    او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.

    به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می‌بارید و طنز تلخش بازیگر نقش‌های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود؛ و این شاعرانگی در ذره‌ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده‌است.
    امروز سالمرگ اوست، وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در قبرستان شهر سوق به وصیت خود او فقط به خاطر اینکه مادرش در آنجا دفن شده‌است، به خاک سپرده شد.
    شهروندیار

    پاسخ:
    خدایش رحمت کناد  
    تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
    سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود

    به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
    روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود

    کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها
    کوه که بغض می کند سنگ، مذاب می شود

    بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
    صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود

    چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
    گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
    کاظم بهمنی
    پاسخ:
    ممنون نسترن بانوشعر بهمنی و حسن انتخاب شما ستودنی است متشکرم
  • دوباره مامنیه ای
  • سلام برآقای ساعدی.سکانس اول: جوانی هستم 40 ساله دارای زن و فرزند که دوباره فیلم یاد هندستون کرده و میخوام زن بستونم شما که همه رو راهنمایی می کنید به من هم بگید چی کار کنم منو از این برزخ نجات بده
     سکانس دوم: زنی هستم که سال پیش عروسی کردم اما میخوام از شوهرم جدا بشم چون اونو دوست ندارم چیکار کنم.چه جوری شوهرم رو وادار به طلاق کنم
     سکانس سوم: دانشجوی رشته عینک سازی هستم دنبال کار میگردم یه جایی معرفی کنید برم کار کنم.
    سکانس چهارم: روزی زاغکی قالب پنیری دید
    بردهان گرفت و زود جهید...... این شعر از کیست آقای ساعدی میتونی کمکم کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    سکانس پنجم: میشه به من بگید چرا هیچکس درمورد مطلب بالای این نوشته ها حرفی نزده هان هان هان هان
    برادر ساعدی دوست دارم فراوان چون همشهریم هستی عزیزم

    پاسخ:
     دوست خوب مامنیه ای من قضایا به این پیچیدگی که شما می فرمایید  نیست  من بخشی از طرفهای پیامگزارم را می شناسم   و برخی از قبل کامنت می گذارند و درخواست تایید پیامشان را دارند وبرخی شعرها را می فرستند وشماره تلفن می دهند که بعد از مشورت گرفتن از اساتید فن جوابشان را بدهم بیشترین پیامها از همشهریان خودمان است پس نگران مسایل وسادگی من کمتر باشید  وبلاگ تمام مرورگران متن را با شمارش می داند و برخی مسایل جانبی هم هست .شکرخدا هیچ پیام غیر اخلاقی را تایید نمی کنم البته قصد دارم برخی از عنایات برخی از دوستان را  تایید کنم . هیچکس دنبال تجدید فراش نیست دوست مامنیه ای من  تابحال کسی برای تجدید فراش پیام نگذاشته ماهم انقدرها که شما فکر می فرمایید گلابی نیستیم پس الحمد لله کسی کار نخواست  مگر در کامنتهای خصوصی با ادرس که معرفی کردم و چند تایی هم مشغول بکار شدن والبته نگرانیت قابل درک است ولی یکبار پیامها را دوباره از دید واقعی بخوان و مشابه پیامت را اگر دیدی  حق با شما  و ممنون از فرماندار و عزیزان دیگر که روی مارا زمین نیانداختند اسم وادرس هم موجود است .اما جه شد ؟هم علت دارد .با تبلیغ دگر دیسی خانواده ایرانی که متن از شفقنا بود و تبلیغ ان در گروه های مجازی و اد لیستهای لاین  با اسم وادرس وبلاگ   باعث شد این اتفاق شده ومن نود درصد پیامها را تایید می کنم و معتقدم که ظرف چند روز اینده اوضاع به شکل اول برمی گردد پس نگران نباش که یک نفر از همشهریانت را ببو گیر اورده اند و از سادگیش برای مقاصد شومشان استفاده می کنند چون من ریشم را در این فضا سفید کرده ام گرچه معتقدم که شما و دیگر دوستان همچنان رصد کنید و انتقادات راهنمایتان را دریغ نکنید  و به من حق بدهید و داستانکها و دلنوشته ها هم بزودی پا یان خوش دارد لطفا صبر کنید و رصد کنید

    سلام دوستان. لطفا هرکدوم از شما که خودش یا اطرفیانش تجربه مصرف قرص های ضدافسردگی رو داره لطفا راجع به تجربش برام بگه تاثیر گذار بوده؟باعث اضافه وزن و خواب آلودگی میشه؟وسواس رو از بین میبره؟بعد از قطع مصرف چی پیش میاد؟لطفا اسم قرصی هم که مصرف کردید بگید.ممنونم از پاسخ گوییتون.

    وقتی دیدم چند نفر از بدبختی و جدایی مادر و پدر و کار کردن در سن کم و دستمایه ناامیدی و تن دادن به هر چیزی قرار دادن بیادم اومد چند خط از زندگی دوستم بنویسم تا بهش راهکار نشون بدین.

    ایشون پنجاه سال و رد کردن و شش ساله که از مادرش به تنهایی نگهداری میکنه و خانوادش یا مردن یا رفتن خارج و تشکیل زندگی دادن و دریغ از کمترین کمک مادی یا معنوی . مادرش الزایمر داره و هشتاد سال بیشتر عمرشونه .دو سال قبل بهشون توصیه کردن اگرحیوان خانگی بیارن کمک میکنه که بیماریش روند کندتری داشته باشه و با توجه به تنهایی و اینکه هیچکس بجز این دوست من و نداره یه توله سگ کوچیک اوردن.

    دوسال قبل این اقا برای کمر درد به دکتر متخصص مراجعه میکنه و بعد از عکس و ام ار ای متوجه میشه شکستگی در مهره کمر از ناحیه فاست داره و مهره پیچ خورده ، راه درمان عمل جراحی هست که ایشون نه پولشو داره نه جراتشو که مبادا یه وقت دچار فلج بشه.

    الان مدت شش ساله که این اقا از مادرش و حیوونش نگهداری میکنه اما مورد جالب اینه که ایشون حتا برای رفتن دکتر یا درمان ( که ابدرمانی و توصیه کردن که هفته ایی سه بار بره استخر) نمیتونه مادر و اون سگ و تنها بزاره .حتا برای خرید روزانه دچار مشکله نمیتونه از خونه بره بیرون که اگر مادرش در و باز کنه و بره بیرون گم میشه و اگر در و قفل کنه احتمال زمین خوردن مادرش بسیار زیاده تا حدی که این اقا تا صبح با کمترین صدایی از خواب بیدار میشه که میترسه مبادا مادرش در حین رفتن به دستشویی زمین خورده باشه برای همین دچار استرس شده و وضع معده اش هم بهم ریخته.

    چند بار بهم گفته که اگر بمیرم نگرانیم برای چند روز مادرم هست تا دست اخر بچه دیگه اش بیاد و ازش نگهداری کنه ولی غصه دیگرم این حیوونه که در این مدت کسیو بجز ما ندیده و معلوم نیست عاقبتش چی میشه چون کسیو ندیده با دیگران خوش اخلاق نیست و نه این کسی و قبول میکنه و نه کسی حاضر به سرپرستیش میشه .

    این زندگیه چند سال گذشته دوستم هست هر کسی شک داره همه مدارک و زندگی این اقا رو دارم .

    حالا سوالم اینه که چرا هرکسی فکر میکنه بدبخترین ادم در دنیاست؟ چون دوست دختر یا پسرش ترکش کرده یا چون مادر و پدرش از هم جدا شدن یا جون نمیتونه با دوستاش یک شب بره بیرون !!!! یا بره دانشگاه !!!

    این دوستم روزی داشت کانال نیروی پنهان و نگاه میکرد به امید بهبودی و وقتی دختری اومد رو ایر و گفت برادرم شانزده ساله هست و از دو پا فلج و چون ناشنواست لال هم شده و مادرم تا الان کارهاشو انجام میداد ولی مادرم دیسک کمر گرفته و قادر نیست بدن برادرم و تکون بده تا زیرشو جمع کنه و .....

    این دوستم میگه اینجا بود که کم آوردم که همیشه فکر میکردم دردم از همه دردها بزرگتره .

    بعد سوالای جوونا رو میخونیم که یکی دنبال سکه خریدن برای ادامه بازی مسخرشه یا اون یکی که دوست پسرش ماچش نکرده و ....

    سلام دوستان عزیز شهر خوبان. یه پژو 206 تیپ 5 دارم.

    کلاچش بالا بود. بردم نمایندگی حالا دو روز هس که وقتی خلاص می کنم کلاچ سوت میزنه که اگه یه کم پام رو کلاچ فشار بدهم صداش قطع میشه.

    ضمنا احساس می کنم ترمزشم دیگه abs عمل نمیکنه.

    لطفا بفرمایید چکار کنم ببرم دوباره نمایندگی یا طبیعی هس؟ وقتی پام از رو کلاچ بر میدارم بعد چند ثانیه یه تق میگه میاد بالا.

    پاسخ:
    سلام حتما اشکال داره برش گردون درستش کنند
    من دانشجوی ترم 3 مکانیک شبانه گرایش ساخت و تولید دانشگاه اراک هستم......خیلی نگران آینده کاری خودم هستم......دوست دارم درآمد بالایی داشته باشم حقوق 2 تومن در ماه اصلا دوست ندارم....میخوام درآمد بیشتری داشته باشم.
    برای همین میخوام معلم خصوصی بگیرم بهم زیست درس بده کنکور 95 تجربی شرکت کنم....از اینکه سه سال دیرتر وارد دانشگاه میشم اصلا ناراحت نیستم ولی از آینده خیلی میترسم.....میترسم اونی که میخوام نشه.....امکان داره بازار کار مهندسی بهتر بشه؟؟؟؟؟؟
    کاری که میکنم چقدر توش درصد موفقیت هست؟؟؟؟؟؟
    ریاضی و درس های عمومی کنکور را راحت میزنم.......ولی بازم تو دلم آشوبه
    یعنی کاری که میکنم اشتباهه؟؟؟؟
    سلام سروران گرامی
    و جناب آقای محمد ساعدی حالتون چطوره
    میخواستم راجب یه مسئله ای صحبت کنم و نیاز به مشورت با شما داشتم.
    خانمی هستن حدود29ساله بسیار جوان و شیک پوش و دارای دو فرزند حدود پنج شش ساله.
    این خانوم از همسرشون جدا شدن به دلیل اعتیاد شدید به شیشه.
    میشه گفت به تنهایی چندین ساله که این دو فرزندشو بزرگ کرده و از اونجایی که کسی رو نداره که از لحاظ مالی ساپورت کنه ایشونو .این خانم با یه پیرمرد هفتاد ساله صیغه شدن تا خرج و مخارجشون رو بپردازه و این آقا بسیار ثروتمنده و کلی پول خرج این خانوم کرده .
    حالا متوجه شدم که خانوم این پیرمرده در جریان نیستن که شوهرشون دو سه ساله این زن جوان رو صیغه کردن و جای فرزندان و نوه ها بی اطلاع ان. دوستان من چند بار رفتم خونه این خانوم چون از آشناها هستن ولی حقیقتش انگار دلم نمیگیره چیزی بخورم از توی اون خونه.
    به نظر شما این پول ها هلال هست یا خیر با توجه به اینکه همسر پیرمرد در جریان نیست؟؟؟؟؟؟لطفا راهنمایی کنید تشکر فراوان از همه دوستان
    پاسخ:
    سلام علیکم
    حلال است چون مرد اختیار اموالش را در زنده بودن داره چه زن اولش بداند چه نداند ومسئله بعدی فداکاری خانم است که جای تقدیر دارد منظور مادر ان دو کودک

    سلام ،خانم هستم ، ٣١ ساله ، ٢ ساله ازدواج کردیم و همسرم ازم ١٠ سال بزرکتره .. تا حالا خیلی مشکلات داشتیم باهم .. و تقریبا با گذشت کردن من تا الان طول کشیده .. خوب قضیه بچه دار شدنو که فعلا منتفی کردم ...
    تا ببینم که ایشون اخلاقش درست میشه ..
    سوالم الان اینه که اخیرا یه کم بهش شک دارم .. توی دوران دوستیمون یکی دو مورد دیده بودم که سر و گوشش می جنبه .. که با کلی دعوا و زرنک بازی خودشو تبرعه کرد ..
    اخیرا یه عروسی دعوت بودیم .. که برادر من از یه خانمی اونجا خوشش اومد و از من خواست که باهاش صحبت کنم .. دختره هم یه خورده سر به هوا بود و تابلو دنبال کیس می گشت .. بعد متوجه شدم که به همسر من نخ میده .. خلاصه همسر من یه جوری خودشو انداخت وسط که اون بره برای برادرم صحبت کنه! که من گفتم نه ... بعد دیدم وایستاده تو مسیر دختره و به برادر من گفته تو برو من صحبت می کنم!!! بعد فهمیده بود تابلو شده اومد به من گفت که گفتم اگه کسی ببینه ضایع است و فکر می کنن که اون واسه خودش می خواسته ..
    شغلش جوریه که نمی تونم برم دنبالش ببینم کجا میره و میاد .. وضع مالیشم خوبه ..
    راهنمایی کنید که چه طوری می تونم عکس العملشو ببینم و آمارشو در بیارم که آیا واقعا شرایطش باشه بهم خیانت می کنه یا نه؟؟
    تنها دلیلی که هنوز دارم باهاش زندکی می کنن اینه که همیشه نقش آدمهای وفادار و عاشقو بازی می کنه ... اکگ این بهم ثابت بشه میتونم تصمیم درستی اتخاذ کنم.

    خواهش می کنم جواب های منطقی و راهکارهای قابل اجرا بهم بدید.
    ممنونم

    پاسخ:
    سلام علیکم
    زندگیتون را با شکیات به تلخی نکش
    حتما وفا داره کسی بلد نیست چند سال نقش بازی کند سعی نکن زندگی ارزشش بالاترین از بد دلیهاست مبنا را بر صداقت قرار بده واگر وسواس در این مورد به خرج دهی خیلی زود دیر میشه و ..
    اصول گرایان برای ماستمالی کردن غارت و فساد گسترده در دولت احمدی نژاد می کوشند با افشای فساد رقیب نشان دهند در غارت تنها نیستند و فساد را با فساد لاپوشانی کنند و موفقیت این تلاش نشان می دهد دعوای اصلی جناح ها رقابت برای دسترسی به رانت و غارت بیشتر است و بقیه شعارها باد هواست و امید بستن به این شعار ها یک بلاهت خسته کننده است تا یک کنش معنادار سیاسی
    (هیئت مدیره بانک ها از 120 تا 990 میلیون پاداش گرفتند)

    به این خبر نگاه کنید:
    www.mashreghnews.ir/fa/news/448119

    تا بفهمید در بانکهای کشور چه می گذارد . هیات مدیره هایی که این بانکها را به ورشکستگی کشاندن چطور به خودشان پاداش و حق الجلسه می دهند. تازه این درآمدهای قانونی است و ما خبر از بی قانونی هایشان نداریم. این بی شرفها چطور می توانند برای کسی که برای درمان بیماری به یک میلیون تومان ناقابل وام نیاز دارد و آن را بدست نمی اورد چه زجری می برد. بخدا این افراد نه سواد اقتصادی دارند و نه بانکداری . با چند نفرشان حرف زدم و با یقین این را می گویم.
    - تازه این ها در چند هیات مدیره عضوند و همه شرکت دولتی برای خودشان همین جور ریخت و پاش می کنند.

    پاسخ:
    چطور هانwww.mashreghnews.ir/fa/news/448119

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی