شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

    یا لطیف


    اینگونه سال یکهزار و سیصد و نود و چهار آغاز شد .

   بی  حرف  و کلام ..... اللهی به امید 

  • ۹۴/۰۱/۰۲
  • محمد ساعدی

نظرات (۱۰)

غم انگیزترین نکته آنجاست که جوان دستفروش در شهری که برای پس گرفتنش صدها شهید دادیم دست به این کار زده... حاصل خون شهدا شد ماشینهای میلیاردی که در خیابانهای تهران جولان میدهند بعلاوه حسابهای بانک سویس حاصل خون شهدا شد خانهایی با دستگیره و شیرآلات طلا در جردن والهیه و شد خودسوزی جوان خرمشهری ... روزهایی پایانی سال 93که توفیق زیارت شلمچه دست داد در میان شیون و زاری خانواده مفقوالاثرها به ذهنم رسید : (حالا نوبت ماست) آنها جانشان را دادند و این خاک را نگه داشتند حالا ما هستیم که باید با غیرت وصلابت ایرانی کشور را بسازیم حتی در این راه جان خود را نثآر کنیم، باکی هم نیست اگر کسی ندانست و درک نکرد عظمت جانفشانی مارا.

حالا چرا بلیت های بخت آزمایی را حرام اعلام کردند؟ و چرا قرعه کشی های ایرانسل و همراه اول حلاله؟ فوق العادس بخونین تا اخرش...

ملانصرالدین از کدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ١٥ درهم خرید و ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ کدخدا ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ...ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ کدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدین ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:« ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا, ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!»ملانصرالدین ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : « ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ. »کدخدا ﮔﻔﺖ : «ﻧﻤﻲﺷﻪ !ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»ﺍکدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.»کدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر میشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ!»ملا ﮔﻔﺖ: « ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣیشه. ﺣﺎﻻ ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ.»  ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد کدخدا ملانصرالدین رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟»  ملا ﮔﻔﺖ: به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام کردم فقط با پرداخت ٢ درهم در قرعه کشی شرکت کنید و به قید قرعه صاحب یک الاغ شوید . به ٥٠٠ نفر ٥٠٠ ﺑﻠﻴﺖ ٢ درهمى ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ ﻭ ٩٩٨ دﺭهم ﺳﻮﺩ ﮐﺮﺩﻡ.»کدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﻦ ﻫﻢ ٢ درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ. و این شد که همراه اول و ایرانسل جریان پیامک های شد

صدای قار قار کلاغها چقدر خوب است و دلنشین ، وقتی دسته جمعی صدایشان را در صبح بهاری رها می کنند بسپاری سنفونی گوش نوازی به گوش می رسد ، جان حساس می خواهد زیبایی این صدا را درک کنی و امروز نمی دانم چطور شد این زیبایی را شنیدم ، چقدر زیبایی ها را بخاطر مشغله روزمره از دست می دهیم ، صدها کیلومتر مسافرت می رویم تا زیبایی طبیعت را درک کنیم و همین زیبایی که در چند قدمی مان همیشه هست نمی بینیم ، هنر دیدن شان را نداریم.

صبح زود پارک شهر بودم ، دویدن ، بعد راه رفتن و بعد با وسایلی که در پارک قرار داده اند ورزش کردند ، خسته که می شوم روی نیمکتی یله می شوم ، باد لابلای برگها می چرخد و آنها را به رقص می کشاند ، کمی دورتر گربه ها کلاغها را دنبال می کردند و می پراندشان ، بعد دوباره کلاغها می نشستند و بازی ادامه می یافت ، پیرزنی نفس نفس می دوید ، از دور دست چند پیر زن دیگر را دید و بسراغ شان رفت ، نشستند به کپ زدن ، خاطرات جوانی از دست رفت ، گلایه از بی وفایی روزگار ، بدعهدی عروس و یا داماد ، بچه های بی وفا ، گرانی ، پا درد ، کمر درد و،،،این تخیل من است می شنود و ربطی به آنچه آنها می گویند ندارد.

صدایی می شنوم دو نفر سیگار بدست از کنارم می گذرند ، هر دو در آغاز میانه سالی و سفید شدن موهایشان ایستاده اند ، یکی شان می گوید : نمی دانم به چه امیدی زنده است ، نه زنی ، نه بچه یی و نه حتی کاری ؛ ،،، دیگری جواب می دهد ؛ پس من و تو به چه امیدی زنده ایم ؛ ، سکوت در می گیرد ،،، کمی دورتر حتما حرفی می زنند و لابد من نمی شنوم ، بی امید زنده بودن ... چطور زندگیست ،،، نمی دانم ، من در انبوه تنهایی ها ، تلخی ها ، زخم ها و،،، هیچوقت بی امیدی را تجربه نکردم ، چرا به صدای قار قار کلاغها امید نبندیم ، بازیگوشی گربه ها و رقص برگها و بعد این امید را مبدل کنیم به اکسیر رهایی جامعه از دردها و زخمهایش.

برمی خیزم به خانه باز می کردم و در ازدحام سکوت برای شما می نویسم ، برای شما که دلیل امید من شده اید که زندگی ادامه دارد.

اصلا شادی به ما نیامده ! تا می آییم بخندیم، اتفاقی می افتد که به قول سعدی ، عیش ما را منقّص می کند. محمدحسین شهریار شاعر و غزلسرای معاصر سرود : "ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن / در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا می کنی "

حالا حکایت ما است و عید نوروز ! تا می آییم حس شادی بگیریم و لبخندی بزنیم. سیل اخبار غم آنگیز روی دلمان آوار می شود. روز دوم فروردین یونس عساکره ، شهروند خرمشهری که 23 اسفند ماه در مقابل شهرداری این شهر خودسوزی کرده بود در گذشت. یونس متولد سال 62 بود و همسر و دو فرزند داشت. شهرداری سه بار بساط دستفروشی او را جمع کرده بود. لابد برای اینکه شهر زیبا تر شود، دکه میوه فروشی یونس را در آستانه نوروز تخریب کردند. یونس که فکر می کرد به آخر خط رسیده ، با یک بطری یک و نیم لیتری پر از بنزین به شهرداری می رود و تهدید به خودسوزی می کند . کسی حرفش را جدی نمی گیرد. او هم بنزین را روی لباسهایش می ریزد و خود را آتش می زند.

این یک قتل است و قاتل یونس همانهایی هستند که اقتصاد کشور را به این روز انداختند . همانهایی که قطعنامه های شورای امنیت را کاغذپاره اعلام کردند و با افزایش تعداد سانتریفیوژها و شعار محو اسراییل از نقشه و عظمت طلبی هسته ای ، چرخ اقتصاد کشور را از حرکت انداختند و البته هنوز هم دلواپسند و در مسیر دولتی که می خواهد هم سانتریفیوژ بچرخد و هم چرخ اقتصاد کشور بچرخد و تحریم ها برداشته شود کارشکنی می کنند. آنها در حالی شعار استقلال و مبارزه با استکبار می دهند که ایران قادر نیست حتی پول نفت فروخته شده را جابه جا کند. آن روزها که احمدی نژاد از روی نادانی یا غرض می گفت : "این قدر قطعنامه صادر کنید که قطعنامه دانتان پاره شود" عده ای برای او دست می زدند و عده ای هم با رضایت سکوت کرده بودند. به قول امام جمعه شیراز ، کسی که باد می کارد طوفان درو می کند. رکود اقتصادی و تورم و انزوای کشور و بیکاری و فقر مردم نتیجه بادهایی است که در 8 سال دولت احمدی نژاد کاشته شد.

میلیونها ایرانی مثل یونس در شهرهای مختلف ایران بیکارند. عده ای دستفروشی می کنند . عده ای در مناطق مرزی کولبری می کنند .تعداد زیادی مسافرکشی می کنند. 7-8 میلیون گرفتار بیکاری پنهان و حداقل سه میلیون بیکار مطلقند. فقر بیداد می کند. عده ای با تحصیلات دانشگاهی هنوز سرسفره پدرو مادرهای بازنشسته خود نشسته اند. بعضی از جوانها هم طعمه اعتیاد و کارهای خلاف می شوند. در سطح سیاسی عده ای بی اعتنا به این واقعیت ها تا مذاکرات هسته ای جانی می گیرد ، دلواپس می شوند و چون منافع دلواپسان در بازار آشفته دشمنی و تحریم تامین می شود، سنگ اندازی می کنند و شعارهای احساسی می دهند. مساله مرگ یونس را باید فراتر از شهرداری خرمشهر دید. باید قفل اقتصاد ایران باز شود تا میلیونها یونس در بخش مولد اقتصاد مشغول کارشوند.

اینکه ما کشوری هستیم که یک درصد جمعیت جهان و 7-8 درصد منابع زیرزمینی دنیا را در اختیار داریم دلیل ثروتمند بودن نیست. حتی داشتن نیروی انسانی کارآمد و ماهر هم برای پیشرفت کفایت نمی کند. شرط پیشرفت کشور تلفیق این عوامل با مدیریت علمی ، و عادی شدن روابط با کشورهای صنعتی شرق و غرب و تنش زدایی با کشورهای منطقه است. کشور ما می تواند تبدیل به یک بازیگر اقتصادی در سطح جهان و منطقه شود. لازمه اش این است که اجازه دهند حسن روحانی ، برنامه های خود را که بر اساس آنها از مردم رای گرفته است اجرا کند. تفاهم بر سر مساله هسته ای، عادی سازی روابط با دنیا ، صلح و دوستی و همکاری منطقه ای.... با برداشتن تحریمها ایران یک شبه بهشت نمی شود، اما این آغاز یک راه درست است. عزت و سربلندی و اقتدار یک کشور در گرو داشتن شهروندانی سیر و مرفه ، شاد و امیدوار است. در کشوری با شمار بزرگی از شهروندان فقیر و گرسنه و بیکار و بیسواد و در ستیز با دنیا، اقتدار ملی و عزت و سربلندی شعار دهن پرکن است.

  • یادداشت فرزاد حسنی
  • بعد از انتشار عکس جنجالی آزاده نامداری مبنی بر مورد ضرب وشتم قرار گرفتن توسط همسر سابقش فرزاد حسنی، بعد از حدود دو سال سکوت، فرزاد حسنی مجری سرشناس تلویزیون طی یادداشتی پرده از بسیاری از رازهای مسکوت مانده زندگی مشترک با آزاده نامداری برداشت و از مردم ایران خواست با دقت بیشتری به مسائل نگاه کنند.   این یادداشت به شرح زیر است :
    مردم عزیز سرزمینم... دو سال در برابر اظهارات خلاف واقع و بی حرمتی هایی که بر من روا رفت و مظلوم نمایی ها و استفاده از احساسات پاک شما سکوت اختیار کردم. 
    اکنون نیز براساس خواسته ی مادر سیده 63 ساله ام و وثیقه ی سوگندی که یاد کرده ام پاسخ می دهم: 
    کوتاه! کوتاه از آن جهت که احساس من بر این عقیده استوار است که حریم خصوصی افراد متعلق به ذوالحرم است ولاغیر. بر فرض محال اگر این ادعاهای کذب صحت هم داشت، آیا این روش درستی برای بیان آنهاست؟ ریختن آبروی دیگران و حتی خانواده خود به چه قیمتی؟ به قیمت پخش تصویرمان از تلویزیون؟! انسان ها را از روشی که برای رسیدن به هدفشان انتخاب می کنند بشناسید...
    1- کدام انسانی با اندک بهره هوشی می تواند بپذیرد که این خانم تا به حال هیچ گونه شکایتی از من نکرده باشد؟ قطعا با اندکی دقت و بررسی صفحات مجازی متعلق به مشارالیها که سرشار از تصاویر و مدارک غیر واقعیست پاسخ سوال روشن است!
    2- ایشان با بیان ادعاهای گوناگون و تجمیع کلکسیونی از عناوین مجرمانه همچون ضرب و شتم، افترا، تهدید به قتل، شکستن گوشی همراه (باور کنید به همین جرم!) و ارسال پیامک از من شکایت کرده و در تمامی این موارد به واسطه ی صدور احکام قضایی دست خالی از دادسرا برگشته است! به عنوان مثال رجوع کنید به پرونده کلاسه ی 922192/63 در دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه دو تهران. در کدامیک از این موارد محکوم واقع شده ام؟ هیچ کدام!
    3 - اساسا مسائل خانوادگی ما به مدیران رسانه چه ارتباطی دارد؟ چرا ایشان با فرافکنی و عدم قبول واقعیت، موضوعات فی مابین در زندگی شخصی را به عدم پخش مستندشان ارتباط می دهند؟! اساسا ممنوعیت فعالیت ایشان از مراجع دیگر و به واسطه مواردیست که مرتبط با جدایی اش از من نیست. 

    4- پاسخ مفصل و قاطع من به این فرمایشات کذب و عکس های غیر واقعی و تهمت های پی در پی و مظلوم نمایی در مرجع قضایی به واسطه طرح شکایت از ایشان صورت خواهد پذیرفت و فصل الخطاب همه ی ما قانون است. تا سیه رو شود هر که در او غش باشد.
    به گزارش پارسینه وی ادامه داد ، در پایان می خواهم این دو سوال من در صفحه ی اینستاگرام ایشان پرسیده شود که:
    1- نظر ایشان درباره گروهک (...) چیست؟
    2- نظر ایشان درباره ی عاطفه ی مادری و عشق به فرزندشان چیست؟
    با سپاس - خاک پای ملت ایران - فرزاد حسنی
    اگر جوابیه منسوب به فرزاد حسنی درست باشد، جنابش تا همین‌جا ته‌مانده‌ی آبروی نداشته‌اش را هم باخته است. «مادر سیده ۶۳ ساله‌ام»، «وثیقه‌ی سوگندی که یاد کرده‌ام»، «نظر ایشان درباره‌ی گروهک تروریستی منافقین»، «نظر ایشان درباره‌ی عاطفه‌ی مادری و عشق به فرزند». بوی گند ریا و وقاحت این کلمات حتی از پشت مانیتور هم مشام را می‌آزارد. بهانه‌هایی مشمئزکننده با همان فرمول همیشگی فرهنگ ایدئولوژی‌زده: دست‌اندازی به عبارات مذهبی، تهدیدهای سیاسی، سوءاستفاده از باورهای عمومی. در بدترین حالت می‌شود خیال کرد که آزاده نامداری (یا عضوی از خانواده‌اش) وابسته به گروهک منافقین است یا مثلن بچه‌ای داشته که سقطش کرده است؟ شاید. اما این‌ها چه ربطی به کتک خوردنش از فرزاد حسنی دارد؟ هیچ ربطی. جز این که الغریق یتشبث بکل حشیش. و در این جامعه چه حشیشی بهتر از ریاکاری سیاسی و مذهبی؟ همان مدل آشنای دست و پا زدن کثافت‌هایی مثل فلان مداح یا استاد دانشگاه یا امام جماعت یا مجری تلویزیون یا سیاست‌مدار که وقتی فیلم مشتهیات جنسی‌شان لو می‌رود بیانیه‌هاشان را با نام خدا و چهارده معصوم شروع می‌کنند و روضه‌ی مدینه و کربلا می‌خوانند و دست آخر متهم شدن‌شان را به دشمنان اسلام و ولایت ربط می‌دهند.
    جناب فرزاد خان حسنی! کاش این‌قدر مرد بودی که اگر نزدی می‌گفتی این خانم دروغ می‌گوید و اگر زدی، می‌گفتی گه خوردم. همین.
    هر چقدر آمار اعلام شده تورم توسط دولت و لاجرم بانک مرکزی کاهش می یابد ،قیمت اجناس با تندی بالا می رود که این شیب تند قیمتها نفس خریداران را به تنگ آورده است ، کافی است سری به میوه فروشی ها ، گوشت و مرغ فروشی ها ، سوپرمارکت ها - همان بقالی های خودمان - و حتی داروخانه ها بزنید تا سرعت افزایش نرخها را حس کنی و فغان برداری ، لابد دولت آمار تورم یک کشور دیگر را می دهد و ما همچنات در ایران خرید می کنیم و دخل مان می آید برای تامین به مخارج روزمره مان ، خوب به این می گویند همزبانی دولت و ملت

    رضا رشید پور مجری سابق تلویزیون نوشت:سلام دوستان عزیزم. سال نو مبارک. شرمنده از بابت تاخیر در عرض تبریک. سفر هستم. جای شما خالی. الان بعد از چهار روز تلگرام رو چک کردم و از دیدن عکس آزاده نامداری شوک شدم.من بیش از ده ساعت با ایشون در مورد انتشار این عکس و یک سری مستندات فوق محرمانه دیگه صحبت کرده بودم. به من قول داده بودن که این کارو نکنن. حتما اتفاق مهمی افتاده که زدن زیر قولشون. من خیلی از ایران دورم و دسترسی بهشون ندارم. فقط خواهش میکنم که اصلا قضاوت نکنید. ماجرا خیلی خیلییییییی پیچیده س. باید فضارو آروم کرد. وگرنه فاجعه ای در راه خواهد بود...

    چند وقت پیش از کسی شنیدم زن و شوهری بدون آنکه از قصد هم خبر داشته باشند همزمان به کسانی پول دادند صورت شان را زخمی کنند تا در دادگاه مدرک علیه هم داشته باشند ، مطمئنم حرفی که می زنم از این جنس نیست و یک آدم رسانه یی از این ترفند کثیف استفاده نمی کند.

    ولی با ماجرایی که شرح دادم دعوای آزاده نامدار و فرزاد حسینی از منظر آنکه حق با کیست به من و شما چه مربوط است ، ولی به ما مربوط است هر خشونتی را محکوم کنیم و در ضمن یادمان باشد خود نمونه رطب خورده یی نباشیم که منع رطب می کند ، محکوم کردن خشونت حرفی است و در دعوایی بدون آنکه از اصل ماجرا خبر بشویم طرف یکی را بگیریم بلاهت تام است ، یک حماقت مطلق و یک خشونت آشکار

    آنچه در عکس صورت کتک خرده آزاده می بینیم کاملا شرم آور است و شرم را در وجود ما که تنها عکس را می بینیم بر می انگیزد، ولی شرم آورتر آنست که بجای آنکه حرف دو طرف را بشنویم و قضاوت کنیم حرف دیگری است ، اصلا ما چه حق داریم قضاوت کنیم و به سرعت حکم صادر کنیم ، باور کنید جهان پر از قضاوت شرم و پلشت است و جهان را جای ناامنی می کند ، چه فرقی می کند با یک شائبه کسی را در خیابان آتش بزنیم و یا با یک عکس فرمان هجوم دسته جمعی بدهیم

    بجای آنکه در یک دعوای مشخص دست به قضاوت بزنیم باید این نکته را جا بیاندازیم خشونت در نفس خود بد است ، خشونت علیه فعالان سیاسی ، علیه روزنامه نگاران ، علیه زنان ، علیه کودکان ، علیه طبیعت ، علیه حیوانات و علیه مردان افتضاح است و چیزی فراتر از افتضاح ، اما از این خشونت کثیف تر آنست که ما با یک عکس فوری دست به قضاوت می بزنیم و کسی را به سرعت هو کنیم و آبرویش را به تاراج ببریم و همه حق ها را بدون وارسی به یک طرف بدهیم

    هر چند من از مجریان تلویزیون که میانمایگی را ترویج می کنند و جلوی تلویزیون ابراز عشق می کنند و در خلوت کار دیگر می کنند دلخوشی ندارم و باور دارم همین گفته های سطحی جامعه را فریب می دهد و از فضای تیره و تار جامعه روایت مبتذل و پر از دروغ می دهد که ربطی به زندگی واقعی ندارد ، ولی این رویکرد ربطی به دعوای خصوصی این دو ندارد ، لااقل این دعوا نشان می دهد شبیه حرف شان نیستند ، ولی باید گذاشت آنها در یک دادگاه مسئله شان را پی بگیرند و بعد قاضی رای دهد ، بعد فرصت برای قضاوت است ، شکر خدا دعوای سیاسی نیست که نسبت به نتیجه بدبین باشیم و در ضمن هر دو معروف و صاحب نفوذ و بلدند حق خود را بگیرند ، مثل ما نیستند در هر دعوایی مظلوم ماجرا شویم

    پاسخ:
    جناب اقا زاده عزیز خوشبختانه در اینستاگرام هم اقای حسنی را خواندم وهم خانم نامداری را  علی ایحالا با شما در قضاوت نکردن هم عقیده ام در این که قضاوت تخصص می خواهد و واقعا باعث درد است . و درد اوربرخی هجومها به صفحات شخصی افراداست شما اگر می خواندید مطلب زبر را چه می کردید؟؟؟

    سلام.من آزاده نامداری هستم.
    پست دیشب رو من گذاشتم،،ممنونم ازهمه ی همه ی کسایی که باهام همدردی کردن،،همکارانم درمجموعه سازمان صدا وسیما،وکسایی که شاید ازدورمنو میشناختن..ومعذرت میخوام ازهرکسی که که این پست باعث ناراحتیش شده.ببخشید امااینو به مردم فهیمم میگم،،من پستی نمیذارم که باعث تفریح شمابشه وزیر عکس باهم دعواکنید یاخدای نکرده فحاشی...لطفا همدرد هم باشیم..
    دراین غروب فاطمی ازخدا آرامش میخوام..برای تسکین غمی که گاه گاه بدجورآزارم میده،
    اللهم صل علی محمد وآل محمد،#[

    خشونت از ناحیه ای هر کسی که باشد بد است  وقتی با جهل کنار بیایند  فاچعه می شود من کاری به این دو بزرگوار ندارم واینکه این دو بزرگوار بخواهند دعوای خانوندگیشان را با افکار عمومی حل وفصل کنند و دعوای حیدری ونعمتی از نوع دیگرش =نه زیبنده جامعه ماست نه زیبنده آقای حسنی و نه خانم نامداری  ا  ومی دانید که همه در صفحات اجتماعی از هرکه بخواهند طرفداری می کنند و به هرکه که بخواهند ناسزا می گویند  و هروز یک کلمه ناسزا در جامعه به اشتراک گذاشته می شود ما امیدواریم که جوانان ما بدور از هر قضاوتی فقط تماشگر ماجرای این چنینی باشند و بداخلاقیهایی که در مورد مجری که می توانست ادبیات شیوایی از طریق صدا وسیما تا سالیان متمادیوطولانی به جامعه تزریق کنداین روزها اجرا داشت وهم با آبروی دختری به بازی شد تکرار نشود  ممنون از شما و قلم شیوایت   و استفاده بردیم وانشا ئ الله که محروم نکنیدمان

  • طرفداران مهندس مصطفی احمدی
  • یکی از اقدامات مهم و ارزشمند آقای مهندس مصطفی احمدی به عنوان مدیر امور فرهنگی شهرداری ساوه تلاش برای رسوا نمودن عوامل فتنه و افزایش بصیرت مردم سرافراز شهرستان ساوه بود که امروز بعد از گذشت مدتی از آن خدمات بی نظیر، مردم فهیم شهرستان ساوه به ارزش کارهای ایشان پی می برند و قدرشناس خدمات عاشقانه این مرد بزرگ هستند.

    با تشکر از خبرنگار محترم که این گزارش زیبا را تهیه کرده اند لطفا به آن توجه بفرمایید:

    http://4mostafa.blogfa.com


    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی