شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

یا لطیف

باور کنیم، حال  طبیعت  بد  است

خوشا به حال درختی که سبز می‌شکند
که مرگ برگ، نیارزد به درد زرد شدن

دشمن فرضی را رها کرده و به مقابل آینه برویم!

http://mohammaddarvish.com/desert/
  انسانیت، آبی بر داغ تشنگی ..

  • ۹۴/۰۵/۲۷
  • محمد ساعدی

نظرات (۶)

  • عاشق پوریا روحانیان
  • ماجرای غم انگیز ترانهء "صبحت بخیر عزیزم" از زبان معین:

    کسی ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺁﻫﻨﮓ «ﺻﺒﺤﺖ ﺑﺨﯿﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ» از ﻣﻌﯿﻦ ﺭﻭ تا حالا ﺷﻨﯿﺪﻩ؟؟؟

    ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﯾﮏ ﺗﺮﺍﻧﻪ:
    ﻣﻌﯿﻦ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ: ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﺍﺯ آﺑﺎﺩﺍﻥ ﺑﻮﺩ.ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ.
    ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺷﺪﻡ ، ﭼﻨﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﻋﺎﺷﻖ آﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻭ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻦ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺩﺧﺘﺮه ﺑﺮﻭﯾﻢ.
    ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮه ﺑﻨﺎﯼ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺍ بپیچاند، ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ.
    من هم ﭘﺲ ﺍﺯ آﻥ ﺑﺎ ﺟﺪﯾﺖ ﺩﺭﺱ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺑﻌﺪ از گرفتن دیپلم ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮه ﮔﻔﺖ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﻭﻡ، ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﺎﺭﺕ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﻢ.
    ﺩﺭ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮه ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ.
    ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺑﻌﺪ از ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺎﺭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ آﻣﺪﻥ ﻫﺎﯾﻢ ﻭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪء ﺟﺪﯾﺪ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﯿﺎﯾﻢ.
    ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ آﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
    آﻥ ﺷﺨﺺ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺷﺪﻥ ﻫﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮه ﺩﺭ 32 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ.
    ﺟﺸﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺮ ﭘﺎ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ آﺩﻡ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪء ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ.
    ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﺸﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ أﺵ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ.
    ﺻﺒﺢ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺳﺮﺧﻮﺵ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ، ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﻬﯿﻪ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ. ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻧﺶ ﺑﻮﺩﻡ ولی همسرم بیدار شدنش خیلی طول کشید و من ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻡ. ﮐﻤﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ همسرم ﻧﻔﺲ ﻧﻤﯿﮑﺸﺪ.
    ﺳﺮﯾﻌﺎ ﭘﺰﺷﮑﯽ آﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﭘﺰﺷﮏ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺐ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﯾﺴﺖ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
    و من ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺪﺳﺖ آﻭﺭﺩﻧﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ.
    ¤ﺻﺒﺤﺖ ﺑﺨﯿﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺎ ﺁﻧﮑـﻪ ﮔﻔﺘـﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺩﯾﺸـﺐ ﺧـﺪﺍﻧﮕﻬﺪﺍﺭ
    ¤ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺩﺕ ﺍﺯ ﻗـﻠـﺐ ﺧـﺴﺘـﻪ ﺗـﻮ ﮔﻮﯾـﺪ ﺣﺪﯾﺚ ﺑـﺴـﯿـﺎﺭ
    ¤ﺻـﺒـﺤﺖ ﺑـﺨـﯿـﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑـﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫـﺖ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
    ¤ﺑـﺎ ﺁﻧـﮑـﻪ ﻟـﺤـﻈـﻪ ﻟـﺤـﻈـﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﺗـﻦ ﺧـﺴـﺘـﻪ ﺍﯼ ﺯ ﺗـﮑـﺮﺍﺭ
    ¤ﻋﻬﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺴﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
    ¤ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺗﺎ ﺩﻡ ﻣﺮﮒ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﺴﺴﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
    پاسخ:
     تکراری بود طرفدارجان  . واین متن چندین بار در گروهای مجازی ودر همین وبلاگ تایید شده است .البته بدون اون ترانه معین 
    سلام 
    هرچند مثل اکثر وبلاگها نظرات را تایید نمیکنید اما بهتر دیدم این چند جمله را برایتان بنویسم.
    اگر شما میخواهید با وبلاگ نویسی مسولیت اجتماعی تان را انجام بدهید و دین خود را به جامعه ای که در دامن آن عمری گذراندید و میگذرانید تا به اینجا برسید ادا کنید، حداقل مسئولیتتان را درست انجام بدهید. به نظر من این برخوردهای احساسی با خواننده های یک وبلاگ اصلا صحیح نیست. یک روز رادیکال ترین نظرات سیاسی را نمایش میدهید و روز بعد جزیی ترین نظرات خانوادگی و اجتماعی حذف میشوند!!! کسی مثل شما که عمری با محاسبات و عدد و رقم سروکار داشته چطور میتواند اینقدر غیرمنطقی باشد؟ تغییر جهتهای یک شبه در مسائل مهمتر از اینها برای ما عادت شده شهر خوبان که جای خود دارد. بهرحال صاحب اختیار شمایید حتما خواهید نوشت(خودت وبلاگ بزن و چه و چه)
     پستها که متاسفانه به ندرت آن هم وقتی مجبور باشید درباره مسایل زرندیه هست. مثلا پست قبلی.تنها حسن وبلاگ آن بود که نظرات را صادقانه نمایش می‌داد.از طرفی چندین لینک راجب خیانت و ازدواج و طلاق در انتهای پست میگذارید و بعد مدعی هستید که نظرات با موضوع مرتبط نیستند.
    صلاح مملکت خویش خسروان دانند اما با این قبیل رفتارهای احساسی وبلاگتان ته مانده مخاطبانش را هم از دست میدهد.
    پاسخ:
    قاسم جان سلام
    من الان هم رادیکال ترین نظرات را  تایید می کنم نظراتی که حرفی برای گفتن داشته باشند و اعتراف می کنم شاید باشد نظری که نخوانده تایید کرده باشم قاسم جان بحث من این است اگر قرار به ایجاد بحث باشد برای حرفهایی درگیر شوم   که فردا خود شما سوالتان این نباشد که  این موضوع قابل بحث بود؟؟ که شما ورود کردید؟  متاسفم که تغییر جهت می ببینید و فکرمی کنید که احساسی برخورد کرده ام
    قاسم اقا من نظرات خانوادگی را حذف کرده ام که همه چیز را به سخره گرفته بود و کلا با سه  ای پی کامنت شده بود. نظر با به سخره گرفتن تفاوت اساسی دارد . یقینا شما هم موافق سبک شدن و لوث شدن هیچ وبلاگی نیستید ..راستی من نشنیدم که از خیل کامنتیان به رادیو ساوه یک نفر برای تامین وثیقه ادمینش کوچکترین حرکتی کرده باشد..اقا قاسم من یک  مسلمانم وبه هیچ حزب وگروه خاصی وابستگی فکر ندارم واز هر آدم بد چه در جناح راست وچه درچپ  مثل عامه مردم متنفرم .برایم فرق نمی کند اختلاسگر و بد اخلاق مالی به کدام وحزب گروه وجریان فکری تعلق دارد    اقا قاسم شما مختارید که هرجور که دلتان می خواهد قضاوت کنید ولی هرگز به خود اجازه نخواهم داد که شهر خوبان پایگاهی شود که طرفداران بیست ونه نامزد نمایندگی مجلس برای تاختن به هم دیگر کنند. و نقد منصفانه به نماینده  حاضر را بارها تایید کرده ام وباز هم تایید می کنم .نه دفاع دفاع از کاندیدا دیگر واین مشکل ترین کار ممکن است که دارم . وبلاگ من سابقه ده سال دارد و در این ده ساله یادگرفته ام در راستتای تعهدی که از بدو تاسیس داشته ام حرکت کنم و قدم وقلم هر مخاطبی برایم محترم بوده و هست با هر دیگاهی . روزی همه حرفهایم را در صفحه اول خواهم زد  از نقد فاخرت هم ممنونم در ضمن من از آقا زاده با املای لاتین توقع بالایی دارم خیلی بالا ...بازهم بنویس سپاس
    کشیکم.
    یه بیمار روماتولوژی بستری شده .یکشنبه است و استرس دارم .فردا باید به سخت‌گیرترین استاد بیمارستان بیمار رو معرفی کنم.با فلو(دانشجوی فوق‌تخصص)که یه خانم دکتر مهربونه میریم از بیمار شرح حال بگیریم.به اتاقش که وارد می‌شیم خانمی رو روی تخت میبینم و همسری که با شونه های خمیده کنارش ایستاده.
    خانمی که ١٤ ساله لوپوس داره،میگم میخوام شرح‌حالت رو بگیرم،
    مردش میگه صبر کن .. براش رژ میزنه موهاش رو مرتب میکنه
    و میگه : عزیزم بدش میاد نامرتب باشه ،الان خوب شد...
    خانم لبخند میزنه..فلج شده طی سال‌های بیماری ....
    من ..استرس رو فراموش میکنم..از عمق این عشق ..این دیگرخواهی ..این بزرگواری یک مرد ایرانی ..
    هر حس بدی رو فراموش میکنم..
    پاسخ:
    اینه ....  مریم بانو اینه مرد ایرانی ...درود بر خانواده های پاک .عشقهای پاک ممنون مریم بانو
    با سلام
    آقای ساعدی بنده حق را به شما میدهم. شما صاحبخانه هستید و ما مهمان.
    اما لطفا حداقل نظرم را با تغییر اسم فرستنده و حذف نام مداحان که نوشتم به نمایش بگذارید. من به نظر سانسور شده ام هم قانعم اما خداوند شاهد باشد راضی نیستم بخاطر نوشته من مشکلی برای شما ایجاد شود. پس هر چقدر از آن را که صلاح دیدید تایید بفرمایید. ضمن اینکه آن نظر به پست مشکلات محیط زیست بی ربط نبود. مفهوم شعر آن بود که نباید درمقابل اتفاقاتی مثل زمین خواری یا مشکلات دیگر سکوت کرد.
    پاسخ:
    سلام علیکم من سانسور نمی کنم لطفا یکبار دیگر ارسال کن هرچند زحمت است  مخلص هرچه میهمان است قدمتان روی چشم  ببینید اگر قرار باشد وارد مباحث چالشی بشویم مسایل فوق العاده مهمتری هست چرا برای چند اسم که مردم بهتر از ما می شناسند ممنون می شوم اگر تفبل بفرمایید
    تا وقتی نظرات ما سانسور شود یا بی اعتنا باشید یا بگویید فعلا به مصلحت نیست... تا اطلاع ثانوی من شخصا کامنت نمیذارم.
    پاسخ:
    اقا سعید , من تا حالا نظری در رابطه موضوع ندیدم .  وتمام نظراتی هم که تایید نکردم کلا در رابطه با مسایل خانوادگی که هیچ کارشناسی توان پاسخ دادنش را نداشت بوده, و تمام پیامها دیگر را تایید کردم دوستی شعری به زبان شیرینی اذری کامنت کرده که بسیار بسییار عالی است. ای کاش خودش نام چند تا از مداحان را نمی آورد و اجازه می داد مردم نظر بدن. واین تنها نظری است که منتظر تایید است علاوه بر اینکه از نام یکی از مرورگران قدیمی وبلاگ با انشائ خودش استفاده کرده !!!واین اصلا خوب نیست . شمانظرات تایید شده وبلاگ مرا بخوان اگر در وبلاگ دیگری دیدی ؟؟ .  من مخلص تمام  مرورگرانم هستم ولی حق بدهید که نظر نوشتن و اهانت کردن دو  مقوله جدا گانه است و من هم باید صلاح وبلاگم را بدانم از مجموع دویست نفر وبیشترمرور یکی نخواست به سوالات پاسخ بدهد!!!
    خواستن کامنت عزیزی در صفحه اصلی گذاشته شود خواستن و باز خواستن علی ایحالا ما از نظرات سازنده و نقد منصفانه استقبال می کنیم و حضرتعالی مختارید ولی خودتان را همیشه جای دیگران بگذارید و خودتان قضاوت کنید
    سلام آقای ساعدی
     این شعربسیار زیبا از علی اکبرصابر که صدسال پیش گفته، اما انگار مال همین امروزه، تقدیم میکنم به مردم عزیزم.
     در این شعر صابر به کرختی وجمود جامعه ایران اعتراض کرده. به همه پیشنهاد میکنم ترجمه هوپ هوپ نامه را حتمابخونین.
    صدوبیست ساله که گرفتاریم و تا وقتی کتابهای کسانی مثل صابر غیرمجاز هست همینطور تو دور باطل دست و پا خواهیم زد. کاش یه روز (آشنایی با اندیشه های میرزا علی اکبر صابر) یه فصل از کتاب تاریخ مدرسه ها میشد.
     این شاعر و روزنامه نگار روشنفکر به شدت مخالف خرافه پرستی مردم ایران بود و همیشه بر تحصیل علوم تاکید کرده.

    یته ر کن ظالمین ظلمی سنه دور قضادن بیل!
    چاتار کن آمرین زجری اونی سیر سمادن بیل!
    اوزون اوز عجزینه باعث اولار کن، ماسوادن بیل!
    بو مشیومیتی بیگانه دن گور، اشنادن بیل
    ازیل پامال اول، اختارما بودا بیر چاره، صبر ایله
    بلای فقره دوشدون، راضی اول، بیچاره صبر ایله
    فقط بیر ایش ده گورکن ایستر ایسه ن، گور مسلمان تک
    تحمل ایله جور ملکداره، ایشله حیوان تک
    چالیش، اک، بیچ، اپارسین بگ، اوین قالسین دگرمان تک
    اییلما، حقنی قانما، خبردار اولما انسان تک
    داریلما، اینجیمه، تاب ایله هر ازاره، صبر ایله
    بلای فقره دوشدون راضی اول، بیچاره، صبر ایله
     
    ترجمه تحت اللفظی خودم:
    هروقت ظالمی بهت ظلم کرد از قضاوقدر بدون
    اگرچه از آمری زجری بهت میرسه اما اینو از گردش اسمانها بدون
    درحالیکه خودت باعث عذاب خودت هستی اینو از غیرخدا بدون
    این بدبختی ها را به گردن دشمن و بیگانه یا خودی ها بینداز
    تلف شو، ازبین برو، اما دنبال علاج نباش، فقط صبر کن
    اگر دچار بلای فقر شدی، ای بدبخت فقط صبر کن
    اگر روزی خواستی کاری بکنی، مثل یک مسلمان عمل کن یعنی
    درحالیکه مثل حیوان کار میکنی فقط جفای مملکتدار را تحمل کن
    تلاش کن، بکار، دورکن، تا ارباب غارت کند،گرچه خانه ات مثل اسیاب بادی خالی بماند
    بیدار نشو، به حقت آگاه نشو، مثل انسان آگاه نباش
    دلتنگ نشو، اذیت نشو، فقط هر زجر و عذابی را تحمل کن
    ای بیچاره گرفتار فقر که شدی فقط راضی به رضای خدا باش و صبر کن

    این نویسنده در جایی دیگر در مذمت مرثیه سرایی فرموده:

    اغلار اغلار کیشی بی غیرت اولار
    نجه کی اغلادی ایران اولدی
    مردی که میگرید بیغیرت میشود
    چنانکه ایران گریست و بیغیرت شد
    این نکته را هم اضافه کنم که گریه کردن موجب تخلیه خشم شده و سبب ریلکسیشن و بیخیالی میشود درحالی که شاعر بر حبس خشم در درون و بکارگیری نیروی خشم درجهت اصلاح امور تاکید دارد.ضمن اینکه مخالفت خود با امثال حاج منصورها و حدادیانها را نشان میدهد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی