شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

یا لطیف

قبل از هرچیز از عزیزان بزرگوارم که علی رغم نبودن مطلب و خلف وعده حقیر همچنان از شهرخوبان دست نکشیدند تشکر می کنم. ایام شهادت امیر عشق و کلام را پشت سر گذاشتیم و همچنین ایام با فضلیت لیالی قدر را امیدکه از جامهای احلی من العسل لیله القدر به فور به کام کرده باشید و کامروا شده باشید . امید که با مشق نام (علی )خاطر تسلی داده باشید .>1.< درود بر شما طاعات واطاعات وعبادات قبول درگه حضرت حق تعالی

   وامابعد:

 با عنایت خداوند وبه اتفاق چند تن از دوستان سعادتی دست دادتا چند روزی به خطه مرد خیز آذر بایجان شرقی و اردبیل سفر کنیم وچند شبی میهمان آب وخاک آن دیار باشیم .آنچه در آنجا دیدیم اگرچه  کمبود نزولات آسمانی را می شود

تاثیر گزار دانست ولی به لطف خدا و مدیریت تقریبا صحیح مدیران بالادست و نمایندگان شجاع این کمبودها قابل لمس نبود. جاده هاتقریبا کم دست انداز و تازه روکش شده و تمام خط کشی  شده بودند جادههای کنار گذر کاملا صاف با علایم دقیق هشدار دهنده ومردان غیور و زحمت کش راهنمایی و رانندگی کاملا فعال تا رانندگان را وادارند با مراعات قوانیین رانندگی خود ودیگران را به فنا ندهند.  و کمتر راه مواصلاتی بود که  تراقیک دو طرفه داشت اگرچه ترافیک سنگین هم نبود.خدا را شکر . بهترین خبری که میتوانم بدهم این است که ما از جاده بویین زهرا و تاکستان وزنجان تا تبریز و از تبریز تا  اهر کلیبر مشکین شهر اردبیل سرعین آستارا وطالش ورشت .. و تهران قزوین و کرج شهریار تا خانه حتی یک تصادف ندیدیم  الحمد لله و خبر نا خوش وناخوش آیند اینکه گردنه حیران که از نظر جلوگاه طبیعی یکی از بهترین مناظر دنیا بود اکنون  حال روز خوشی ندارد...و ویلاها وساختمانها و.. جای درختان زیبا را گرفته  واین  از اتفاقاتی است که یکی از دلایلش می تواند  حضور آدمکهایی باشد که  از بد حادثه به نان ونوایی رسیده اند و طبیعت زیبا و جنگل و بیابان کوه باید تاوان تمول بی پشتیبانی نژادی انها را بدهند  .هرچند کم لطفی وچرت سنگین   مسئولان و.. هم بی تاثیر نبوده  است

اما قصد سفرما دیدن قلعه بابک در کلیبر آذربایجانشرقی بود .قلعه زیبایی که مامن جنگچویان دلاور تحت رهبری بابک خرمدین بودد.. یکی از جاهایی که پیشنهاد میکنم حتما ببینید قلعه بابک در کلیبر است . و توصیه می کنم بشتابید  ...چند تصویر زیبا از این دژ مستحکم  دارم که حتما قرار می دهم  صمیمانه از محضرتان پوزش می خواهم قول می دهم بیشتر در خدمتان باشم التماس دعا 20/تیر/94  محمد ساعدی

1--دید مجنون را یکی صحرانورد در میان بادیه بنشسته فرد

گفت ای مجنون شیدا چیست این می نویسی نامه بهر کیست این

 گفت مشق نام لیلی می کنم خاطر خود را تسلی می کنم

  • ۹۴/۰۴/۲۰
  • محمد ساعدی

نظرات (۷)

سلام 
خیلی چیزا راجب شهر شما شنیدم یکیش این که اونجا یه عده معدودی وبلاگ نویس بیکار و بیعار واسه مسئولین پرکار و پر مشغله و دلسوز مزاحمت ایجاد کردن. اوایل فقط وبلاگهارو فیلتر میکردن تا این وبلاگ نویسها دست از مزاحمت بشکن اما متاسفانه جواب نداد، بعدطفلک آقای (مصطفی. ا) شروع کردن به شکایت از وبلاگ نویسها و کل ساوه را از شهردار و رئیس دانشگاه تا تک تک اعضای شورای شهر و مدیر مسولین نشریات محلی و... همه و همه را به جان نویسنده (رادیوساوه) انداخت تا عبرت سایرین بشه، آقای مصطفی. ا با اون نبوغ سرشارش فقط نتونستن مرحوم اسلامیان را از اون دنیا واسه شکایت به دادسرا ببرن (که البته این باعث نمیشه بخوابیم به توانمندی های ایشون شک کنیم) بگذریم...
بنده هکری هستم جویای کار و بسیار توانمند، دیدم تو شهرهای شما کار برام ریخته. فکر بکری به مغزم رسید که خواستم با مسئولین زحمتکش ساوه در میان بگذارم.
 مسئولین محترم دیگه وقتتان را صرف شکایت و شکایت کشی نکنید ،زین پس هر وبلاگی باب میل شما نبود کافیه با شماره**091275420 تماس بگیرید. بنده در اسرع وقت وبلاگ مورد نظر را هک کرده پوستر زیبای تبلیغاتی شما را در وبلاگ قرار میدم.میزان دستمزد هم مهم نیست،برای بنده نفس عمل مهمه که رهایی یک قومی از دست این وبلاگ نویسهای فضوله. نمونه کارم هم یکی از وبلاگهای زاویه که تازه هک کردم هست میتونید ببینید.
پاسخ:
اقا هوای شهرخوبان داشته باش اصلن میخوایی چند صفحه برای مسیولین شهر بنویسم مثلا بنویسم تیم فوتسال شهرداری ساوه قهرمان جهان شد .وبزرگترین پارک تفریحات سالم در شهرک علوی ساخته شد در بزرگراه ساوه همدان فقط امسال بیست نفر کشته نشده و کارگران صفا لوله چند میلیون چند ملیون بنویسم خوبه!!!افزایش تولید گرفتند .در بیمارستان مدرس ساوه چند توریست درمانی تبعه کشور المان پس از جراحی قلب کلیه ریه و روده کوچیک با دادن چند دست کت وشلواربه اقایون و مانتو روسری جوراب استارلایت به خانمها  روانه کشورشان شدند وبرای اینکه ریا نشه با  مبلغ قابل ذکری پول توجیبی و لباسهای قبلی انها پس از استرلیزه با اشعه گاما برای دفن به کرات دیگر فرستاده شد . تو فقط هوای شهرخوبانا داشته باش من می نویسم .باشه
سلام
هرمسئولی که دو روزی پستی را عهده دار میشه اثری بد یا خوب از خودش بر جا میذاره. اگه تاثیر خوبی باشه میشه یادگاری اما اگر خدایی نکرده تاثیر بدی از خودش بجا بذاره میشه یه زخم رو پیکر جامعه.
زخمی که دوران سیاه خانم بیات به عنوان نمایینده این حوزه رو تن زرندیه وساوه گذاشت جدای از اینکه سه سال و اندی هیچ کار قابل ذکری برای زرندیه یا ساوه انجام نشد شکایت و زندانی کردن وبلاگ نویسان بود که تا حالا در این حوزه سابقه نداشته. امیدواریم نماینده بعدی انقدر دیکتاتورماب نباشن و برخورد قضایی با نویسندگان و جامعه نکنن. وبلاگ ها سوپاپهای جامعه هستن. حداقل فضایی که مردم میتونن در اون از مشکلات و دردهای زندگی بگن.
اقای سعید نظر گذاشتن و پرسیدن که چه خبر از رادیو ساوه: شما فقط ببینید نویسنده مظلوم رادیو ساوه و خانواده شان را تا چه حدی و چطور ازار و اذیت و تهدید کردن که اون بندگان خدا حتی خودشون هم راضی نیستن جایی راجبشون حرفی زده بشه.
به نظر من تا وقتی که انتخابات مجلس انجام بشه و نماینده بعدی سرکار بیاد پرونده رادیوساوه به همین شکل میمونه. چون هیچ جرمی از طرف وبلاگ نویس صورت نگرفته نمیتونن به صورت قانونی جلو فعالیت ایشون را بگیرن وفقط با اعمال نفوذ وبلاگ فیلتر نگه داشته شده.
 در زمان نماینده بعدی (که اصلا مهم نیست کی باشن چون هرکدوم از کاندیداهای فعلی رای بیارن شرایط بهتر از دوران خفقان خانم بیات خواهد شد) وبلاگهایی که دچار خودسانسوری شدن هم وضعیت بهتری پیدا میکنن.
 شاید نماینده بعدی بتونه خواسته های کارگران مظلوم(به خصوص کارگران نورد و پروفیل صفا) را در مجلس پیگیری کنه و در کنار این کار برای جدا شدن از استان مرکزی و مشکلات اب هم کاری انجام بده. به هر حال نماینده بعدی کوهی از کارهای تل انبار شده در پیش داره.

بیچاره بیمه شدگان تامین اجتماعی و لابد مستمری بگیران این سازمان.

امروز یک اسم اشتباه باعث شد به همه دست اندرکاران این سازمان قبلی ها و چه فعلی ها بی تعارف لعنت بفرستم ، در حوالی میدان دانشگاه آزاد انتهای ستاری بودم ، همسرم خبر داد بچه خواهرش صاحب بچه شده است . پرسید برای عیادت می آیی ، جواب دادم بله ، بجای آنکه بگوید بیمارستان آتیه گفت میلاد

خودم را به اتوبان همت رساندم ، مگر ماشین پیدا می شد ، مدام پیاده می رفتم . آنهم با ترس و دلهره . سرغت خودروها وحشتناک است . آفتاب تند ویرانم کرد . نزدیک بیمارستان یک پراید که معلوم بود باید از رده خارج شود ایستاد و گفت سوار شو ، سوار شدم گفت حتما می روی میلاد . جواب دادم بله . خودم گرفتار این بیمارستان شده ام و اگر ماشین نداشته باشی بدبخت می شوی . وقتی رسیدیم هر چقدر اصرار کردم پول نگرفت جواب داد ما بدبخت و بیچاره ها باید به دادم برسیم ، راست می گفت

تازه اول بدبختی شد . کلی آدم ات برای ملاقات ایستاده بودند تا سوار خود رو شوند تا به بیمارستان برسند ولی از خودرو خبری نبود ، یکی گفت بهتر است پیاده برویم . حرفش را پذیرفتم و راه افتاد ، گرما دیوانه وار کننده بود ، از نفس افتادم ، وقتی رسیدم هنوز وقت ملاقات نرسیده بود ، همه صندلی ها پر بودند ، از شدت خستگی روی زمین یله شدم ، هنوز خستگی ام در نرفته بود که همسرم زنگ زد و متوجه اشتباه اشتباهش شدم . فکر برگشتن داغانم کرد

بلاخره خودم را به اتوبان همت رساندم و بدون آنکه بدانم اتوبوس کجا می رود پریدم بالا و نشستم ، از آن اتوبوسهای بدون خنگ کننده بود ، ولی روی صندلی که ولو شدم خوابم برد . وقتی بیدار شدم خودم را در میدان هفت تیر یافتم ، دیگر قید ملاقات رفتن را زدم ، خودم را به مترو رساندم و بعد به خانه رسیدم . دوشی گرفتم و بعد روی زمین دراز کشیدم ، بدون بالشی خوابم برد . راستی چرا این بیمارستان باید در منطقه پرتی ساخته شود ، چرا برای رفت و مردم فکری نمی شود . برج میلاد هم همین مشکل را دارد . ولی می شود از دیدن این برج صرفنظر کرد ولی از بیمارستان چطور ، تازه آنجا فهمیدم برای بستری شدن در این بیمارستان اگر پارتی نداشته باشی باید ماهها در نوبت بمانی .

لعنتی ها خودتان را یک لحظه خود را بجای مردم بگذارید و بعد کاری بکنید . راستی ما بدبخت و بیچاره ها جز خودمان کی را داریم ، چطور باید به داد هم برسیم ، راستی چطور

پاسخ:
سلام خوب راست میگه
لعنتی ها خودتان را یک لحظه  بجای مردم بگذارید و بعد کاری بکنید . راستی ما بدبخت و بیچاره ها جز خودمان کی را داریم ، چطور باید به داد هم برسیم ، راستی چطور
سلام آقای ساعدی
از نویسنده زندانی وبلاگ رادیوساوه خبر ندارین؟ چون سر زدم هنوز وبلاگش مسدود باقی مونده و نوشته پیگیری قضایی ادامه داره.
ساوه ایها میگن: جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد...
پاسخ:
سلام سعید جان نه والا از کجا باید خبربه ما برسه برادر
درود بر جناب ساعدی عزیز، 
خوشحالم که از شهر ما هم دیدن کردین
پی نوشت: بابک خرمدین مبارز شجاعی بود که بیست سال در مقابل اعراب وحشی بخاطر حفظ دین و فرهنگ مقاومت و مبارزه کرد. از دوستان خواهش دارم حتی اگر فرصتی برای سفر به آذربایجان ندارید تصاویر و اطلاعات جالبی درمورد بابک خرمدین در ویکی پدیا هست که دیدنش چند دقیقه بیشتر از وقت شما را نخواهد گرفت.
پاسخ:
درود بر علی رضا
 اقا بگو به شاه گلی یا ائیل گولی بیشتر برسند  ممنون  ولی خیلی سخته رفتن به بالا با این وجودمردان وزنان حتی کودکان  زیادی بودند
 یک کتاب خاطره دارم در دوروز یک کتاب فقط تارسیدن به اوج قلعه با قلبی با ضربان بالا در حال طبیعی ..
بیشتر سربزن علی جان

جمله ی « با زن جماعت نمیشه کار کرد!» بارها و بارها گوش بنده را نواخته است. همیشه برین باور بودم که منظور از این افاضه، صغر توانمندی فیزیکی، یا تبحر حرفه ای یا زیادی احساسات و تفوق آن بر خردمندی در زنان است!
در نتیجه این جمله اثر بسیار مثبتی از جوانی تا کنون بر بنده داشته است. شوربختانه یا خوشبختانه ، متوجه بی انصافی مردسالارانه ی مستتر در آن نبودم و تنها این مزخرف را ناشی از یک سوءتفاهم در جمعیت ذکور می دانستم. به این ترتیب تمام توان خویش زا بکار می گرفتم تا ضمن افزودن توان فیزیکی و مهارتهای حرفه ای، ونیز بکارگیری فکر و اندیشه، مبادا قافیه را به مردان ببازم و حرف آنان را بر کرسی بنشانم!
اما چند وقتی است که متوجه ی مفهوم تازه ای در این جمله شدم.
داستان ازین قرار است که یاروئی مبلغی به بنده بدهکار بود. هر ماه هم که می گذشت بر مبلغ بدهی افزوده می شد و طرف اصلاٌ به روی خود نمی آورد.
متاسفانه در مواجهه با جماعت دلال صفت این مملکت، اگر کلاس بگذاری و ادب هزینه کنی و پرستیژ داشته باشی، آن را به حساب شخصیت متعالی آدم نمی گذارند.
فکر می کنند یارو که ببو و نفهمه، بذار ما هم کارمونو پیش ببریم. طرف که حالیش نیست. خلاصه این جماعت نمک گیر که نمیشن هیچ، روز بروز هم وقیحتر و پرروتر!
یک روز تماس گرفتم و پرسیدم: جناب تصمیم دارید بدهی تونو صاف کنید ؟
_ بله. همین امروز.شماره حساب لطفاٌ!
محترمانه توضیح دادم که روی حرف شما دارم حساب می کنم و بنا به قولی که الان دارید می دهید، یک چک کشیده ام.
یارو هم گفت : متوجهم!
یک ساعت گذشت ، از پول خبری نشد، دو ساعت، سه ساعت!
دوباره زنگ زدم چی شد؟ گفت: تمام پول جور نشد، اما نصف آن را آماده کرده ام.همین امروز بعد از ظهر، دستی میارم خدمتتون.
عصر شد و باز هم از پول خبری نشد!
شب پیام دادم، تاریخ چک فرداست. پول چی شد؟ دیدم تلفون را خاموش کرد.
با اجازه ی شما ، بنده هم 10 روز دیگر مهلت را تمدید کردم و وقتی دیدم طرف خیال پرداخت بدهی اش را ندارد، یک تک پا رفتم به اداره ی مربوطه و با یک نامه ی ناقابل دکانش را تخته کردم. ( قابل ذکر است که بسیار متمول تر از آن است که این امر لطمه ی مالی جدی برایش دربر داشته باشد!)
سه روز است مثل مار دور خودش می پیچد، به زمین و زمان، بد و بیراه می گوید و اینجا و آنجا می نالد که:
_ با زن جماعت نمیشه کار کرد!
و بدینسان بود که بنده دریافتم منظور ازین افاضه آن است که زنان در حد مطلوب ما مطیع و نافهم نیستند. لذا با آنان شراکت نفرمائید!!!

پاسخ:
ممنونم نیکا خیلی خوبی 

می گویند زبان تو تند است،جواب من بی درنگ این است نه به تندی بحرانهایی که هستی تاریخی کشورمان را به مخاطره انداخته است

می گویند در نوشته هایت اغراق می کنی ، برایشان بجای هزاران نمونه دو مثال می زنم ، سرطان بیداد می کند ، بخاطر آلودگی هوا ، به خاطر پارایزیت ها ، بخاطر عدم نظارت بر محصولات غذایی و آرایشی ، همه ما در سکوت دست بدست داده ایم تا در سکوت قربانی بعدی سرطان باشیم.

خشکسالی دارد بقای کشاورزی را به مخاطره می اندازد . تعطیلی این بخش یعنی بیکاری میلیونها انسان ایرانی و گرسنگی همه ما یکجا ، از کجا باید ارز بیاوریم تا هر چه برای سفره هایمان نیاز داریم از خارج وارد کنیم ، با صنعت تعطیل شده ، با درآمدهای حاصل از صنعت جهانگردی و مدیریت بحران زده مان

اصلا عین خیال مان نیست که داریم با مصرف بی رویه چاهها را خشک می کنیم . دشتها فروو می ریزند و فردا برای یک لیوان آب باید به جان هم بیفتیم . نه دولت کاری می کند و نه ملت . اصلاح شبکه های انتقال آب یعنی یک صرفه جویی بیست و پنج درصدی . چرا این اصلاح اتفاق نمی افتد. درست به همان دلیل که هنوز شبکه فاضلاب نداریم

می گویند چرا نفرت آفرینی می کنی و مدام از غارتگران می نویسی . جوابش این است فساد ساختاری همه را گرفتار انفعال و بی عملی کرده است . دستگاههای اداره کننده کشور بجای افزایش بهره وری و استفاده بهینه منابع مبدل به ماشین تباه کننده تمام امکانات کشور شده اند . با افتخار می گویند تحریمها کجا تاثیر گذاشته است . در تهران هر چه بخواهید هست و حتی بیشتر از کشورهای دیگر . نمی گویند ما داریم ناجوانمردانه از کیسه یی می خوریم که باید برای نسل های بعد بیشترش کنیم و نه ته اش را بالا بیاوریم

می پرسند چرا این همه در مورد دغل کاری در هنر می نویسی . با صدای بلند می گویم در جایی که هنرمندان باید صدای خطر را بلند کنند ضمن اخته شدن مبدل به پیچ و مهره های باندهای مافیایی برای ثروت اندوزی متی شوند چرا باید نعره دردمندانه نکشید

بدرستی می گویند مگر نوشته های تو چه سود دارد که با نقد همه و هر چیز دیگران را متخاصم خود می کنی ، جواب من روشن است ، سرنوشت فردی چه اهمیتی دارد وقتی فردای کشور در خطر است . من می خواهم بحران در آگاهی دیگران بیاندازم تا همه متوجه بحرانها شوند . دیروز به دوستی می گفتم شکست و پیروزی برایم مهم نیست ، مهم آنست تا آنجا که امکان داشت نوشتم ، گفتم و جنگیدم ، مگر یک فرد چقدر می تواند تاثیر بگذارد . تنها راه نجات آنست حال که کار جمعی ممکن نیست در حد خودمان انفعال را کنار بگذاریم و تلاش کنیم که درغیاب ما زندگی مبدل به دوزخ نشود . اگر به بهشت دست نیافتیم و مجبور به زندگی در جهنم شدیم بلکه نه بخاطر فریادهای ما بلکه سکوت واخورده هایی بود که می توانستند حرف بزنند ولی بخاطر ترس نزدند

پاسخ:
درود برتو برتو برتو ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی