شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت و مردم ایران امروز در همسبتگی با دو نوجوان عزیز ایران که مورد اهانت شرطه‌های سعودی قرار گرفتند در مقابل سفارت دائمی عربستان حاضر شدند تا پیام خود را به گوش مسئولین نظام و وزارت امور خارجه برسانند.

خواستار تعطیلی سفارت داعشی و اخراج کاردار عربستان تا 48 ساعت آینده و خروج او از کشور آغاز تجمع مقابل سفارت عربستانهستیم. در غیر این صورت این تجمع تا تسخیر سفارت صهیونیستی و داعشی عربستان ادامه خواهد داشت.

 با تشکر از چند عزیز بزرگوار   که حقیر را مورد لطف قراردادند و نکات بسیار مهم وحایز اهمیتی را در پیام خصوص ارسال فرمودند و با تشکر از نامهای مجازی .ناشناس. آقا زاده .تنها. رسولی. خبرنگار آزاد که با قلمی شیوا ویاداشتهای فاخر با عث دلگرمی خودم وخوانندگان وب شهرخوبان شده اند و ان شا ءالله می شوندوامید وارم این عنایت همیشه شامل این وب شود و ممنون از راهنمایی  نام مجازی داداش برادر و..خدا حفظتان کند

چند روزیست خبر «تعرض دو مامور فرودگاه جده به دو نوجوان عمره‌گزار ایرانی» در سطح گسترده‌ای منتشر شده که علاوه بر واکنش‌های رسمی، واکنش‌های زیادی را در سطح شبکه‌های اجتماعی و محافل غیررسمی در پی داشته است.

به گزارش شفقنا، حسام‌الدین قاموس مقدم، خبرنگار و کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم‌شناسی با این مقدمه در ایسنا نوشت: در لزوم واکنش جدی به این اقدام مجرمانه و پیگیری‌های قانونی، هیچ تردیدی وجود ندارد اما حواشی این ماجرا و نحوه مواجهه ما با این موضوع دربردارنده نکات مهمی است:

1. این ماجرا نیز مانند صدها ماجرای کاملا جدی در کشور ما به سرعت رنگ طنز و هجو و جوک به خود گرفت؛ جوک‌هایی که مضمون آنها کاملا مشخص است و جز خندیدن لحظه‌ای، هیچ دستاورد دیگری ندارد. سازندگان این جوک‌ها و انتشاردهندگان آن از این موضوع غافلند که بدون شک، این مطالب هجو به رویت خود این دو نوجوان بی‌گناه یا بستگان و والدین آنها نیز می‌رسد. اگر لحظه‌ای خود را جای این افراد قرار دهیم، می‌بینیم که درد و رنج ما اسباب خنده و شادی هموطنانمان شده است. آیا جوک‌ها و خنده‌های ما در چنین وضعیتی، کمکی به قربانیان این حادثه یا خانواده‌های آنان می‌کند یا آلام آنان را افزایش می‌دهد؟

2. فارغ از لزوم پیگیری جدی این ماجرا نباید از یاد ببریم که رویکرد دین مبین اسلام پیرامون جرایم منافی عفت، یک رویکرد کاملا کتمانی است. این رویکرد به دو جهت بسیار صحیح، عقلانی و منطقی به نظر می‌رسد؛ اولا با اتخاذ این رویکرد، آبروی اطراف قضیه و به‌ویژه قربانیان، حفظ می‌شود و ثانیا باز کردن ماجرا و پرداختن به آن در سطح عام و رسانه‌ای به نوعی اشاعه منکر به شمار می‌آید. در قضیه اخیر، همه ما دست به دست هم دادیم تا در مقابل این رویکرد کتمانی بایستیم و بالاتر از شرع و قانون، دچار هیجاناتی بشویم تا جایی که حتی شایعه خودکشی یکی از این دو نوجوان نیز منتشر شد که البته خوشبختانه این خبر تایید نشد. اما هیچ بعید نیست که با ادامه واکنش‌های غیرمنطقی ما چنین اتفاقی رخ دهد. باید متوجه این موضوع باشیم که با پرداختن بیش از حد به این داستان، داریم به این دو نوجوان ایرانی برچسب «مفعول بودن» می‌زنیم و بعد از تمام شدن دلسوزی‌های بعضا ظاهری و متاسفانه قهقهه‌هایمان، این دو نوجوان هستند که با برچسب‌های هجوآلود ما باید به زندگی خود ادامه دهند

3. در جریان این ماجرا، یک نکته آزاردهنده دیگر هم وجود دارد. آن هم اینکه بسیاری از ما، چنین اقدام مجرمانه‌ای را مستمسکی برای تحقیر یک قومیت قرار داده‌ایم. حجم پیام‌های ضد عربی در شبکه‌های اجتماعی رو به گسترش است؛ غافل از اینکه فقط به اتباع عربستان سعودی یا کشورهای حاشیه خلیج فارس «عرب» نمی‌گویند، بلکه در سرزمین ما به‌ویژه در استان خوزستان و خطه جنوب هم اعراب زیادی زندگی می‌کنند که هموطن ما هستند و ما قلبا به آنها ارادت داریم و علاقه‌مندیم. علاوه بر این، پیامبر و ائمه اطهار نیز همگی عرب بوده‌اند و جمعیت زیادی از سادات شریف نیز در همین مرز و بوم زندگی می‌کنند که از سلاله پاک نبی اکرم (ص) هستند و به نوعی ریشه‌های عربی دارند. آیا عمل دو جاهل از یک قوم بزرگ را باید به پای تمام آن قوم نوشت و با سوءاستفاده از رنجی که بر دو هموطن ما رفته است، کاری کنیم که بخش زیادی از هموطنان ما، بزرگان دینی ما و افرادی از این قوم که در سراسر جهان زندگی می‌کنند و قطعا انسان‌های شریفی هستند، مورد اهانت قرار گیرند؟

4. برخی دیگر از ما، چنین حادثه‌ای را دستاویزی برای تاختن به باورهای دینی نظیر زیارت بیت‌الله الحرام قرار داده‌ایم. نباید فراموش کنیم که بیست و اندی سال قبل، کشتار فجیعی در حرم امن الهی از سوی آل سعود رخ داد که جمع زیادی از هموطنان ما کشته شدند و آن روز در تقویم رسمی کشور به عنوان «جمعه خونین» ثبت شد. اگر قرار بود با منطق امروزمان با آن حادثه مواجه شویم، امروز دیگر نامی از کعبه و مکه و مدینه و حج و عمره نباید در مملکت ما برده می‌شد. در حالی که باز هم باید یادآوری کرد که اقدام دو مجرم، ربطی به مکه و خدا و پیغمبر ندارد و واکنش به تعرض به دو ایرانی نباید خود موجب تعرض به باورهای دینی شود. البته این امر، متفاوت از تصمیمات مسئولان برای لغو احتمالی سفرهای عمره است که در واقع بخشی از واکنش رسمی ایران به شمار می‌آید.

با توجه به این چهار نکته، بهتر است واکنش‌ها و رفتار خود را در برابر اتفاقاتی نظیر این حادثه تلخ، مدیریت کنیم و یادمان باشد که اثبات ایرانی بودن و جاری بودن خون ایرانی در رگ‌های ما یا افتخاراتی از این دست، با انتشار و بازانتشار مطالبی کاملا خلاف فرهنگ و تمدن بزرگ ایران به دست نمی‌آید؛ بلکه این منطق، ادب و عقل ایرانی است که هویت ایرانی ما را استوار می‌سازد.

از سوی دیگر، با توجه به تحولات اخیر سیاسی در یمن و با توجه به روابط ایران و عربستان در ایام اخیر، لازم است احتمال سیاسی بودن حادثه فرودگاه جده را هم دور از ذهن ندانیم و ضمن ابراز احساسات پاک ملی خود، تلاش کنیم که بازیگر صحنه‌گردانی‌های سیاسی نشویم. بر همین مبنا شایسته است که با دوراندیشی و هوشمندی، به واکنش‌های مراجع معظم تقلید و ائمه محترم جمعه و همچنین اقدامات رسمی وزارت امور خارجه، سازمان حج و زیارت و مجلس شورای اسلامی اعتماد کنیم تا این مساله از مجاری قانونی خود مورد پیگیری قرار گیرد پی نوشت
ضمن پوزش از خوانندگان به اطلاع می رسانم کل موضوعی که از نظر گذراندید در نظری خصوصی ارسال گردیذه بود چون قویتر و رساتر از نوشته خود یافتم در صفحه اصلی قرار دادم واز آنجاییکه نام نویسنده نامشخص بود وناشناس فراموش کردم که در انتها از ایشان تشکر نمایم ظاهرا این دوستمان از ایسنا استفاده کرده بود واین حقیر ترجیح می دهم که نوشته هایم توسط خوانندگانم ویراست شود تا اثری را کپی نماییم و در صورتت استفاده از نوشته های دیگران حتما نام منبع را خواهم نوشت. بدینوسیله از نویسنده مقاله و تمام خوانندگان پوزش می طلبم و طلب حلالیت دارم واز بزرگواری که مطلعم کرد نیز بسیار ممنونم متاسفانه نام نویسنده را در ایسنا نیافتم
وبعد از سرچ دادن وجستجو در شفغنا یافتم که دقیق و کامل قرار دادم
  • ۹۴/۰۱/۲۲
  • محمد ساعدی

نظرات (۱۸)

Aghazade لطفا بگین منظورتان از کوه یخ دقیقا چیه؟!
❊ سیستم اطلاع رسانی کشور به عمد موضوع تجاوز به دو جوانی ایران در عربستان مبهم نگاه می دارد که از طریق آن مازادی دلخواه در رقابت منطقه ای با عربستان ایجاد کند و تردیدی نیست که در جنگ روانی بین دو کشور نمی شود این مزیت را به راحتی از دست داد

❊ بسیاری باور دارند که شبکه مافیایی حج به خاطر سود مادی حج عمره را منتفی نمی کند ، هر چند باور دارم جدا از سود جویی منطق سیاسی یاسی و صورتبندی جغرافیای سیاسی حکم می کند که تصمیمی برگشت ناپذیر در این مورد اتخاذ نشود

❊ عربستان و ایران بر سر سوریه ، لبنان ، یمن و عراق چالش جدی دارند ، ما اکنون ما در اوج جنگ روانی بین دو کشور هستیم و هر دو کشور با همه برگهای احتمالی شان بازی می کنند تا در زمان مذاکره در تقسیم بندی قدرت در منطقه امتیاز بیشتری بدست بیاورند و لاجرم امتیاز کمتری به رقیب بدهند ، با محاسبه شرایط امکان گذر به شرایط جنگی و خصمانه تر وجود ندارد و به این دلیل هر چه شرایط بحرانی تر می شود می توان حدس زد به نقطه تفاهم نزدیک تر می شویم

❊ موج عرب ستیز و نژاد پرستی و ساختن جوکهای مستهجن با فروکش نیازهای سیاسی مثل کوه برفی که در برابر آفتاب قرار می گیرد آب خواهد شد و در زمین خشک ذهن های عقب مانده از یادها خواهد رفت ، این موضوعی نیست که نگران مان کند

❊ اما نگران اصلی را باید در موج انحطاط و ابتذالی جستجو کرد که هر لحظه مثل بت عیار به شکل و شمایلی در می آید و با هر موج عمق بیشتری می یابد ، باید با شرایط اصلی انحطاط و ابتذال جنگید

❊ شبکه های اجتماعی این انحطاط را آشکار می کند و نقاب از رخ آن بر می دارد و این نکته مثبتی است که می تواند نخبگان را هوشیار کند تا جنگ همه جانبه را با آن آغاز کنند

❊ هشدار اباذری در مورد پاشایی و لحن تند و تیز او در برابر واکنش توده ها در مرگ یک خواننده کوه یخی را نشانه می رفت که بسیاری از ذهن های علیل تنها سطح بیرونی آنرا می دیدند و امروز با آشکار شدن بخش بیشتری از این کوه آشکار شد همه می فهمند چه خطری در نهان کمین کرده است که در یک لحظه انفجاری کل هستی یک ملت منفجر کند

❊ وقتی در حوادث نخبگان تحلیل درست ارائه نمی دهند شبکه هایی پنهان و آشکار با قصد و خودانگیخته فضا را پر از غبار می کنند تا ماهی مراد را صید کنند

❊ آنها که رگ آریایی شان گل می کند و به همه اقوام دیگر دشنام می دهند درست همانهایی اند که در کاسبی ، در اداره ، در شیوه شهروندی رعایت هیچکدام از مقتضیات تمدنی را نمی کنند که مدام به آن افتخار می کنند ، نه نو آوری ، نه سخت کوشی و نه اندیشه ورزی برای اعتلای نام ایران از آنها رصد نمی کنیم ، برای آنها شووینسم ملی گرایی یک بازی بی مضمون است که تنها سرگرم شان می کنند و یقین بدانید در میدان عمل بی حال تر و ترسوتر از آنند که برای دفاع از میهن انگشت بجنبانند ، اگر اتفاقی بیفتد آنها اولین فرارهای از میدان نبرد خواهند بود، جنگ در جهان مجازی چون بی خطر است آنها ادای رستم را در می آورند

  • طرفدار شهر خوبان
  • سلام
    داشتم وبلاگهایی انگلیسی زبان را نگاه میکردم که متوجه مسایلی شدم. بعضی از وبلاگ نویسها معروف از طریق وبلاگ نویسی درآمدهای بسیار بالایی دارند. بعضی وبلاگها آنقدر مهم هستند که جامعه در تصمیم گیری ها به مطالب این وبلاگها استناد میکنه.
    آقای ساعدی وبلاگ خوبی دارین اما من به شخصه سعی میکنم خودمو به خوندن وبلاگ شما عادت ندم فقط گاه گداری یه نگاه میندازم. تجربه نشون داده هر وبلاگ به دردبخوری که من بهش عادت کردم به ماه نکشیده فیلتر شده. نمیدونم این کسایی که رادیوساوه را فیلتر کردن چطور خودشون را ساوه ای میدونن؟! اون وبلاگ به حدی موفق بود که کم کم داشت در خانواده های ساوه نفوذ میکرد، چشم و گوش جامعه بود. کسایی که فیلترش کردن و نویسنده هاشو زندانی کردن چشم ساوه را کور کردن وگوشش را کر. این افراد چطور خودشون را ساوجی میدونن در حالی که روش جدیدی ابداع کردن که بعد از این هرکس مسوولیت اونها را تحویل گرفت و جانشین شد به خودش حق میده باز چنین برخوردی با رسانه های ساوه داشته باشه. 
    خدا شاهده نه یکبار باعث و بانی فیلتر شدنش را دیدم نه نویسنده هاشو اما  این وبلاگ کم کم داشت میرفت تا در کنار مسجد تاریخی، دریاچه و باغهای انار یکی از نمادهای ساوه بشه.
    برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.
    سلام آقای ساعدی عزیز!!!!!!!1
    این وبلاگهایی که در پستهای قبلی ازشون اسم بردی مثل مجید صدیق و آقای علیزاده و ... مدتهاست که خودشان را تعطیل کرده یا بر اثر ترس ناشی از سرنوشت بازداشت ادمین رادیو ساوه وبلاگ خودشان را غیرفعال کردند. این واکنش هم طبیعی است چون آدمیزاده عاقل است و نباید خودش را بی دلیل توی دردسر بیندازد. متاسفانه ترس و خفغان در فضای مجازی ساوه ایجاد شده و وبلاگها یکی یکی دارند از صحنه فرار می کنند و به نظر من مدیران دولتی و امنیتی ساوه باید فورا مداخله کنند چون ایجاد ترس و وحشت بازتاب خوبی در افکار عمومی ندارد. ضمنا دو سه نفر دیگه هم در رابطه با رادیوساوه بازداشت شده اند که گویا در ادامه تحقیقات منع تعقیب خورده اند. به قول عادل فردوسی پور: چه میکنه این دادستان ساوه!!!!!!
    ضمنا شاکی اصلی پرونده هم خانم دکتر میرگلوبیات است کمااینکه وقتی نویسنده رادیو ساوه در زندان بوده همسرش که یک بانوی فرهنگی است به دیدار خانم دکتر برای حل مشکل میرود اما منشی اش میگوید خانم دکتر شما را قبول نمیکند چون خودش هم شاکی است و در تمام بازجویی ها در پلیس و زندان و دادسرا به وبلاگنویس گفته اند که شما به خانم دکتر توهین کرده ای و نشر اکاذیب نموده ای و ایشان از طریق پلیس فتای تهران توانسته شما را ردیابی و بازداشت کند. این چیزی بود که خیلی از مردم ساوه امروز حرفش را میزنند. من بیشتر نمیدانم. بنابر این که گفته میشود خانم دکتر شکایت نکرده حرف چرندی است و او شاکی اصلی بوده و هست.
    باسلام خدمت آقای ساعدی و تبریک سال نو به خوانندگان محترم
    سال نودوسه نیز به پایان رسید ودرکمال تاسف وتاثر هنوز هیچ اطلاعی از سرنوشت رادیو ساوه، شکات، دادگاه ویا اتهامات نویسندگان ان در دست نیست!
    زندانی کردن نویسنده مظلوم رادیو ساوه این حقیقت را آشکار ساخت که ساوه و زرندیه تا حد مرگ در سکوت و خفقان شدیدی فرو رفته اند و کسی اجازه هیچ نطق وبیانی ولو در یک وبلاگ بی نام ونشان ندارد، به طوری که چنین جوی در هیچ یک از شهرهای کوچک مشاهده نشده (دراینجا جا دارد از کادر فرمانداری که با سکوت خود حمایت از خفقان ایجاد شده توسط مسئولین دیگر را نشان دادند تشکر کنیم!!!) مایه تاسف است که با یک وبلاگ نویس ساده برخوردی تا این حد سیاسی_امنیتی صورت گیرد گویی جاسوس سیا یا دست پرورده موساد بوده. وچه طنز تلخی...کسی که نه حرفهایش بویی از سیاست داشت ونه رنگی از غرض ورزی شخصی.
    جناب کردی؛
    اعمال نفوذ برخی مسولین شهرستان باعث برخورد سلیقه ای با موضوع و پرونده از روند صحیح خود خارج شده است. اگر هر مسئولی بخواهد در حوزه انتخابیه خود به مدت چهار سال با ایجاد سکوت وخفقان و رعب و وحشت حکومت کند کشور به صورت ملوک الطوایفی در خواهد آمد. جای بسی شگفتی است که فرماندار محترم با وجود اشراف بر این مساله ورودی در موضوع نداشتند. فرمانداری تشریفاتی ساوه کوچکترین کوششی برای ایجاد فضای نقد ازاد پیش از انتخابات ندارد. عملکرد تاسفبار مجموعه منفعل فرمانداری ساوه برای ایجاد شور انتخاباتی قابل تحلیل و تامل است.
  • خبرنگار آزاد
  • خبر سرهنگ طالبی در مورد دستگیری و زندانی شدن (رادیو ساوه) وبلاگ نویس منتقد در شهرستان ساوه:

    فرمانده نیروی انتظامی ساوه گفت: فردی که با راه‌اندازی و طراحی سایت اقدام به نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی می‌کرد توسط پلیس فتا شهرستان شناسایی و دستگیر شد.

     

    سرهنگ پاسدار علی‌اصغر طالبی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه مرکزی، اظهار کرد: در پی انجام اقدامات اطلاعاتی و فنی کارشناسی، پلیس فتا ساوه از فعالیت سایتی که به نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی می‌پرداخت با خبر شده و موضوع به صورت ویژه مورد پیگیری این پلیس قرار گرفت.

     

    وی ادامه داد: پس از بررسی‌های اولیه مشخص شد فردی با هویت مجازی اقدام به طراحی و ثبت این سایت کرده است.

     

    طالبی اضافه کرد: طی مدت زمان کوتاهی مشخص شد وبلاگ جدید با همان مطالب ذکر شده در وبلاگ قبلی طراحی و اقدام به فعالیت می‌کند که پس از اقدامات سریع پلیس متهم شناسایی و با هماهنگی مقام قضایی دستگیر شد.

     

    وی افزود: متهم پس از اعتراف به مدیریت وبلاگ نشر اکاذیب در فضای سایبری و تشکیل پرونده تحویل مقام قضایی و روانه زندان شد.

     

    سرهنگ طالبی خاطرنشان کرد: تحقیقات برای شناسایی و دستگیری همدستان احتمالی متهم ادامه دارد.


    markazi.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=66179

    ایسنا منطقه مرکزی

    کد خبرنگار:  10004
    ا این افراد ازدواج نکنید!

     بسیاری از مشکلاتِ پس از ازدواج که منجر به طلاق و شکست می شود به روزگار قبل از ازدواج و به مرحله انتخاب بر می گردد.
    یکی از مهم ترین دغدغه های جوانان قبل از ازدواج، شناخت مطمئن همسر آینده شان است و اینجا نقطه تمرکز نگرانی های دختران و پسران است اما اکثرا از آسان ترین ، کم هزینه ترین و درست ترین شیوه،غفلت می کنند!و آن راه کار مطمئن "حذف موارد اشتباه و نادرست در گام نخست" است.
    اساسا فرایند شناخت کامل همسر و هم زبانی و تفاهم با او پروسه ای طولانی دارد و مراحل تکمیلی آن در ایام پس از ازدواج (بین ۶ ماه تا ۳ سال پس از ازدواج وتشکیل خانواده) اتفاق می افتد.
    و در آن مدت نباید به انتظار معجزه نشست چون ازدواج با برخی افراد ریسک بسیار زیادی دارد و از آغاز آشنایی قابل پیش بینی است و صرف ابراز علاقه یا... چیزی را عوض نمی کند. این گونه ازدواج ها در تمام موارد به شکست (اعم از طلاق و جدایی و سردی روابط و ...) منجر می شود. راه کار عاقلانه و مطمئن حذف انتخاب های نادرست است.


    جوانی و فرصت های ناب و البته زود گذر آن قابل برگشت نیست.

    در چند جلسه از برنامه "مردم ایران سلام" [در سال ۸۶] مفصل به شرح این موارد پرداختم و به درخواست تعدادی از عزیزان، فهرست آن موارد را تکرار می کنم:

    با این افراد اصلا ازدواج نکنید:

    ۱. معتاد (مگر ترک انگیزه ای کند و دیگر معتاد به حساب نیاید) و شارب خمر (شراب خوار)
    ۲. بیمار روانی (بیماری که ارتباطش را با واقعیت از دست داده و تا کاملا درمان نشده)
    ۳. بی دین و لا مذهب ( رعایت این توصیه برای تمام افراد بشر با هر دین و مذهبی مفید است)
    ۴. بد اخلاق ، تند خو (؛ کسی که اخلاقش قابل پیش بینی نیست)
    ۵. مادی و بخیل
    ۶. مجرم خو ، تبهکار و خلاف کار
    ۷. دوست باز افراطی (و مطلقا بی تمایل نسبت به خانواده)
    ۸. بی کاره و علاف
    ۹. زن زیبا از خانواده فاسد (»» نکته)
    ۱۰. بچه ننه (وابستگی شدید به مادر و خانواده)


    و اگر کسی قبلا با یکی از این موارد ازدواج کرده...

    مطلب چلوکبابی واقعا جالب بود. از فرستنده خیلی ممنون.
     لطفا اگر راجب قدیم باز از این نوع مطالب هست بذارید.@-}--
    پاسخ:
     قلم شویایی دارند و  همه لذت بردنامیدواریم که ایشان همچنان مارا مورد لطف قرار دهند و بنویسند  ممنون از شما شبنم بانو
  • مجموعه مذهبی و فرهنگی دارالحسن
  •  

    مژده                        مژده

     قابل توجه همشهریان عزیز کتابخانه

     مرکز نیکوکاری دارالحسن علیه السلام

    فعالیت خود را آغاز کرد.

     ساعات فعالیت:14-8

      شماره تماس:5223141-0864

      آدرس:مامونیه.خ امام.خ رازی.ک بشارت3

     

    پاسخ:
    سلام علیکم این  پیام ظرف چند روز آینده در صفحه اصلی قرار می گیردبا تشکر از شما
    با سلام حضور جناب آقای ساعدی
    از شما و دوستان عزیز میخواهم اگر توضیح یا نقدی در باره این عکس دارید بنویسید تا ما هم مطلع شویم:

    www.axgig.com/images/87819828208477459419.jpg
    پاسخ:
    سلام متاسفانه باز نشد  لطفا بیشتر توضیح بدهید وآدرس را دوباره ارسال بفرما ممنون

    دوستانی بعد از مدتی هم را هم می بینند بجای آنکه از خوشحالی شان بگویند ، از خاطرات زیبا ، از بزرگ شدن بچه ها و هزار نکته دیگر،بلافاصله با دلسوزی ابلهانه می گوینند چقدر پیر شده ای ، و آه مثل بشکه شدی ، مراقب چاقی ات باش سکته می کنی ، خدا چقدر لاغر شدی ، حیف نبود آن موهای سیاه که سفید شد و،،،

    این دوستی خاله خرس چه بر روزگار مخاطب می آورد ، کمترین تاثیرش آنست که مخاطب را به افسرده گی می کشد ، چند قبل آشنایی را بعد از سی سال دیده ام ، بلافاصله گفت چقدر پیر و شکسته شده یی ، من در جوابش گفتم ولی موهای سفید چقدر خوش تیپ ات کرده است ، صورت ات هم پخته تر شده است ، گذشت سی سال نشانه های خوبی در تو گذاشته است

    رفیقی که کنارمان ایستاده بودی گفت آدم عوضی فکر می کنی بعد از سی سال باید همان آدم را ببینی ، خوب برو جلوی آینه ، ببین در این مدت چه بر سر خودت آمده ، پیری بخش طبیعی زندگیست و باید آنرا به رسمیت شناخت ، ولی آنچه غیر طبیعی است انتخاب کلماتی آزرنده است که خبر می دهد آدمها بدون آنکه بخواهند گرفتار خودآزاری اند ، آنها چون نتوانستند تغییرات خود را فهم کنند با فرافکنی می خواهند از دام خودآزاری رهایی یابند ، لزومی ندارد لاغری ، چاقی ،پیری و ،،، کسی را به رخ بکشیم ، حرف بزنیم که طرف از دیدار ما لذت ببرد نه اینکه از ما گریزان بشود ،

    من از آنهایی که مدام می گویند باید انرژی مثبت در اطراف ایجاد کرد خوشم نمی آید ، چرا که بسیار سفارش باسمه یی است ، ولی می توان از زدن حرفهای بیهوده پرهیز کرد ، گاهی لازم است هشداری داده شود ، چاقی و لاغری مفرط خطرناک است ، به طور غیر مستقیم می شود طرف را برانگیخت به فکر درمان باشد و یا با ورزش روند کهولت را کندتر کند ، این کار ظرافت می خواهد و باید این ظرافت را آموخت و یا اصولا حنجره را از این کلمات پیراست ، ولی در این موارد تزی دارم که با شما در میان می گذارم دوستی ، بلاهت و بی رحمی وقتی در هم گره می خورد ایجاد فاجعه می کند و این فاجعه سازان نه لایق دوستی اند و نه لایق هم کلامی

    میگن قدیما کسی که می رفت چلوکبابی به نام یک پرس چلو کباب به اندازه ۳ پرس می تونست نهار بخوره. به اونا که پای ثابت چلوکبابی ها بودن می گفتن چلوکبابی .برو

    این چلوکبابی بروها که معمولا داش مشدی ها و پول خرج کن ها بودن فقط برای ناهار بود که می رفتن چلوکبابی و کلا توی این تهرون قدیم واسه ی چلوکبابی ها افت داشت که چراغ جلوی دکونشون بعد از ظهر یعنی بعد از تموم شدن وقت ناهار روشن باشه که اگه روشن می موند باعث بدنامی دکان بود و مردم می گفتن چون مشتری نداشته غذاش تموم نشده. برای همین، دو سه ساعتی که از بعد از ظهر می گذشت چراغ جلو دکونشون رو خاموش می کردن، حالا چه غذا تموم شده بود و چه غذا مونده بود.

    مشتری که پاشو می گذاشت توی دکان، اول از همه صاحب مغازه که پشت دخل می نشست تعارفش می کرد و با توجه به سر و وضع مشتری به کارگراش اشاره می کرد که کجا جاش بدن، هنوز مشتری ننشسته، کارگری می اومد و یه سینی بزرگ که توش بشقاب، نون، ماست، نمک فلفل، پیاز، سماق، دوغ و یا شربت بود می گذاشت جلوش. بعد یه بنده خدایی به نام چلو بیار سر می رسید و از توی بادیه ِ برنجی که زیر بقلش زده بود یه مشت چلو داغ میریخت تو بشقاب مشتری و هنوز چلو بیار نرفته پشت سرش یکی دیگه می اومد و از بادیه ای که دستش بود یه تیکه کره بر می داشت و پهن می کرد رو برنج مشتری. مشتری هنوز برنج و چلو رو بهم نزده اصل کاری از راه می رسید یعنی کباب بیار یا کباب بده و از توی ظرفی که پر از سیخ کباب بود یه سیخ کباب داغ می کشید رو برنج مشتری.

    خلاصه این چلو بیار و کره بیار و کباب بیار سه دفعه خدمت مشتری می رسیدند و این قاعده ی چلوکبابی تهرون قدیم بود یعنی سه دست که حالا شده یک پرس، اگه کسی کمتر از سه دست می خورد صاحب دکان خوشش نمیومد و اگه کسی بیشتر می خواست باید خبر می داد.

    میگن قدیما کسی که می رفت چلوکبابی به نام یک پرس چلو کباب به اندازه ۳ پرس می تونست نهار بخوره. به اونا که پای ثابت چلوکبابی ها بودن می گفتن چلوکبابی .برو

    این چلوکبابی بروها که معمولا داش مشدی ها و پول خرج کن ها بودن فقط برای ناهار بود که می رفتن چلوکبابی و کلا توی این تهرون قدیم واسه ی چلوکبابی ها افت داشت که چراغ جلوی دکونشون بعد از ظهر یعنی بعد از تموم شدن وقت ناهار روشن باشه که اگه روشن می موند باعث بدنامی دکان بود و مردم می گفتن چون مشتری نداشته غذاش تموم نشده. برای همین، دو سه ساعتی که از بعد از ظهر می گذشت چراغ جلو دکونشون رو خاموش می کردن، حالا چه غذا تموم شده بود و چه غذا مونده بود.

    مشتری که پاشو می گذاشت توی دکان، اول از همه صاحب مغازه که پشت دخل می نشست تعارفش می کرد و با توجه به سر و وضع مشتری به کارگراش اشاره می کرد که کجا جاش بدن، هنوز مشتری ننشسته، کارگری می اومد و یه سینی بزرگ که توش بشقاب، نون، ماست، نمک فلفل، پیاز، سماق، دوغ و یا شربت بود می گذاشت جلوش. بعد یه بنده خدایی به نام چلو بیار سر می رسید و از توی بادیه ِ برنجی که زیر بقلش زده بود یه مشت چلو داغ میریخت تو بشقاب مشتری و هنوز چلو بیار نرفته پشت سرش یکی دیگه می اومد و از بادیه ای که دستش بود یه تیکه کره بر می داشت و پهن می کرد رو برنج مشتری. مشتری هنوز برنج و چلو رو بهم نزده اصل کاری از راه می رسید یعنی کباب بیار یا کباب بده و از توی ظرفی که پر از سیخ کباب بود یه سیخ کباب داغ می کشید رو برنج مشتری.

    خلاصه این چلو بیار و کره بیار و کباب بیار سه دفعه خدمت مشتری می رسیدند و این قاعده ی چلوکبابی تهرون قدیم بود یعنی سه دست که حالا شده یک پرس، اگه کسی کمتر از سه دست می خورد صاحب دکان خوشش نمیومد و اگه کسی بیشتر می خواست باید خبر می داد.

    در برهه ای که عربســـــتان داره برای ما بشکن می شکونه بد نیست یادی کنیم از بزرگ نامیان مقتدر ایران زمین :
    ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ افشار در نامه ای به دولت عثمانی اخطار داد که ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ بهﺰﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺩﺭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ:

    ﭼﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻗﺸﻮﻧﻢ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ
    ﺳﺤﺮﮔﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ
    ﺍﮔﺮ ﺍﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺣﯿﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ
    ﺯ ﭼﻨﮓ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻧﺠﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ
    ﭼﻨﺎﻧﺖ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﺯ ﮔﺮﺍﻥ
    ﮐﻪ ﯾﮑﺴﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ

    .
    ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻮﺷﺖ:
    ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ سعادت نمایان شود
    ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺯ ﭘﯿﺸﺶ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺷﻮﺩ
    ﻋﻘﺎﺏ ﺷﮑﺎﺭﯼ ﻧﺘﺮﺳﺪ ﺯ ﺑﻮﻡ
    ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﻭ ﺻﺪ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﻡ
    ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﺩﻫﺪ ﺭﻭﻧﻘﻢ
    ﺑﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭﯾﻪ ﺯﻧﻢ ﺑﯿﺮﻗﻢ
    در نهایت نادرشاه بزرگ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩﯼ نفسگیر ﺍﺭﺗﺶ ﺗﻮﭘﺎﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﭘﺎﺷﺎ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺭﺍ منهدم کرد ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭﻃﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺮﮐﺎﻥ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ.

    (یاد همه نیاکان مقتدرمان شاد که تا ایران باقیست یادشان در دلها ماندگار است)

    منبع: ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ نوشته ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﻤﻨﺪﯼﻧﮋﺍﺩ

    نامه یک مادر به فرزندش:

    فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن
    اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم
    اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم
    اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
    برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم پس خشمگین نشو اگر بارها و بارهای مطلبی را برای من تعریف میکنی
    وقتی نمی خواهم به حمام بروم، مرا سرزنش نکن، زمانی را به یاد بیاور که مجبور میشدم با هزار و یک بهانه تو را وادار به حمام کردن کنم
    وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز، سئوالاتی می کنم با لبخند تمسخر آمیز به من ننگر
    وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی، حافظه ام یاری نمی کند، فرصت بده و صبر کن تا بیاد بیاورم، اگر نتوانستم بیاد بیاورم عصبانی نشو، برای من مهمترین چیز نه صحبت کردن ، که تنها با تو بودن و تو را برای شنیدن داشتن است
    وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده … همانگونه که تو اولین قدم هایت را در کنار من برداشتی
    وقتی نمیخواهم چیزی بخورم مرا وادار نکن من خوب میدانم که کی به غذا احتیاج دارم
    روزی متوجه میشوی که علیرغم همه اشتباهاتم همیشه بهترین چیز ها را برای تو میخواستم و همواره سعی کردم بهترین ها را برای تو فراهم کنم
    از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو تو باید مرا درک کنی
    یاریم کن، همانگونه که من یاریت کردم ان زمان که زندگی را آغاز کردی
    زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و می خواهم بمیرم، عصبانی نشو … روزی خود خواهی فهمید
    کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو، این راه را به پایان برسانم
    فرزند دلبندم، دوستت دارم

    روز مادر مبارک باد

    با سلام و درود
    به تازگی مطلبی در یکی از وبلاگهای زاویه مطالعه کردم که پاسخ عضو محترم شورای شهر به چند سوال نویسنده آن وبلاگ بود. از رفتار این عضو محترم وجوان شورای آن شهر لذت بردم . گویا مسئولین هرچه جوانتر باشند از فرهنگ پاسخگویی بالاتری برخوردارند و بهتر میتوانند با رسانه ها ارتباط برقرار کنند. در آن زمان آرزو کردم که ای کاش عزیزانی که به دلیل انتقادات رادیو ساوه به خشن ترین وجه ممکن با نویسندگان آن وبلاگ برخورد کردند نیز از ساده ترین روش یعنی پاسخگویی به ابهامات مردمی وارد میشدند.
    متاسفانه عزیزان درک نمیکنند که فعالیت چنین وبلاگهایی چقدر میتواند در ایجاد شور ونشاط واگاهی نقش داشته باشد. این وبلاگ کوچک تنها محل اطلاع رسانی در مورد سوابق کاندیداهای محترم مجلس بود وبه گونه ای بیطرفانه اطلاعاتی در مورد هریک از این افراد به‌دست میداد. متاسفانه با فیلتر شدن آن دیگر تا مهلت رسمی تبلیغات کاندیداهای مجلس هیچ منبع اطلاعاتی در اختیار شهروندان نیست. و این تنها و تنها یکی از کارکردهای آن وبلاگ انتقادی بود.
    امیدوارم روزی نه چندان دور نویسندگان دربند این وبلاگ نه تنها آزاد شوند بلکه به گونه ای از آنها تجلیل شود تا همه بدانند که مردم ساوه دوست و دشمن خود را می‌شناسند.
    قل است بوذرجمهر به عللی مورد خشم شاه واقع شد، شاه دستور داد او را در خانه تاریکی زندانی کنند. او را به زندان انداختند، پس از مدتی، شاه چند نفر از بزرگان دربارش را برای اطلاع از حال بوذرجمهر به زندان فرستاد، آن‌ها وقتی به زندان رفتند، او را سرحال و شاداب یافتند و به او گفتند: تو با اینکه در این وضع سخت هستی، با نشاط و شاداب به‌نظر می‌رسی؟ او در پاسخ گفت: من داروی معجونی درست کرده‌ام که از 6 چیز آمیخته شده، از آن استفاده می‌کنم، از این‌رو چنین بانشاط هستم. گفتند آن داروی معجون چیست؟ تا ما نیز هنگام سختی از آن استفاده کنیم؟ گفت: ترکیب آن دارو از 6 چیز است:
    1- اطمینان به خدا 2- هر چیزی مقدر شده، خواهد رسید 3- صبر و استقامت، بهترین چیز برای امتحان شدن است. 4- اگر صبر نکنم چه کنم؟ و با بی‌تابی چه‌کاری می‌توان کرد؟ 5- افرادی هستند که کارشان از من سخت‌تر است، باید به آن‌ها نگاه کرد 6- از این ساعت تا ساعت دیگر (و از این ستون تا ستون دیگر) فرج و راه گشایش است. فرستادگان، جریان را به شاه خبر دادند، شاه دستور داد او را آزاد کردند و از آن پس به او احترام می‌کرد.
    سلام
    وبلاگ خیلی خوبی داری
    با استفاده از این سایت بازدید وبلاگت رو بالا ببر که بهتر بشه
    تبادل بنر و لینک هم میتونی انجام بدی
    24ip.ir
    حتما امتحانش کن بازدهی خوبی داره واست

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی