شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

یا لطیف

 سلام
سالروز پیوند ملکوتی حضرت علی (ع)و وحضرت فاطمه(س) بر تمامی شیعیان مبارک باد

تاملی در اصول ازدواج سالم وپایدار را برای این پست در نظر گرفتم ضمن تبریک این روز فرخنده واز این که این پست را هم مجبور به کپی کاری شده ام پوزش می طلبم
ازدواج آسان
به مناسبت سالروز ازدواج امیرمؤمنان و حضرت زهرا؛
 
ـ ازدواجی که بدون شناخت متقابل و پایبندی به برخی اصول بنا شده باشد، منجر به فروپاشی است. این در حالی است که اسلام اصول صحیح ازدواج برای دست‌یابی به زندگی مناسب معنوی و مادی را مطرح کرده و رعایت دقیق این شاخصه‌ها، ازدواجی موفق، سالم و پایدار را در پی خواهد داشت
تمام متن در

(تأملی در اصول ازدواج سالم و پایدار از دیدگاه اسلام )
  • ۹۴/۰۶/۲۴
  • محمد ساعدی

نظرات (۸)

سلام خانم سهیلا
چطور درطول سه سال دوران عقد متوجه اعتیاد همسرتان نشدید؟ چرا با وجود اینکه ایشان بیکار بودند ازدواج را قبول کردید؟ چرا با به خطر انداختن جانتان یکسال دیگر با فردی متوهم ماندید یعنی جان شما از نظر خودتان آنقدر بی ارزش است؟! در تمام این پروسه شما دنبال چه چیزی بودید، ثابت کردن خودتان. و الان میخواهید خودتان را به خانواده نامزد جدید ثابت کنید! که چه بشود؟! از این اثباتها به چه چیز می‌رسید؟ متاسفانه اعتماد به نفس پایینی دارید و تا وقتی مشکل خودتان را به کمک یک مشاور مجرب حل نکنید در روابط موفق نمیشود. خواهر محترم لطفا دست از عذاب دادن به خودتان بردارید. خانواده سنتی که حتی حاضر به دیدن شما نیست تا همیشه مایه عذاب شما میشود، شما نمیتوانید کسی را تغییر بدهید. بیایید منطقی و واقع بین باشیم و قبول کنیم که ما نمیتوانیم یکدیگر را تغییر بدهیم.
خدمت خانم شکوفه هم عارضم،  بهتر است هر موضوعی را دراین وبلاگ مطرح نکنید.به قول معروف: هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
با سلام به آقای ساعدی، یکی از دوستام در تهران مشکل خانوادگی دارن و دنبال یه وکیل خیلی عالی در مورد امور طلاق میگردن، ایشون غرب تهران زندگی میکنن ولی اگر وکیل خیلی عالی منطقه دیگه تهرانم باشه مسئله ای نیست ، خواهشا دوستان کمک کنید یه وکیل خوب به ایشون معرفی کنین، درضمن ایشون خانم هستن. مرسی از لطفتون.
  • هیأت عاشقان ثارالله مأمونیه
  • سلام علیکم
    استاد ساعدی باید خدمت شما عرض کنم متاسفانه صحبتهای این بانو واقعیت دارد خیابانی در تهران وجود ندارد که عاری از بساط قلیان باشد البته به اسم دیزی سنتی و چایخانه و ... توتون آن هم که معلوم نیست از چه نوع ماده مخدری استفاده شده هروئین یا شیشه و ... بدبخت آن جوانی است که استعمال میکنه و متوجه نیست که چه بلایی بر سرش میاد مسئولین مربوطه که متاسفم....
    اما در این بین جوانانی خلاق و پرشور هم هستند که جذب بازار کار و یا مشغول تحصیل هستند اما اینکه چرا ازدواج نمی کنند و اینکه چرا سن ازدواج بالا و بالاتر میرود باید به امکانات و رفاه و سرمایه طرف نگاه کنیم همین امشب در مورد قیمت خودرو حرفهایی در 20:30 زده شد که دود از کله ام بلند شد طرف می گفت قیمت خودرو که هیچ، هیچ کالایی ارزان نخواهد شد بنابراین یک جوان چگونه ازدواج کنه؟ آیا توان اداره کردن زندگی با این مخارج هست؟ درسته که خداوند روزی رسان است اما باید واقع بین بود
    همه چیز ماشده برجام و این مذاکراتی که معلوم نیست تا کی ادامه داره. دغدغه جوانان چه می شود وزیر ورزش و جوانان هم فقط به فکر پرکردن جیب قرمز و آبی است و اصلا به فکر جوانان نیست و نمی داند چه کار باید بکند اصلا چه راهکاری در این مدت برای وزارت خود در خصوص تخصیص بودجه برای ازدواج و مایحتاج جوانان انجام داده همه روزنامه ها را مطالعه کنید همه سایتها را بخوانید مشغول کوبیدن همدیگه هستند چپ به راست و راستی به چپی.
    مطلبی امشب از قول امام خامنه ای عنوان شد در خصوص اینکه اگر رهبر نمی شدم در فضای مجازی مسئولیت میگرفتم عنوان شد فکر میکنید علت چیست و چرا چنین صحبتی فرمودند چون آینده بچه ها را می بینند شما بازیهای اینترنتی و انواع و اقسام چتها و اتفاقاتی که در فضای مجازی رخ می دهد را رصد کنید و بی خیالی مسئولین امر را تا متوجه شوید چرا مقام معظم رهبری این تلنگر را مسئولین امر زدند ایشان مشکل جوانان را به خوبی متوجه شده و راهکارها را هم نشان میدهند امیدوارم با این صحبت معظم له مسئولین امر از خواب بیدار شوند و همه جوانان و این بانوی محترمه زوج هم کفو خود را بیابد
    امیدوارم همه جوانان این مرز و بوم موفق ، پرتلاش، پیروز در همه عرصه ها زیر سایه و عنایات خاص خداوند شوند آمین
    با احترام
    روابط عمومی هیأت عاشقان ثارالله مأمونیه
    پاسخ:
    ممنون از شما
    👌👌👌👌👌👏👏👏
    خیلی قشنگه بخونید:



    ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﺨﻔﯽﮐﺮﺩ .ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ .ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﻟﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﻧﻈﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ .ﺣﺎﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺠﺐ ﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ..…ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺷﺖ .ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ، ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﻮﻩ ﻭﺳﺒﺰﯾﺠﺎﺕ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺳﻨﮓ ﺷﺪ، ﺑﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ .ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ، ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻃﻼ ﻭ ﯾﮏﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ.ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭﺁﻥ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :ﻫﺮ ﺳﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﺷﺎﻧﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!!زندگی عمل کردن است .این شکر نیست که چای را شیرین میکند بلکه حرکت قاشق چای خوری است که باعث شیرین شدن چایی میشود.....!

    در بازی زندگی استاد تغییر باشیم 
    نه قربانى تقدیر
    سلام جناب آقای ساعدی
    سه سال عقد بودم بخاطر بیکاری و نداشتن بودجه همسرم واسه گرفتن عروسی و خونه و غیره با بدختی و مشقت وام گرفتم و از پدرم کمک گرفتم و مقداری هم پس انداز و فروختن طلا و ماشینم تونستم خونه بخرم موقع عروسی از طلا و خرید عروسی و همه چی گذشتم با تموم سختیها و بیکاریش کنار اومدم تا بتونم زندگی کنم یک هفته بعد از عروسی نصفه شب توی اتاق با پایپ و مواد دیدمش معتاد بود جا خوردم دیونه شدم یکسال کمکش کردم ترک کنه کلی هم خرج و هزینه داشت چون نمیخواستم کسی بفهمه کمپ نخوابید بعد از یکسال فهمیدم منو گول میزده ترک کردنی درکار نبوده از خانوادم دزدی میکرد کتک میزد سرکار نمیرفت با نظر مشاور ازش جدا شدم الان یکساله که از جداییم میگذره اینم اضافه کنم خیلی توهم میزد یبار با چاقو اومد سمتم میگفت توی خونه پر از جن هست میخوام بکشمشون ،خواستگار دارم که مجرده خانوادش بخاطر اینکه قبلا ازدواج کردم منو نمیپذیرن ازینکه دارن قضاوتم میکنن سخت دلگیرم بنظرتون چکار کنم بخاطر حرف مردم حتی با اینکه خونه داشتم تنها زندگی نکردم با خانوادم هستم چون دیده همه به مطلقه ها منفیه ولی اون خانواده با اینکه منو ندیدن و هیچ شناختی از من ندارن ساز مخالف میزنن بشدت دنباله راهی هستم که خودمو بهشون ثابت کنم ولی نه بخاطر اینکه دنباله شوهر کردن باشم فقط واسه اینکه بفهمن که هر کی طلاق میگیره آدم خراب و بدی نیست واقعا این موضوع داره عذابم میده ببخشید طولانی شد. تشکر از شهر خوبان
    پاسخ:
    بانوسهیلامتاسفانه مشکل شما یکی یکنفر نیست من بعید می دانم که بتوانی به انها ثابتچیزی ثابت بشود دیدگاه جامعه ما نسبت به بانوان مطلقه همین است . و این موضوع می طلبد که خواستگاراتان  موجودیت نیک شما را ثابت کند واین شدنی است وگرنه هرگونه محبتی نسبت به برخی ادمها نتیجه عکس دارد موفق باشید وپاینده وپاک وصبور
    مهرماه سال ۱۳۶۰ است. محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر و طراح عملیات شکست حصر آبادان برای دادن گزارش به تهران آمده است. او نمی داند که هیچگاه به خوزستان برنمی گردد. این راه برگشتی ندارد. هواپیمای حامل او و برخی از فرماندهان دیگر عملیات در کهریزک سقوط می کند. کهریزک، این نام را به خاطر بسپارید.

    خبر را به هدایت الله جهان آرا می دهند. می گوید انالله و انا الیه راجعون و عرقچین از سر برمی دارد. او در همان زمان یک پسر شهید دارد که به دست ساواک کشته شده و یک پسر مفقود که می گویند اسیر است و بعدها خبر شهادتش را می آورند. محمدعلی معروف به محمد و فرمانده سپاه خرمشهر سومین پسر اوست.

    * خردادماه سال ۱۳۶۰ است. خرمشهر آزاد شده . رزمندگان در اولین اقدام خود پس از آزاد سازی شهر، در مسجد جامع خرمشهر نماز اقامه می کنند. شهر آزاد شد اما فرمانده نبود. او چند ماه زودتر آزاد شده بود. جایش خالی است برای همین دور می چرخند و می خوانند: “ممد نبودی ببینی، شهر آزاد گشته…..ممد نبودی…” و ممد نبود تا خیلی چیزها را ببیند اما هدایت الله جهان ارا بود و دید.

    *سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ گذشت. دولتها آمدند و رفتند. جنگ تمام شد. امام رفت. هدایت الله گوشه مغازه پارچه فروشی اش روزگار گذراند. خواستند از اسمش استفاده کنند. نام شهیدش را مصادره کنند. اما او ایستاد و نام شهیدش را گره زد به خرمشهر. از خیابان های خاک گرفته شهر گفت. از آبی که دیگر آشامیدنی نبود. از شهری گفت که در نیمه جنگ همچنان باقی مانده بود. همیشه می گفت: اگر می خواهید شهیدم را خوشحال کنید به خرمشهر برسید. اینها را پدر شهید جهان آرا می گفت. همان ممدی که نبود تا ببیند شهرش آزاد شده.

    * احمدی نژاد که آمد، خط قرمز برای هدایت الله خان جهان آرا پررنگ شد. او جهان دیده بود و حرف بسیار شنیده . وعده ها و حرف ها برایش پشیزی ارزش ندارد. او داغ سه پسر دیده و دو جانباز در خانه دارد. او حرف را از ادعا تمیز می دهد. خط قرمزش را پررنگ می کند و به رییس دولت عدالت محور می فهماند باید پشت خط ها بماند. این خط، خط خون است. خون شهید.

    *  خردادماه ۱۳۸۸ است. استادیوم آزادی. جمعیت موج می زند. یک بار دیگر نشاط سیاسی میان جوانان و مردم ولوله انداخته است. مجری می گوید می خواهد پدری را دعوت کند که نامش به طلایی ترین روزها و نواهای ایران گره خورده است. صدای بلندگو بلند می شود: “ممد نبودی ببینی….” سالن منفجر می شود. صدای فریادها گوش را کر می کند. خیلی ها انمی توانند جلوی اشک هایشان را بگیرند. اینان نسلی هستند که بسیاری از آنان پس از جنگ به دنیا آمده اند. محمد جهان ارا ندیده اند. حمید و مهدی باکری ندیده اند. ابراهیم همت برای آنان بیشتر فقط نام یک اتوبان پر ترافیک است. سال ۸۸، سال آشتی نسل جوان است با شهدای جنگ. با انقلابی که ندیده . با امامی که درکش نکرده بودند. اینها همه از شعارهای وقایع پس از انتخابات ۸۸ معلوم شد. بلندگو می خواند: “ممد نبودی ببینی….” و جمعیت فریاد می زد و پدری را تشویق می کند که عرقچین بر سر دارد و روبان سبزش بر سینه خودنمایی می کند. پشت تریبون می ایستاد از مقاومت خرمشهر می گوید و آن ۴۵ روز استقامت با دست های خالی. او می گوید فردا روزی باید جواب خدا و ملت را داد…. باید به کسی رای بدهیم که به فکر مستضعفان باشد و بلند و رسا گفت در حال حاضر بهترین فرد آقای موسوی است….

    * هنوز سال ۱۳۸۸ است. مردم اعتراض می کنند، به دنبال رای گمشده شان هستند. عده ای که نام بسیجی را یدک می کشند، سرکوب می کنند. مردم شعار می دهند بسیجی واقعی همت بود و باکری. در اعتراض های پس از انتخابات مردم می خوانند ممد نبودی ببینی…. اما نه، شهر آزاد نشده بود. دوباره به اسارت رفته بود. جوانان شهر را گروه گروه می برند کهریزک. قتلگاه همان جوان ۲۷ ساله ای که لشگر دشمن را ۴۵ روز پشت دیوارها نگه داشت. کهریزک دوباره به خون جوانان وطن گلگون می شود. هدایت الله جهان آرا مردم را انتخاب می کند. او کنار ملتی می ماند که نام فرزندش را فریاد می زنند.

    * سال ۱۳۹۰ است. هدایت الله جهان آرا عزادار همسرش. او خود و زندگی اش را مدیون همسرش می داند. گریه می کند و حتی سخنان سیدمحمد خاتمی و پیام ها دردش را التیام نمی دهد. می گویند که گفته است که انگار دوباره داغ فرزندان شهیدش زنده شده است. انگار دوباره خرمشهر را گرفته اند….

    *  ۲۵ شهریورماه ۱۳۹۴ است. او رفته، تمام کرده است. نفس اش رفته است و دیگر بازنگشته. همه می نویسند پدر شهید جهان آرا به فرزند شهیدش پیوست. محمد امشب مهمان دارد. خانواده جمع شان جمع است.  کسی نوشت:  اولین بار همان مسجد جامع خرمشهر بود که دیدمش پیرمرد را و پاى حرف‌هایش نشستم… بعدها شنیدم که تا همین امسال هم، هر بهار به دیدار آقاى خاتمى مى‌آمد، هم درددل مى‌کرد، هم «در این شب تاریک و بیم موج» به او قوّت قلب مى‌داد…امروز صبح جمع کرد کوله‌بارش را و رفت جایى که شبیه اینجا نیست…

    * هدایت الله جهان آرا رفت . او با عزت و آبرو رفت. چیزی که این روزها کمیاب است.


    پاسخ:
    نرگس بانو حرف دارم برای گفتن...
    خداوند روح بزرگ پدر شهیدان جهان آرا را با ارواح مطهرشهدای بدر و احد کربلاو فرزندان شهید دلاورش محشور گرداند 
    من یک سال زودتر به مدرسه رفتم و با اینکه جز آرامترین بچه های مدرسه بودم اما پیش از آن، یعنی پیش از مدرسه رفتن، چرخهای کمکی ام را باز کرده و دو زانو و دو آرنج را تا به استخوان بارها روی آسفالت رندیده بودم؛ ماهی یک دعوای منجر به لت و کوب داشته ام که یک بارش با یک تکه بلوک سیمانی سرم را شکسته بودند و بار دیگرش از زخمی کردن پسری که از من ظریفتر بود و بعد فهمیده بودم مادر ندارد تا یک هفته و حتا تا الان عذاب وجدان کشیده بودم؛ خرید شیر، پنیر و نان خانه از پیش از چهار سالگی، به طور مداوم و مستمر جز مسوولیتهای روزمره ام بوده؛ تمام پولها را می شناخته ام و می توانسته ام بقیه پولم را حساب کنم؛ معنای دفترچه بسیج را نه، اما کوپنها را می فهمیدم و توی صف موجودات بیشعوری مانند کره، پنیر دانمارکی و مرغ، ساعتهای جانکاهی را طی کرده بودم؛ زنبیل پلاستیک قرمز سنگینی که دسته هایش دست آدم را می برید، پشت سرم توی خیابانهای خاکی خرکش کرده و رد عمیق و بی نهایتش را دنبالم تماشا کرده بودم؛ باندبازی، یارکشی و دسیسه کودکانه چیده و شکست خورده و پیروز شده بودم؛ قایم باشک، هفت سنگ، استپ هوایی و فوتبال به کرات بازی کرده بودم و مهم ترین لقبی که بلد بوده ام "سکینه سه پستون" بوده؛ می دانسته ام چه حرفهایی فقط مال خانه است و چه حرفهایی می توان سر بابا را به باد بدهد؛ جنگ چیست و جنگ زدگی یعنی چه؟ رادیو کویت ظهرهای جمعه، بی بی سی صبحها و رادیو امریکای شبها یعنی چه؟ حمله هوایی و آژیر قرمز...
    و از همه مهمتر اینکه پیش از آن اولین شکست عشقی ام را خورده بودم و نه تنها تا دوران بلوغ هم از سرم نیفتاده بود که هنوز هم نشانه های سبک سری و دم دمی مزاج و غیرقابل اطمینان بودن دخترها، از کوره درم می کند
    و همه اینها پیش از رفتن به مدرسه بوده!
    حالا امسال دخترم به مدرسه می رود. نه مثل من یکسال زودتر، و اینبار بی هیچ تجربه ای از کتک کاری یا رذالت آدمها، بی هیچ شناختی از پول یا درکی از سیاست یا مذهب، بی آنکه حتا یکبار به تنهایی از خانه خارج شده یا چیزی خریده باشد، بی انکه یکبار در صف نان از زنهای گنده، چادری و کثیف کتک خورده باشد یا بقال هیز، نوبت صف پنیرش را به یکی از خانمهای شل چادر داده باشد، بی آنکه دوچرخه اش را تنها روی دوچرخ رانده باشد و معنای دور قمری را بداند؛ بی انکه تصوری از آدمهای بد، پارو کردن برف، صفرهای روی اسکناس وچیزهای دیگر داشته باشد.
    این بار این منم که چیزی را نمی فهمم و آن اینکه ارزش تمام شرارتها، ناکامیها و دانسته ها کجاست و بچه ها بی تجربه زندگی چطور باید بزرگ شوند؟ و اینکه مراقبت و حفاظت از آدمها تو چه حد حق زندگی کردن را از آنها می گیرد؟
    سلام اقای ساعدی، خدا شمارو برای ما نگه داره. آقای ساعدی این پستی که راجب ازدواج گذاشتین میخواستم بگم الان جوانهایی که تو سن ازدواج هستن اکثرا اولویتشون مادیات هست. دخترها میرن دنبال پسری که پدرش ثروتمند باشه و پسرها هم به همچنین و اخلاقیات و... اصلا مهم نیستن. از طرفی به ما که رسید آسمان تپید، نمیخوام ناشکری کنم اما حالا که ما به سن ازدواج رسیدیم شرایط جوری شده که همه جوونها قبل ازدواج چندین شکست عشقی تجربه کردن. خب از نظر من پسری که قبل من با کسی رابطه داشته با یه مرد فرقی نداره و چطور باید رو گذشته اون پسرها چشم پوشی کنم؟ که بزرگان گفتن از رو گذشته آدمها میشه آینده شان را پیش بینی کرد.دیروز بایکی از هم دانشگاهی های سابق صحبت میکردیم و مجبور شدم براش قسم و ایه بخورم که با هیچ پسری دوست نیستم. واقعا برای معدود دختر و پسرهای مثل خودم متاسفم. اکثرا آرزو میکنم کاش بیست سال زودتر به دنیا اومده بودم چون ارزشهای من با هم نسلهای خودم نمیخونه.من یک دختربسیار زیبا از یک خانواده اصیل بخاطر موقعیتم برعکس خیلی از خانمها اتفاقا خواستگار کم هم نداشتم. خواستگاری داشتم که شاگرد اول دانشگاه بود و همه دخترها فکرمیکردن پسری ساده تر از اون تو دنیا نیست اما روزی که به من پیشنهاد ازدواج داد صادقانه بهم گفت که با یک خانم متاهل رابطه داشته و غیر از اون ماجرای سایر دوستیهاشو هم گفت،  اینا واقعیات جامعه ماهست.ازدواج برای امثال من یه کابوس هست. من نه سطح مالی نه ظاهر فرد برام مهم نیست به گفته خدا و پیامبرمون فقط یه گذشته پاک و اینکه اهل قلیون و مشروب و ماهواره نباشه برام کافیه اما به خدا قسم مگه هست؟! آقای ساعدی دکتر هلاکویی میگفت الان تو آمریکا همسر پاک پیدا کردن از ایران راحتتره. اما خوش به حال پسرها که به لطف این اشفته بازار اونها راحتتر میتونن یه دختر خوب و سطح بالاتر از خودشون پیدا کنند.
    من شخصا بااینکه سنم داره بالا میره و تو ساوه هرکی روش میشه ازم میپرسه چرا ازدواج نمیکنی باهمه این فشارهای اجتماعی و سختیهای تنهایی اما تصمیم گرفتم به کسی جواب مثبت بدم که واقعا پاک و لایق پدری و همسری باشه. البته قصد بی احترامی به آقایون محترم را نداشتم و اینکه یکی از خواستگارهای من که از جهت اخلاقی واقعا مناسب بود متاسفانه مشکلی داشت که نمیشد بچه دار بشن.
    پاسخ:
    سلام خانم معصومی خداوند شماراهم برای پدر مادرتون حفظ کنه . خداراشکر که معیارهای وا لایی برای  تشکیل خانواده داری و و با چنین معیاری حتم دارم هم کفو فراوانی خواهید داشت .اگرچه بانوشتهات موافقم ولی خوشبختانه جامعیت وکلیت ندارد . ولی اگر دیر بجنبیم ودر دعواهای حیدر نعمتی سیاسی که اینروزها به علت نزدیکی به انتخابات اوج گرفته بشویم تعداد بیشتری را از دست خواهیم داد .امیدواریم مسئولان شرایط خاص جامعه را دریابند و مجلسیون هم بفهمند که وارد بحث برجام وسیاست خارجه وخارجه تمام وقتشان را پر نکند وبرخی نیز گوشه چشمی به مسایل و مشکلات اساسی جامعه از جمله مرقومات شما بشوند زنده باشید و سپید بخت .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی