شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

یا لطیف

 سلام همراهان. سلام خوبان

از  اینکه به هر شکل وطریقی جویای احوالم بودید ممنون

از دوستان عزیزی که به زحمت تلفن منزلم را پیدا کردند و از تهران تا اردبیل و تبریز تا همراهی عزیزان همشهریم که نگران نبودنم بودند صمیمانه سپاسگزارم.اما بعد

چند ده روزی شد که نتوانستم خدمت برسم برای کاری که ابتدا قرار بود چند روزه تمام شودولی پیشنهاداتی که حالا توکه داری .اینم .....یک ماه کار اساسی روی دستمان گذاشت و در آخر سر هم مجبور به سرهم بندی شدم تا مجبور نشوم خانه رابفروشم صرف تعمیراتش کنم  حالا ناجوانمردی دستگاه و نارفیقی نت و. که شرحش از حوصله شما خارج است بماندهمین قدر عرض کنم از تمام خوبانی که با صبر متانت و بزرگواری هر روز به شهرخوبان سر زدند و مطلب جدیدی نبود تا بخوانند

صمیمانه پوزش می طلبم وعاجزانه حلالیت می طلبم و تقاضای بخشش وعفو وگذشت دارم همراهان ممنون و سپاس لطفا مرا ببخشیدو اما بعد دوم

 با تمام وجود باداغدیدگان فاجعه و تراژدی منا همدردم و با تمام وجود ازال سعود بیزاری می جویم و به کشور عربستان بخاطر سوئ مدیریت در مراسم حج اعتراض دارم .واز خداوند رحمت غفران برای شهدا و صبر واجر برای داغدیدگان مسئلت دارم.

به خانواده های معزز نیکبخش بخاطر از دست دادن مرحومه بانو پونه و منصورتمجیدی پدر بزرگوارشهیدتمجیدی را صمیمانه تسلیت می دهم

به اقای محتشمی به خاطر از دست دادن پسر جوانش مرحوم محمد تسلیت می دهم

به ارواح مطهر تمام شهیدان دفاع مقدس که در راه اعتلای اسلام و مام میهن جام شهادت نوش جان کردند درود می فرستم

و.. از جناب جوانمردرییس محترم فرهنگ وارشاد اسلامی برایر برگزاری یادواره شهدا ی دفاع مقدس در روستای زیبا و بزرگ وشهید پرور  علیشار که همراه با اجرای زیبای گروه کر و موسیقی محلی سنتی و اعطای جوایز به جنابان  برادران بزرگوار و فرهیخته مان اساتید موسوی شاعرصاحب نام در عرصه شعر آیینی و چراغی و امیر حسینی محققین ومولفین کتابها و مقالات مرتبط با شهرستان شده بود تشکر میکنم  و

کما فی السابق بخاطر تکمیل نشدن سالن چند منظوره  اداره فرهنگ وارشاد و بیمارستان  امام رضا علیه السلام و شهر بازی و...به مدیرکل ارشاد استان مرکزی مدیرکل بهداشت درمان وآموزش پزشکی استان مرکزی فرماندار محترم شهرستان نماینده محترمه شهرستان شهردار محترم شهر به شدت انتقاد و اعتراض دارم و امابعد آخر حرف زیاد دارم ولی بخدا حالم مساعد نیست دعوت می کنم مطلب زیر که کپی از تابناک است را بخوانیم و بیاندیشیم با امید به اینکه مطلبی در خور همراهانم بیابم وتابه اشتراک بگذارم و منتظر نظرات خوب گویا و متفکرانه و مرتبط بنشینم .از خداوند یاری می جوییم.خدا حفظتان کند

آنجا که غریزه ی مرگ فعال می شود

ویلیام گلاسر»، روان پزشک آمریکایی و پایه گذار نظریه انتخاب و واقعیت درمانی، اعتقاد دارد که ما خود سرنوشت خـود را مـی سـازیم. گرچه عوامل بسیاری بر زندگی ما اعمال نفوذ می کنند اما همیشه برای ما فرصت انتخاب و تغییر شرایط وجود دارد. عوامل خـارجی اجزایـی از زندگی ما را تغییر می دهند، ولی ما توان آن را داریم که با تغییـر دادنِ جزء دیگری از زندگی مان برایند زندگی مان را در جهت سازندگی پیش ببریم.

از نظر «گلاسر» ورشکستگی عاطفی، فقر، اعتیاد و بیماری محصولِ انتخاب های ما هستند گرچه هیچ کس به طور فعال چنین گزینه هـایی را انتخاب نمی کند اما به صورت غیرفعال و غیرمستقیم این گزینـه هـا را به زندگی خود فرا میخواند.

هیچکس بیماری را مستقیم انتخاب نمی کند اما زمانی که فـرد تغذیه ی ناسالم را انتخـاب مـی کنـد، ورزش را انتخـاب نمـی کنـد و رقابت های کور بر سر مال و منال یا بر سـر جـاه و مقـام را انتخـاب می کند، غیرمستقیم درحالِ انتخابِ بیماری است.

هیچ کس مسقیم اعتیاد را انتخـاب نمـی کنـد امـا فـردی کـه هم نشینی با افراد بی مسئولیت و بـی هـدف و بـی برنامـه را انتخـاب میکند، به صورت غیرفعال درحالِ انتخاب اعتیاد است.

کسی ورشکستگی عاطفی را انتخاب نمی کنـد امـا وقتـی جـوانِ مـا به جای مطالعه ی تاریخ و دانش و فلسفه به تماشای فیلم فارسی های نوین و سریال های تلویزیونی وقت سـوزان مـی نـشیند کـه در آن هـا روابط دختر و پسر با یک لبخند آغاز می شود و به سـرعت بـه ازدواج می انجامد درواقع در حالِ انتخابِ ورشکستگیِ عاطفی است. هیچکس فقر را نمی خواهد اما کسی کـه بـرای بهبـود مهـارت هـای شـغلی و ارتباطیِ خود تلاش نمی کنـد و مـدیریت زمـان و مـدیریت مـالی را نمی آموزد به طور غیرفعال درحالِ انتخابِ فقر است.

«زیگموند فروید»،پزشک اتریشی و پایه گذار روان کاوی، اعتقاد دارد در طبیعت دو نیروی به ظاهر متضاد فعال: اند نیروی حیـات و نیـروی مرگ! نیروی حیات دست اندرکار ساخت وساز است. این نیرو عناصـر و مولکول ها را آن قدر«ترکیب» می کند تـا سـاختارهایی بـزرگ تـر، پیچیده تر و پویاتر ایجاد شوند.

«فابیو مارکزی»، نظریه پرداز ایتالیایی در زمینه ی سیستم ها، این نیرو را «آنتی آنتروپی» می نامد.فروید این نیرو را «غریزه ی زایش» یا «لیبیدو» نام می دهد.

نیروی دوم نیروی مرگ است. این نیرو ساختارهای بزرگ، پیچیده و پویا را می شکند و «تجزیه» می کند تا ساختارهایی کوچک و ساده و کم تحرک ایجاد کند. «فرویـد » ایـن نیـرو را «غریزه ی مرگ» یا «تاناتو» می نامد. شیمیدان ها این نیرو را «آنتروپی» نام نهاده اند.

گرچه به ظاهرغریزه ی زایش و غریزه ی مـرگ بـرخلاف هـم عمـل می کنند اما هم چون دو تیغه ی قیچی یا دو بازوی انبر هدف واحـدی را دنبال می کنند: تکامل! تا زمانی که یک ساختار رو به جهت تکامـل داشته باشد، غریزه ی زندگی از آن حما یت می کند اما هنگامی که یک ساختار از تکامل رو بگرداند غریزه ی زنـدگی آن سـاختار را تحویـل غریزه ی مرگ می دهد تا آن را مضمحل و نابود کند و مـواد اولیـه را برای ساخت یک ساختار جدید تحویل غریزه ی زایش بدهد.
چه یک انسان و چه یک سیـستم بـزرگ اجتمـاعی، از زمـانی کـه از تکامل و رشد سر باز زنند و سکون و ثبات و امنیت را بر رشد ونمـو پویای و خلاقیت ترجیح دهند مرگ خود را انتخاب کرده اند:  انتخاب با شماست، خلاقیت یا مرگ؟!ه

پیشنهاد برای مطالعه بیشتر :


اگر متأهل هستید، بخوانید: نیمرویی که به املت....


  • ۹۴/۰۷/۱۷
  • محمد ساعدی

نظرات (۱۶)

سازمان مخوف و جهنمی سنجش را باید منحل کرد ، سازمانی که از یک سو زندگی را برای کودکان نوجوانان و جوانان مبدل به کابوس می کند و زندگی شاد را از آنها می رباید و از سوی دیگر زمینه ساز رشد مافیایی شبکه های آموزشی می شود که از اشتیاق خانواده ها برای تحصیلات دانشگاهی نهایت سوء استفاده را می کنند و دست به غارت گسترده جامعه فلاکت زده می زنند و به ثروت های افسانه ی می رسند ،

نامهایی مثل قلمچی ، کاج ، مدارس غیر انتفاعی و اقسام مشاورها که دستمزدهای هنگفت می گیرند تا ایرانی ها بجای افزایش دانش و مهارت زندگی هنر تست زنی را بیاموزند و بعد ازرد شدن تونل وحشت آزمون سراسری یک جا همین هنر را هم بریزند سطل آشغال ، دو هفته از آغاز سال تحصیل گذشته است ، کافیست یک کار تحقیقاتی در ورودی های جدید آنهم در بهترین دانشگاههای کشور انجام دهند تا دریابیم چه سطحی ازسرخورده گی در میان این ورودی ها دیده می شود ، سرخورده گی که در نهایت منجر به یک افسرده گی گسترده می شود

این سرخوردگی دلیلی جز آن ندارد که سیستم آموزشی معیوب با بی برنامه گی و اساتیدی که مدتهاست مطالعه را رها کرده اند و مطالب تکراری و بی روح را یاد می دهند که مدتهاست دیگر جایی در جهان علم ندارند ، داشتن یک تخصص به تنهایی برای استاد شدن کافی نیست ، آموزش با کیفیت و انسانی توانایی است که باید یاد گرفت و در دانشگاههای ایران این مهارت به هیچ گرفته می شود هتچ استادی به صورت نظامند آنرا نیاموخته اس و بعضی از اساتید از بیان دو گزاره دارای مفهوم شفاف عاجزند

برای این ادعا دلیل می خواهید کمی به دور و بر خود نگاه کنید ، در نهادهای اداره کننده جامعه مثل دولت ، مجلس و حتی نهادهای تخصصی ، بیمارستان ها ، صنایع و حتی مراکز فرهنگی و هنری هر چقدر سطح مدارک دانشگاهی بالا می رود کیفیت کار پائین می آید . بهره وری میل به صفر می کند ، بجای استفاده بهینه از منابع اتلاف گسترده یی حاکم است و غارت و فساد ساختاری شده است و یک اقتصاد ورشکسته ، ناهنجاری های گسترده ، اعتیاد و فقر ، کاهش تیراژ کتاب ، رواج ابتذال بجای آثار متعالی هنری جامعه را به مرز انحطاط رسانده است . معنای این حرف آنست کمیت گرایی در نظام آموزشی نسبت معکوس با کیفیت اداره کشور دارد

گسترش دانشگاه آزاد،پیام نور و علمی وو کابردی ها آنچنان نیاز به استاد را افزایش داده است که حتی اساتید با سواد بخاطر در آمد بیشتر آنقدر درس برمی دارند که دیگر فرصت مطالعه و به روز کردن خود را ندارند . در این شرایط سازمان سنجش بخاطر آنکه از سوی شبکه های مافیایی مورد حمایت قرار می گیرند با همه آسیب هایی به جامعه می زند و هرگز مورد نقادی و نظارت قرار نمی گیرد و اگر تبعیض و ستمی در آن رخ دهد هیچکس حتی در تخیل نمی تواند باور کند می توان از این سازمان که مبدل به دژ نفوذ ناپذیر شده است حساب کشی کرد.

برای نجات کشور این سازمان را باید منحل کرد تا اصلاح نظام آموزشی کشور اصلاح شود ، به گونه یی که روح و نشاط به مدارس و دانشگاهها بازگردد ، حال که میزان تقاضا از عرضه پیش افتاده است می شود آزمون سراسری را کنار گذاشت و به صورت غیر متمرکز دانشجویان را جذب کرد و همه را از تست زده گی نجات داد . باید موجی در این مورد راه انداخت و نگذاشت شبکه غارت با دیروز ، امروز و فردای کشور بازی کند و همه زندگی را مبدل به کابوس کند و خیل تحصیل کرده های بیکار را روی دست اقتصاد ویران قرار بگذارد

خرج اتینا

شادروان امیر قلی امینی می نویسد:
سابقاً مطربها در مجالس عروسی و امثال آن پس از آنکه یک دور می رقصیدند در اجرای دوم برنامه مقابل مهمانها خم میشدند و پس از قر و قربیله فراوان و عشوه گری زیاد زنگی را که در شست یا دایره ای را که در دست داشتند جلو برده و مهمان هم بسته به کرمش سکه ای در زنگ یا دایره او می ریخت و کسانی که هیجانشان به نهایت میرسید و به عبارت امروزی جوگیر میشدند مبلغ زیادتری را به مطربان میدادند.
مطرب سردسته هم پس از دریافت شاباش یکی از رقاصان به بانگ بلند اعلام میداشت اعطینا یعنی: مرحمت کردند.
اتینا در اصل اعطیناست که در تلفظ عوام بدین صورت درآمده است و در روزگار قدیم که ادبیات عربی بیشتر از امروز در کشور رواج داشت این کلمه بر سر زبانها افتاده به صورت ضرب المثل درآمده است....

مردی که شلیک توپ ضد هوایی به فانتومش را کسر شأن خود میدانست!

قهرمان گمنام و دل شکسته جنگ!
تیمسار سرتیپ دوم خلبان منوچهر محققی...رکورد دار جهانی ۱۸۲ پرواز برون مرزی !!

تکرار می کنم دارای رکورد جهانی ۱۸۲ پرواز برون مرزی (Special Mission ) و با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با فانتوم F 4 رکودر دار پرواز در ایران و خاورمیانه ، به علت پرواز های فراوان عملیاتی در دوران جنگ عراق دچار انحراف ستون فقرات شده و از اواسط سال 1387 در بستر بیماری به سر می برند.

تیمسار منوچهر محققی اخلاق منحصر به فردی داشت، شلیک توپ ضد هوایی به فانتومش را کسر شأن خود میدانست و جواب آن را متقابلا با شیرجه و شلیک توپ دماغه فانتوم میداد،

روزی که به همراه جاویدان ؛ عباس دوران به عملیات برون مرزی رفته بود در راه باز گشت از دسته پروازی جدا شد و با تغییر مسیر تیربار ضد هوایی را که در مسیر رفت به طرفش شلیک کرده بود منهدم کرد، رفتارهای قدرناشناسانه با وی منوچهر را در سالهای پس از جنگ گوشه گیر کرد، ایشان هم اینک از آسیبهای جدی به ستون فقرات به علت کثرت پروازهای جنگی رنج میبرد !

ایشان در آخرین روزهای جنگ در وصف دوران خدمت خود به همرزمان تیز پرواز خود فرمودند : بچه ها اینقدر Low Level بروی خلیج فارس پرواز کردم که فکر کنم همه ماهیهای خلیج فارس کباب شدند !!

از تیمسار سرتیپ دوم خلبان منوچهر محققی این اسوه مقاومت و شجاعت به حق میتوان به عنوان یکی از بزرگ مردان دلاور جنگ هشت ساله عراق و ایران نام برد.
پاسخ:
خداوند ایشان را شفای عاجل عنایت کند و.درودو سلام بر راست قامتان مدافع وطن .که مردانگی را به اوج رساندند .که قلم وزبان را توانایی بیان رشادتها وسخاوتها وشهادتهایشان.نیست .ممنون ازشما
وقتی پژو تاکسی جلو پام ترمز زد نمیدونم چرا چشمم به پیکان درب و داغون پشتی افتاد، رانندش گویی از خود ماشین خسته تر و رنجور تر بود، دو سه قدم برگشتم و به پیر مرد گفتم: سر "شادمان".
گفت بیا بالا، نشستم جلو، کنار دستش، چشمم به دستای پیر و زمختش افتاد که روی دنده بود، یه الهی شکر گفت و حرکت کرد.
انگار که دلش حرف زدن بخواد ادامه داد، این روزا کمتر سوار پیکان میشن، همه پراید و پژو سوار میشن، واسه همین مجبورم تا 11 شب تو خیابون باشم، تا 6-7 سال پیش بعد از ساعت 6 غروب خیابون نمیموندم، میرفتم خونه، میرفتم پیش حاج خانوم، هنوزم عادت نکردم، ساعت 6 که میشه دلم پر میکشه براش.
یه دستی رو پیشونیش کشید و گفت لااله الا الله
حاجی باز غر زدنات شروع شدا
گفتم راحت باش، حالا چرا اینقد کار میکنی، اونم توی این سن، مگه حقوقی چیزی نداری؟
آهی کشید و گفت: نه، سال 67 بخاطر اعتراض، گرفتنم، میگفتن اعدام میشی، ولی خب رحم کردن بهم، فقط از اداره اخراجم کردن، هیچ جام نذاشتن کار کنم، حتی نذاشتن تاکسی بگیرم، الانم مستاجرم، چند تا نوه دارم که میان پیشم، دلم نمیخواد سفره م جلوشون خالی باشه،
سر  شادمان گفتم حاجی ببخشید من عجله دارم، میشه خواهش کنم منو دربستی برسونی ته جیحون؟
یه طوری که میخواست خوشحالیشو قایم کنه گفت باشه پسرم، شاید قسمته که با دربست گرفتن تو امشب دو ساعت زودتر برم خونه.
بعد بهم گفت راستی چرا مدتهاست کسی دربست نمیگیره؟ بجای جواب دادنش به عکس رو داشبورد اشاره کردمو گفتم خدا نوه هاتو نگه داره...
به کمیل که رسیدم 15 تومن گذاشتم رو داشبورد و خداحافظی کردم، به این فکر میکردم که چندین بار شده از سوار شدن به پیکان قراضه امتناع کردم و منتظر ماشین بهتری شدم؟
با این کارم چند تا مرد رو تا انتهای شب اسیر خیابونای جن زده ی تهران کردم...
سلام خدمت آقای ساعدی و سایر دوستان عزیز
ازتون عاجزانه خواهش میکنم شوخی نکنید و جواب درستی بهم بدید که شاید بتونید با جواب هاتون یه بیمار رو کمک کنید...من دنبال نصیحت نیستم...فقط راهکار میخوام ازتون!!!
آقا ساعدی بهم نگید برو نماز بخون و به خدا توکل کن و ایمان و اراده قوی داشته باش...باور کنید نتیجه نداده هیچکدوم....مشکل من جسمی و روحی هستش...نه اعتقادی!
من پسری 23 ساله هستم که حدود یک سال پیش متوجه شدم به اختلال روانی دوقطبی مبتلا هستم(با بیماری دو شخصیتی اشتباه نگیرید)،اسم دیگه این بیماری مانیا و شیدایی هستش که در صورت تشدید منجر به خودکشی فرد میشه!
روند تاثیر گذاری این بیماری جوریه که من توی یک هفته سه روز شاد و سرخوشم و از در و دیوار بالا میرم و می تونم سخت ترین کارها و ورزش ها رو انجام بدم اما بقیه روزها جوری افسردگی میگیرم که فقط چاره رو توی مرگ میبینم!!!
قبل از اینکه به بیماریم پی ببرم چندین و چند بار سابقه اقدام به خودکشی و چندین بار خودزنی شدید و منجر به خونریزی های وحشتناک داشتم...مردن و زنده مندن برام مثل خوردن یه لیوان آب بود و همیشه تعجب میکردم که چرا مردم از مردن می ترسن.
بعد از اون با کمک دوست دخترم که حدس زد من این بیماری رو داشته باشم پیش روانپزشک رفتیم و متوجه شدیم حدس ایشون درست بوده و از اون تاریخ من هر روز 6 عدد قرص لیتیم کربنات میخورم که از حالت های عصبی و واکنش های خطرناک و فکر به خودزنی و خودکشی کم میکنه!!!دقت کنید...کم میکنه ولی پایان نمیده!!!
توی سرم یه جای سالم نیست از بس خودزنی کردم اما الان بعد از مصرف این قرص ها بهتر شدم...ولی به قدری این دارو عوارض شدیدی داره که بعضی اوقات از خوردنش پشیمون میشم!
لرزش فوق العاده شدید دست و پا،کاهش قدرت دید،کمبود انرژی شدید و ضعف بدنی به صورتی که حال رفتن تا دستشویی رو هم ندارم،بدنم پر از جوش شده چون این قرص تاثیر مخربی بر کارکرد کلیه و کبد داره و بعد از مدت زمان طولانی اونا رو از کار میندازه،قوای جنسی رو به قدری ضعیف میکنه که شاید طی یک ماه یک بار (برانگیختگی جنسی) داشته باشم در صورتی که قبل از مصرف این قرص بدنم خیلی عادی و عالی کار میکرد !!!
من میدونم اگه این قرص رو نخورم مرگم حتمی هستش ولی گفتن باید این قرص رو تا آخر عمر مصرف کنم تا بتونم مثل یه فرد عادی زندگی کنم...ولی از عوارضش خسته ام...داغونم...امید به زندگی ندارم!
ازتون خواهش میکنم کمکم کنید...من از خدا نتیجه نگرفتم و الان دست به دامن هر کسی میشم!
با بغض می نویسم...مدیونید اگه نصیحتم کنید
فقط کمکم کنید
پاسخ:
سلام .دوستان بدون نصیحت دوستمان را کمک کنید....

جمع کن کاسه کوزه تو

در قدیم برای قمار بازی علاوه بر خانه هائی که در آن قمار راه می انداختند مکانهای مثل خرابه ها و پشت دروازه های شهر و روی پشت بام حمامها و جاهای کم رفت و آمد سفره هائی برای این کار گشوده میشد و گرداننده قمار را کاسه کوزه دار می گفتند.
کاسه کوزه سمبل این حرفه بشمار میرفت و غرض از کاسه ظرفی بود که از هر یک تومان بُرد, یک قران سهم گرداننده یا قمار خانه دار در آن انداخته میشد یعنی یک دهم مبلغ بُرد و کوزه نیز گلدان دهن باریک یا کوزه کوچکی بود که تاس را در آن ریخته و تکان داده و روی بساط می انداختند تا از یک تا شش چه رقمی بنشیند.
در کنار کاسه کوزه دار و قمار بازها اشخاصی نیز بودند که به آنها جیزگر می گفتند یعنی پول قرض بده. به کسانی که باخته و همچنان اصرار به بازی داشتند .
این جیزگرها نزولی برابر تومان به تومان قرض می دادند.
که البته اصطلاح جیز شد یا جیز میشی از همین جا آمده در واقع به معنی سوزاندن طرف که وقتی از جوش و خروش و هیجان بازی بیرون می آمدند میفهمیدند که چه بلائی سرشان آمده است.
و البته هنگامی که کار به دعوا و چاقو کشی میرسید و آژان و پاسبان پست سر رسیده و به بساط قماربازها حمله ور شده و اول کار آنها این بود که با لگدی کاسه و کوزه و بساط داخل سفره را به کناری پرت کرده و با گفتن جمع کن کاسه کوزه تو , همه اراذل را ریسه کرده و به کلانتری محل می بردند ....

منبع: تهران قدیم

پاسخ:
سلام
یک لحظه فکرکردم با منی!!!جمع کن کاسه کوزه تو
اصطلاح  سه سره گیر هم مربوط به قمار میشد .سه سرگیرها از برنده ها و جیزگیرها هم شغلی به مراتب سخت تر داشتند و مقید بودند اگر بازنده ای با خالی بندی خوانده باشد ویا با چپ خالی وارد بازی شده باشد سه سرگیر اگر نمی توانست از خالی خوان پول باخته شده را بگیرد از اموال مکسوب پول برنده را می داد تا بعدها از بازنده بگیرد واگر بازنده نمی داد تا آخر عمر از بازی قمار در محدوده محروم می شد و کسی حق بازی با اورا نداشت اصطلاح جیز اینجا به قماربازان بدون چپ خوانده اطلاق می شد و چون دیگر کسی با او بازی نمی کرد و برای همیشه سوخته  بود مگر پولهای باخته را پس می داد و یک مهمانی به  جیزگیرها وسه سره گیرها می داد یک سه سرگیر تعداد زیادی جیز گیر در اختیار داشت واینها متصل به ارشدی بودند که خودش حاکم بود و با مردان و زنان سیاسی در راس قدرت حشر و نشر.
ممنون از شما
اگر به من  هم گفته باشی گفته ای که از راست نرنجیم ولی...
خنک آن قمار بازی که به باخت هرچه بودش .ونه نبود درسر او هوس قمار دیگر.
حضرت حافظ به قمار و مقامر به معنای قمار باز در چند جا اشاره داشته داشته است
شیوایی قلمتان ستودنی است
سلام آقای ساعدی
لطفا هر نظری که مربوطه به وبلاگ فیلتر شده رادیوساوه یا نویسنده های زندانی اون هست حذف کنید. این بحث دیگه تموم شده آقا، تا وقتی خانم دکتر نماینده باشه نه آقای درودگر نه دیگران وجود نمیکنن کاری برای اون نویسنده ها بکنن.با وجود اینهمه عاشق و فدایی مطمئنم اینبارم خانم دکتر رای میارن.تمام
پاسخ:
سلام محمد رضامن نفهمیدم پیام شما انتقاد بود یا تعریف در ضمن مگر می شود  دوسال دریافت تعداد زیادی کامنت را حذف کرد .
این که خیلی سیاسی جانبداری کردی بماند ولی دستورت را برنخواهم تافت تمام
: ⚠ خیانت

خیانت یعنی همیشه در شبکه های اجتماعی در دسترس و آنلاین باشی اما همسرت که کنار نشسته بهت دسترسی نداشته باشه! 

خیانت یعنی تو پی وی همه رفتن و از عاشقی گفتن اما همسرت کنارت باشه و از بی توجهی های تو به خودش بپیچه و نتونه حرفی بزنه


خیانت یعنی قربون و صدقه دوستای مجازی رفتن و در جواب همسرت که صدات میزنه بگی " هان " و " چیه "

خیانت یعنی متاهل باشی و باز با غریبه ها چت عاشقونه کنی

خیانت یعنی تا صبح با همه چت کنی اما به همسرت که می رسی حوصله نداشته باشی و نسبت به همسرت که احتیاج داره با تو دردودل کنه بی تفاوت باشی

خیانت یعنی هی خودتو خوشگل کنی هی عکس دلربا بندازی برای دوستای مجازیت اما برای همسرت یه دست لباس قشنگ نپوشی

خیانت یعنی آهنگ مورد علاقه همه فرنداتو دانلود کنی و هی خود شیرینی کنی اما از آهنگ تنهایی همسرت بی خبر باشی

خیانت یعنی دور همی های مجازی اما برای قدم زدن با همسرت وقت نزاری

خیانت یعنی با همه باشی الا با همسرت که پاره وجودته

بیشتر بیاندیشیم
پاسخ:
خیلی خوب بود اعتیاد اینترنتی از بلاهای عصر حاضر است امیدوارم به قول کمی بیاندیشیم .
تعطیلی کلاس درس آیت‌الله جوادی‌آملی توسط «طلبه‌های داغ و افراطی»
این هفته کلاس درس آیت‌الله جوادی‌آملی که به گفته شاگردانش ٣٠ سال بود تعطیل نشده بود، با حضور طلاب معترض به برجام تعطیل شد. ماجرائی که واکنش آیت‌الله مکارم‌شیرازی را هم در پی داشت و از این اتفاق که به گفته او «مخدوش‌شدن‌ شأن مرجعیت است» زبان به گلایه گشود. اما اصل ماجرا چه بود؟
آفتاب :
حجت‌الاسلام حسین اشرفی از مرتبطین دفتر آیت‌الله جوادی‌آملی، در گفت‌وگو با «شرق» به نقل از حسین آزادی از شاگردان آیت‌الله، به روایت روز حادثه پرداخته است. به گفته اشرفی، آیت‌الله بعد از آنکه متوجه می‌شود، عده‌ای برای اعتراض به محل درس او آمده‌اند، از حضور در کلاس خودداری می‌کند و این‌گونه کلاس درس او ظاهرا برای نخستین‌بار تعطیل می‌شود. ماجرا از تلاش حدود ٤٠ یا ٥٠ نفر از طلاب جوان قم که حجت‌الاسلام اشرفی آنها را «طلبه‌های داغ و افراطی» می‌داند، برای برگزاری تحصن، در اعتراض به برجام آغاز می‌شود؛ تحصن به رهبری سیدی که نام او را نمی‌برد، اما می‌گوید او از چهره‌های آشنای قم است که قبلا هم در چنین تحرکاتی حضور داشته است. تحصنی که قرار بود، هم‌زمان با تجمع و تحصن افراطی‌ها در مقابل مجلس در تهران کلید بخورد.

به گزارش آفتاب، به گفته اشرفی، این عده از روز جمعه برنامه داشتند که در شبستان مسجد اعظم قم، در اعتراض برجام تحصنی را ترتیب دهند، اگرچه موفق نمی‌شوند. آنها روز شنبه هم تلاشی را برای شکل‌گیری تحصن آغاز می‌کنند که با مداخله نیروی انتظامی متفرق می‌شوند. این گروه به رهبری همان سید، روز یکشنبه هفته جاری در اعتراض به رفتار نیروی انتظامی، به تمام کلاس‌های درس حوزه در مسجد اعظم می‌روند و قصد دارند اعتراض خود را به گوش مراجع برسانند.

به گفته حجت‌الاسلام اشرفی، به کلاس درس آیات مکارم شیرازی و نوری‌همدانی هم می‌روند. اشرفی در ادامه می‌گوید: «اما آقایان اجازه ندادند که آنها کلاس را به هم بریزند و به آنها گفته‌اند که اینجا کلاس درس است، تفرقه ایجاد نکنید».

گروه معترض در ادامه تصمیم می‌گیرند به کلاس درس تفسیر آیت‌الله جوادی‌آملی هم بروند که ساعت ١١ برگزار می‌شود. به گفته اشرفی، سرپاسدار آیت‌الله با بی‌سیم به او اطلاع می‌دهد که معترضان چنین بنایی دارند. بعد هم همان فرد خطاب به جمعیت و شاگردان اطلاع می‌دهد که حاج‌آقا برای کلاس درس نمی‌آیند. اشرفی می‌گوید: «این‌گونه نبود که سر کلاس درس ایشان بخواهند اختلال ایجاد کنند. ظاهرا به ایشان اطلاع داده بودند و آقای آملی هم سرش برای این ماجرا‌ها درد نمی‌کرد و نیامد. درواقع از باب پیشگیری نیامد».

به گفته اشرفی، روز بعد از آن آیت‌الله مکارم‌شیرازی، نسبت به این موضوع موضع‌گیری کرده و می‌گوید درست نیست به‌خاطر این حرکت‌ها کلاس درس مراجع تعطیل شود.اشرفی در پاسخ به این احتمال که گروه طلاب از جانب آیت‌الله مصباح یا جریان پایداری تحریک شده باشند هم به «شرق» گفت: ممکن است و علی‌القاعده باید این‌گونه باشد، اما مطمئن نیستم که بخواهم با قاطعیت پاسخ بدهم.

اعتراض دوباره آیت‌الله مکارم

آیت‌الله مکارم اگرچه فردای تحرک برخی طلبه‌ها نسبت به اقدام آنها اعتراض کرده بوده، اما یک‌بار دیگر یعنی روز گذشته در دیدار با فرمانده نیروی انتظامی کشور یعنی حسین اشتری، نسبت به این موضوع اعتراض می‌کند. او در پایان این دیدار، خطاب به فرمانده نیروی انتظامی قم که در آن جلسه حضور داشته به حادثه رخ‌داده در مسجد اعظم که منجر به تعطیلی درس آیت‌الله جوادی‌آملی شد اشاره کرده و می‌گوید: باید این حادثه را زودتر جمع می‌کردید تا به تعطیلی درس یک مرجع تقلید کشیده نشود.

به گزارش مهر، فرمانده انتظامی استان قم رعایت شأن طلاب را علت تأخیر در برخورد عنوان کرد که در ادامه آیت‌الله مکارم شیرازی بر این نکته اشاره داشت که رعایت شأن طلاب و عدم برخورد به‌موقع برای جمع‌کردن این حادثه منجر به خدشه‌دار‌شدن شأن بزرگ‌تری شد.http://aftabnews.ir/fa/news/323462/

لطفا  رعایت عدالت را شما هم بفرما این هم منبع!!!!
سلام شهرخوبان
راجب موضوع وبلاگ رادیوساوه به نظر من زیادی بزرگنمایی شد اصلا وبلاگش در حد و اندازه ای نبود که حتی کسی بخواد ازش شکایت کنه، الان با وجود فیس بوک و تلگرام و... مگه چیزی تو ساوه پنهان میمونه که یه وبلاگ بخواد بیاد بگه. با فیلتر کردنش فقط خود شونو سبک کردن، چی عوض شد مثلا؟!  اقای درودگر اگر حتی صلاح ندیدن به رادیو ساوه اجازه فعالیت بدن حداقل نویسنده هاش را آزاد بگذارن تا تو فضای مجازی حضور داشته باشن.
جا داره دوتا سوال از مسئولین فهیم و با وجدان بپرسیم  الان اون نویسنده توی زندان باشه یا نه آزاد بیرون زندان باشه و اجازه کار نداشته باشه چه فرقی میکنه؟بعدم به نظر شما با وجود اینهمه موبایل و شبکه اجتماعی دیگه فیلتر کردن بی دلیل یه وبلاگ چه معنی میده؟
خانم شیرازی معلم ورزش دوران راهنمایی‌ام بود، یک خانم آرام، خوش صحبت و همیشه خندان که با اینکه معلم ورزش بود، هرگز دویدن، پریدن یا بازی
کردنش را ندیدیم، در آن سالها او یکی از معلمان روشنفکرمان به حساب می آمد که ناخن بلند می کرد، مانتوهای قشنگ زیر چادرش می پوشید و کمی آرایش می کرد. چشمهای گود رفته‌ی بسیار زیبایی داشت و در مجموع از هر نظر محبوب بچه‌ها بود.
یک روز آمد سر کلاسمان، بعد از دو هفته غیبت که ما دلیلش را نمی دانستیم، چشمهاش کاسه‌ی خون بود و پلکهاش ورم داشت، روی تخته به رسم همیشگی ننوشت، یا رب قو علی خدمتک جوارحی، به همه‌ی بچه ها گفت آزادید بروید توی حیاط بازی کنید، خودش اما نشست توی کلاس.
می دیدیم که خیلی غمگین است، می دانستیم که کسیش نمرده، اما نمی دانستیم چه اتفاقی او را به این روز انداخته، همه رفتیم بیرون، تنها نشست تو کلاسی که طبقه دوم بود، نشست پشت پنجره و ما را تماشا می کرد.
چند نفرمان دلمان طاقت نیاورد برگشتیم توی کلاس و بی صدا پشت نیمکت‌هایمان نشستیم، داشت گریه می کرد، اصلن نگاهمان نکرد. یک نفر رفت برایش یک لیوان آب آورد، تازه متوجه ما شد، آب را خورد و بی مقدمه گفت می دونید چی شده، ما گفتیم نه خانوم، چرا اینقد ناراحتید، گفت وقتی جنگ شد یکی از اقوام دور ما به خواستگاری من اومده بود و ما قبول کرده بودیم و شیرینی خورده بودیم، یک ماه بعد رفت جبهه و بی آنکه حتا یکبار به مرخصی بیاد اسیر شد، در تمام نزدیک به ۹ سال اسارتش هیچ اطلاعی ازش نداشتیم فقط می دانستیم اسیر شده است، من تو تمام این سالها هیچ وقت به ازدواج فکر نکردم آن موقع ۲۷ ساله بودم الان ۳۷ ساله‌ام. خیلی ها اومدن گفتند معلوم نیست این جنگ کی تموم بشه، معلوم نیست زنده برگرده، ازدواج کن، زندگیتو بکن، قبول نکردم، دلم نخواست، گفتم تعهد دارم، اگه برگرده ببینه نموندم چی؟پارسال برگشت، من از خوشحالی تا چند ماه گریه می کردم، بعد از چند ماه هیجان همه فروکش کرد، من منتظر بودم خانواده‌اش زودتر بیایند، حرف بزنند و ما زودتر برویم سر زندگیمان، اما نیامدند، مادرم گفت حالا شاید منتظرند یک کاری شروع کند و برای زندگی مهیا شود بعد بیایند صحبت کنند، اما ما هر چه بیشتر منتظر بودیم کمتر خبری ازشان بود، پدرم می گفت مادرت باید زنگ بزند بگوید تکلیف ما چیست ولی مادرم می گفت زشت است مگر خودشان نمی دانند اینها نامزدند، خودش هم هیچ وقت نه تلفن زد نه پیغامی فرستاد، ۳ هفته پیش از طریق آشنای مشترکمان متوجه شدیم که ازدواج کرده، یک مهمانی ساده گرفته و رفته‌اند سر خانه شان. خانم شیرازی همه اینها را با اشکهای بی امان تعریف می کرد و ما پا به پایش گریه می کردیم، بی یک کلمه حرف.
جنگ فقط شهید و جانباز نداشت، خانم شیرازی قربانی بی صدای جنگ بود که به جای در آغوش گرفتن بچه‌هاش در سن ۳۷ سالگی، نشسته بود در طبقه دوم مدرسه راهنمایی کوثر و برای چند نوجوان ناشناس حرف می زد و گریه می کرد. ۱۳ سال بعد وقتی ۵۰ ساله بود دوباره دیدمش، خوش و بش کردیم، بازنشسته شده بود، مادر و پدرش فوت کرده بودند و خودش تنها در خانه‌ی پدری‌اش زندگی می کرد.
خانم شیرازی برای من سمبل دردیست که آدم نمی داند آنرا با که بگوید و غمش را کجا برد، یک شهید زنده بود با چشمهای کمی گود رفته، چروکیده و بسیار زیبا.
پاسخ:
مهرنوش بانو قلم شیوایی دارید

  • م - معصومی
  • سلام جناب آقای ساعدی
    لطفا در مورد نویسنده زندانی وبلاگ رادیوساوه که سایتش هم فیلتر شده است اطلاع خاصی اگر  دارید بیان بفرمایید چون من هم مثل خیلی ها منتظر راه اندازی مجدد آن سایت خواندنی و جالب هستم و از همین جا بر نویسندگانش درود می فرستم. جا دارد که اقای درودگر دادستان محترم ساوه در مورد فیلترینگ این سایت خوب تجدید نظر کند و به دیدگاه مردم احترام بگذارد بخاطر شکایت دو یا چند آدم قدرت طلب و مغرض نباید هزاران نفر را از این یک ذره وبلاگ که هیچ منفعت مادی برای مدیران گمنامش نداشت محروم کرد لذا هر کس با دادستان ساوه ارتباطی دارد لطفا به اطلاعش برساند که این حرف دل خیلی هاست. جالب است بدانید چند سایت دیگر هم از روی اسم رادیوساوه کپی برداری کرده اند تا نان شهرت او را بخورند ولی اسباب خنده مردم شده اند.... افسوس و صد افسوس. حماقت تا کجا؟

    پاسخ:
    سلام علیکم
    خبری ازش ندارم همان خبرهایی که در نظرات  تایید می کردم بود
    شما که همه حرفها را زدی لحمد لله...1
    د ۸۴
    آیت الله جوادی آملی از اکبر هاشمی رفسنجانی حمایت می‎کند. حامیان محمود احمدی‎نژاد به مسجد او می‎ریزند و علیه آیت الله شعار می‎دهند.

    شعارهایی از دهان طلاب جوان که مرید آیت الله مصباح و حامی محمود احمدی‎نژاد بودند، خارج می‎شد که پیش از این تنها در سکوهای استادیوم‎های ورزشی شنیده می‎شد. تصور اینکه عده‎ای طلاب مقدمات‏خوان در مقابل عالمی بزرگ که نماد وارستگی و علم حوزه‎هاست بایستند و عربده بکشند، سخت است؛ اما امان از سیاست و امان از دلواپسی.

    نمازجمعه و کناره گیری آیت الله
    آیت الله جوادی آملی از امامان جمعه قم بود. خطبه ایشان دارای وزن علمی بود و پر از حکمت. همواره از نهج البلاغه سخن می‎گفت. پس از روی کار آمدن محمود احمدی‎نژاد، خصوصاً در سالهای نخستین، حامیانش که آن روزها دلواپس هیچ چیز نبودند، کمترین اعتراضی به او را برنمی‎تافتند. در نمازجمعه در میان خطبه‎ها؛ خطبه‎هایی که جزئی از نماز است، علیه آیت الله شعار دادند؛ امان از دلواپسی؛ امان از سیاست. آیت الله بعدها از امامت جمعه قم کنار رفت.

    هاله نور و تکذیب و تأیید
    در انتخابات ۸۸، داستان هاله نور بر سر زبان‎ها افتاد. غلام الهام و دفتر محمود احمدی نژاد تکذیب کردند. دفتر آیت الله جوادی داستان هاله نور را تأیید کرد. بعدها فیلم کامل هاله نور منتشر شد. همچنین دفتر آیت الله جوادی شایعه حمایت از محمود احمدی نژاد در انتخابات ۸۸ را تکذیب کرد. تکذیب حمایت و تأیید داستان هاله نور، باز هم به تقابل دلواپسان و آیت الله انجامید. در هر دو داستان حق با آیت الله بود.

    برجام و تحصن و درس تفسیر آیت الله
    پس از تحصن ناکام و بدون نتیجه دلواپسان در کنار مجلس در تهران و در صحن مسجد اعظم در قم، طلاب متحصن به بهانه برخورد نامناسب نیروی انتظامی با آنان، به درس آیت الله جوادی می‎آیند و میخواهند اعتراض خود را بازگو کنند. شاگردان آیت الله به آنان اعتراض می‎کنند. اگرچه آیت الله به متحصنان گفته است که پیگیری خواهد کرد، اما درس تعطیل می‎شود. شاگردان آیت الله گفته‎اند که ایشان حتی با مریضی درس را در طی سی سال تعطیل نکردند، اما متحصنین برجام باعث تعطیلی آن شدند. امان از دلواپسی و امان از سیاست.

    آیت الله  عبدالله جوادی آملی سابقه حضور در مجلس تدوین خبرگان قانون اساسی؛ عضویت در شورای عالی قضایی و مجلس خبرگان رهبری را دارد و همچنین سفیر ویژه بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در ابلاغ پیام به آخرین رهبر شوروی بوده است.

    امیرعلی رامه
    پاسخ:
    ای کاش منبع خبر ذکر می شد .لطفا منبع را ذکر بفرما درضمن دوتا متن با این موضوع ارسال فرموده بودید دوستان دیگر هم اگر منبع را ذکرکنند ممنونخواهیم شد
    د ۸۴
    آیت الله جوادی آملی از اکبر هاشمی رفسنجانی حمایت می‎کند. حامیان محمود احمدی‎نژاد به مسجد او می‎ریزند و علیه آیت الله شعار می‎دهند.

    شعارهایی از دهان طلاب جوان که مرید آیت الله مصباح و حامی محمود احمدی‎نژاد بودند، خارج می‎شد که پیش از این تنها در سکوهای استادیوم‎های ورزشی شنیده می‎شد. تصور اینکه عده‎ای طلاب مقدمات‏خوان در مقابل عالمی بزرگ که نماد وارستگی و علم حوزه‎هاست بایستند و عربده بکشند، سخت است؛ اما امان از سیاست و امان از دلواپسی.

    نمازجمعه و کناره گیری آیت الله
    آیت الله جوادی آملی از امامان جمعه قم بود. خطبه ایشان دارای وزن علمی بود و پر از حکمت. همواره از نهج البلاغه سخن می‎گفت. پس از روی کار آمدن محمود احمدی‎نژاد، خصوصاً در سالهای نخستین، حامیانش که آن روزها دلواپس هیچ چیز نبودند، کمترین اعتراضی به او را برنمی‎تافتند. در نمازجمعه در میان خطبه‎ها؛ خطبه‎هایی که جزئی از نماز است، علیه آیت الله شعار دادند؛ امان از دلواپسی؛ امان از سیاست. آیت الله بعدها از امامت جمعه قم کنار رفت.

    هاله نور و تکذیب و تأیید
    در انتخابات ۸۸، داستان هاله نور بر سر زبان‎ها افتاد. غلام الهام و دفتر محمود احمدی نژاد تکذیب کردند. دفتر آیت الله جوادی داستان هاله نور را تأیید کرد. بعدها فیلم کامل هاله نور منتشر شد. همچنین دفتر آیت الله جوادی شایعه حمایت از محمود احمدی نژاد در انتخابات ۸۸ را تکذیب کرد. تکذیب حمایت و تأیید داستان هاله نور، باز هم به تقابل دلواپسان و آیت الله انجامید. در هر دو داستان حق با آیت الله بود.

    برجام و تحصن و درس تفسیر آیت الله
    پس از تحصن ناکام و بدون نتیجه دلواپسان در کنار مجلس در تهران و در صحن مسجد اعظم در قم، طلاب متحصن به بهانه برخورد نامناسب نیروی انتظامی با آنان، به درس آیت الله جوادی می‎آیند و میخواهند اعتراض خود را بازگو کنند. شاگردان آیت الله به آنان اعتراض می‎کنند. اگرچه آیت الله به متحصنان گفته است که پیگیری خواهد کرد، اما درس تعطیل می‎شود. شاگردان آیت الله گفته‎اند که ایشان حتی با مریضی درس را در طی سی سال تعطیل نکردند، اما متحصنین برجام باعث تعطیلی آن شدند. امان از دلواپسی و امان از سیاست.

    آیت الله  عبدالله جوادی آملی سابقه حضور در مجلس تدوین خبرگان قانون اساسی؛ عضویت در شورای عالی قضایی و مجلس خبرگان رهبری را دارد و همچنین سفیر ویژه بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در ابلاغ پیام به آخرین رهبر شوروی بوده است.

    امیرعلی رامه
    ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﻋﻮﺍﻡ، ﺍﻧﺪﺭ ﻓﻮﺍﯾﺪ ﺳﺤﺮ ﺧﯿﺰﯼ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽ ﺧﯿﺰﻡ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻓﻮﺍﯾﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ
    ﺑﻬﻠﻮﻝ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ؛ ﺍﯼ ﺧﻮﺍﺟﻪ !! ؟ ‏« ﺗﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺧﯿﺰﯼ، ﺍﺯ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﯿﺰﯼ ! ﻭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ، ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ‏»
    ‏« ﺩﺭﮎ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﯾﮏ ﭘﻨﺪ، ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ «
    ﺍﺯﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮﺧﻴﺰﻳﺪ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ....
    ﺍﻫﺎﻟﯽ یک ﺭﻭﺳﺘﺎ از بهلول برای سخنرانی ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. بهلول قبول می کند اما در ازای آن صد سکه از آنها طلب می کند.
    مردم کنجکاو سکه ها را تهیه کرده و در میدان جمع می شوند تا ببینند بهلول چه مطلب باارزشی دارد؟! در رﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ بهلول ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣردم می ﮔﻮﯾﺪ: ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ و ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.
    ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
    بهلول ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻝ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻬﺎﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.



    🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی