شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

عید آمد

    یا لطیف

همراهان سلام عیدتان مبارک

نوروز


ببخشید لطفا که  بیشتر مطالب را کپی می کنم . با وجودی  که سر شار ازناگفته هایم

شاید با خوردن چند تا تخم کبوتر زبان قلم منم باز شد . خدارا چه دیدید ؟

پیشنهاد می کنم برروی متون با رنگ آبی کلیک کنید لطفا

سالی که گذشت ....

حاجی فیروز، پیک شادی یا گدایی؟

  • ۹۵/۰۱/۰۱
  • محمد ساعدی

نظرات (۹)

سلام جناب اقای ساعدی و عید شما مبارک
با توجه به اینکه مطلع  هستید یکی از وبلاگ نویسان شهرستان ساوه که وبلاگ رادیوساوه پوریا را می نوشته و لینکش را در وبلاگ شما دیدم به اتهام نشر اکاذیب نسبت به مدیران شهرستان ساوه به تحمل 444 ضربه شلاق ناجوانمردانه محکوم گردیده و این حکم توسط جناب آقای شریفی قاضی محترم دادگاه ساوه صادر گردیده و چند روز آینده اجرا خواهد شد لذا انتظار می رود که تشریک مساعی نمایید و همگی کمک کنیم تا این وبلاگ نویس مظلوم بیش از این مورد ازار و اذیت قرار نگیرد.
پاسخ:
ممنون جناب محسنی عید شما هم مبارک .امیدوارم که مشکل جناب ف هر چه سریعتر ختم به خیر شود . من چه باید بکنم. در هیچکدام از کانالهای تلگرامی بحثی از ایشان نیست .
  • یه دختر مظلوم
  • سلام دوستان، دخترم 20سالمه ،زندگی من پراز مشکله ، 8 سالگی بابام فوت شد همیشه مامان بابام درگیری داشتن بعد از فوت بابام درگیری های جدید تری داشتیم ، مامانم 4 سال با یه آقایی صیغه بود بعدم اون آقا باش ازدواج نکرد و ولش کرد ، یبار بخاطر بی احترامی که به اون آقا کردم بدجوری کتکم زد اون موقع من راهنمایی بودم، 2تا خواهر کوچیک تر از خودمم دارم اتفاقاتی تو زندگیم افتاد که باعث شد همیشه نسبت به مامانم کینه داشته باشم ، هیچوقت دوست ثابتی نداشتم یعنی آدم باحال و شادی نبودم کسی تمایل به دوستی با من داشته باشه من از همه چیز نفرت دارم از شخصیتم از مامانم از فامیلامون از دوستام ، حس میکنم نفس کشیدنم پر از حقارته ، مامانم پرخاشگره همیشه داد میزنه گاهی هم افسردست مارو تا خر خره زیر قرض برده هر روز یکی بش ز میزنه که پولمو بده هفته ای یه رنگ رو موهاشه ، جدیدا حس میکنم بعد از این همه سال استرس جدیدا قلبم درد میکنه ، تنها شاهکارم تو زندگی درس خوندن تو یه دانشگاه معتبره ، ولی دلم خوش نیست از زندگی بدم میاد از بیرون رفتن نفرت دارم تو خوابگاه مدام رو تختم و غصه میخورم به خونمون فک میکنم و استرس دارم نگران 2تا خواهرامم ، به مشکلات مالیمون فک میکنم ، میل شدیدی به رمان خوندنو اشک ریختن دارم ، دیگه از زندگی خسته شدم ، بوی عید منو یاد بی کسی های زندگیمون مینداره ، عید دیدنی واسه ما معنایی نداره ، کسی حالی نمیپرسه ، ببخشید طولانی شد میدونم کاری از دستتون بر نمیاد ولی به نظرتون زندگی من درست میشه؟ خدا منو میبینه؟ آقای ساعدی من فقط ازتون دلگرمی میخوام همین.
    پاسخ:
    ان شالله که درست میشه
    ولی حتما به مشاور مراجعه کن. آدمهایی هستند که مشکلاتشان خیلی بیشتر از شماست ولی امیدوارند ..امیدرا در وجودت تقویت کن.
    سلام،عذرخواهی می کنم اگر حرفام طولانی میشه. متاسفانه یا خوشبختانه من دختری آروم هستم و مظلوم و بی سر و زبون. دارم ازدواج می کنم و میترسم این شخصیتم برام دردسر ساز بشه مامانمم همیتطور بود یه عمر سوخت و ساخت حالا من نمیخوام الان که میخوام تازه زندگیمو شروع کنم ازم سواستفاده بشه من در مرکز استانمون دانشجوی کارشناسی ارشدم نامزدمم محل کارش همون جاست اما خانواده هامون شهرستانن نامزدم به تنهایی زندگی میکنه و تمام کاراشو خودش انجام میده چند روزه مدام داره میگه باید آشپزی یاد بگیری از مامانت کمک بگیر یادت بده و.. منم یه چیزایی بلدم نیازی نیست هرروز یادآوری کنه به خودشم گفتم حالا دیشب برای اولین بار یه حرفی زده که باعث ناراحتیم شد میگه زشته هر روز بخوای تو حیاط دنبال قابلمه بگردی غذات بد بشه قابلمه شوت میشه تو حیاط و کتک میخوری آخه این چه حرفیه که میزنه منم خودمو خونسرد نشون دادم که نقطه ضعف ندم دستش اصلا اینجوری نبود شاید چون عیده باید سرکار بره و هر روز نیمرو میخوره گیر داده آشپزی من، منم درسام سنگینه پایان نامه دارم نمیتونم روزی 6 بار آشپزی کنم حالا خودش مشوق اصلی من تو درس خوندن مخصوصا phd هستا ایشون آدم پر تلاش و مهربون و احترام گزاری هست چیز بدی ازش ندیدم تا عروسی هم حداقل یک سال مونده ولی دوست ندارم از همین اول همش مرتب کار خونه انجام بدم. چیکار کنم که ازم انتظار بیش از حد نداشته باشه زن داییم میگه یا سوار بشو یا سواری بده.. من نمیخوام مظلوم و بی زبون باشم تو زندگیم مثل مامانم بشه سوالم اینه که از اول بهتره پایه زندگیمو چطور باید بنا کنم.. چه رفتاری باید داشته باشم، یه زندگی مشترک ایده آل چه ویژگی داره متشکرم
    سلام آقای ساعدی عزیز
    من دخترم 28 سالمه ،مجردم ،دکترای عمران دارم یعنی ترم آخر دکترامه.جزو برترین دانشجویان بودم همیشه.مدرس دانشگاهم و کارهای علی پژوهشی انجام میدم وضع خونوادم متوسط است ،برادرم خارج از ایران و یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که بیماری خاص داره.
    سال 90 با یه طرز فکر بچه گانه نامزد کردم که خدارو شکر با کلی مشاجره تموم شد و همون سال 90 جدا شدم بعد از اون چسبیدم به زندگیم و درسم و ادامه دادم و خیلی موفق شدم.ظاهرم خوبه و خواستگارای متعددی با وضعیت های خوب دارم.سال 91 با پسری آشنا شدم که تمام درد و دل های من و گوش می داد خیلی هوامو داشت متاسفانه این آقا اصالتا عرب هستند و مذهبی من خودم دختر معتقدی هستم اما خیلی مذهبی نیستم.و به نظرم اعتقادات آدم به خودش بستگی داره.بعد از 2 سال بهم پیشنهاد ازدواج داد با وجود جر و بحث هایی که داشتیم متوجه شدیم بدون هم نمیتونیم زندگی کنیم.منم قبول کردم.
    خونواده من میدونند ولی خونواده ایشونو نمیدونم.مشکلی که من دارم اینه که به دلیل اعتقادات و چادری بودن اونا و حرف هایی که خواهر ایشون یک بار در فیس بوک به من زد و از جملات رکیک استفاده کرد بیزار شدم و اصلا از عقایدشون خوشم نمیاد میدونم به من ربطی نداره ولی خوب من میخوام ازدواج کنم.. تا اینکه متوجه شدم این آقا به خاطر اینکه من و داشته باشه مدام به من دروغ میگه و بازیم میده.من میخواستم برم خارج برای فوق دکترا و زندگی که ایشون ازم خواست نرم.
    میخواستم به خواستگارم جواب بدم که خودم دلم نیومد چون واقعا دوسش دارم.تا اینکه ایشون به من گفتن من خونوادم را کاملا میزارم کنار،الان فک کنم همه میگید پسری که خونوادشو بزاره کنار تو را هم میزاره ، باور کنید من دقیقا همی و به ایشون هم گفتم ولی میگن به خاطر تو اول بعد به خاطر خودم میزارم کنار چون من خودمم از خونوادم خوشم نمیاد،البته دروغ میگن چون مدام وقتشونو با خونوادشون میگذرونن،
    الانم سرباز هستن ولی من بهشون حساسم دوست ندارم مدام با خونوادشون باشن و به من دروغ بگن.برای همینم گفتم برو دنبال زندگیت من و فراموش کن میگن نمیتونن این کار و بکنن.من به خاطر اینکه این آقا رو دوست دارم بهشون گفتم من دیگه مشکلی با خونوادتون ندارم در این حد که عروس و با سلام صلوات میفرستن خونه بخت.
    اما ایشون به من گفت نمیخواد ادا در بیاری و هی این دست و اون دست میکنه برای خواستگاری و صحبت با پدر من و خونوادش.میتونم ازتون خواهش کنم بگید که به نظرتون من باید چی کار کنم؟
    از لطف همه سپاسگزارم
    پاسخ:
    سلام خانم دکتر من خیلی متوجه نشدم ولی ظاهرا اگر با اصل خانواده شان مشکل دارید این یک بحثه واین که دوست ندارید بیشتر با خانواده اش باشد بحث دیگر .یکی از خصایص این عزیزانمان ارتباط تنگا تنگ خانوادگی ست و شک نکنید واگر هم قول بدهند هم بعید می دانم عملی کنند.. خانم دکتر اگر دوستشان دارید این عزیزان مرد زندگی هستند با شراطی خاص اجتماعی و تربیتیخودشان.که باید بپزیرید .پیشنهاد می کنم با دقت ببشتر و مطالعه بیشتر در باره این عزیزان تن به زندگی بدهید .دوست داشتن بخش عمده مشکلات را حل می کند حتما با یک مشاوره از همان حطه مشورت کن موفق باشید عیرتان مبارک.
    سلام آقای محمد ساعدی

    و دوستان شهرخوبان
    من کلا از زندگیم خسته شدم چند ساله هم درس میخونم هم کار میکنم کارمم برنامه نویسی کامپیوتره ولی هنوز پول زیادی دستم نیومده البته میدونم قضاوت میکنین کارام بد بوده ولی هنوز امید دارم بهشون.

    اولی رو که یه استاد عوضی بازی ام داد کارای بعدیم هم هنوز رو دور نیافتاده همه امیدم به عید امسال بود که یه کم خوش باشم اونم هیچی شد کلا از زندگی سیر شدم زندگیم تکراری شده تازه به خدا هم اعتقادی ندارم چون منطقی که همه ازش حرف میزنن رو من کلا قبو ندارم میگم تش که چی گیرم اون دنیام باشه بری بهش باز روزت شب بشه شبت روز که چی بشه بماند چن باری فکر خودکشی به سرم زده ولی به خونوادم فکر کردم و یه ذره امیدی که ته دلم هست بیخیال شدم ولی نمیدونم چیکار کنم حس و حالم بهتر باشه

    یادم رفت بگم 21 سالمه.


    پاسخ:
    سلام اقا یاسین
    واقعا بعیده از یک جوان 21ساله این حرفا آخررعزیزمن این چه منطقی است که تا وضعیت یک کم سخت میشه جوانها اولین فکرشون سر به نیست کردن خودشان است/؟یاسین جان پیشنهاد می کنم حتما به یک متخصص مراجعه کنی و واز یک مشاور خوب مشاوره بگیری .شرایط سخت است درست.ولی ما آدمییم واشرف مخلوقات باید دنبال راههای جدید باشیم .پیشنهاد می کنم از همین امروز همت کنی . حیف جوانیمثل تو نیست که ازنومیدی حررف بزنه. حتما یک راهی برای برون رفت از این بن بست فکری خود ساخته هست .وظیفه هر انسانی در دنیا دکتر حسابی شدن و ادیسون شدن و علم شدن است نه به طمع بهشت و ترس از جهنم .این اراده انسانهاست که دنیا را می سازه .ورزش را در برنامه روزانت بگنجان و هر روز بر تقویت اراده ات اضافه کن .لطفا از مطالعه کتابهایی که یاس و نومیدی و پوچی را نشر می دهند دوری کن . تاریخ بخوان و تا می توانی شرایط را به نفع خودت تغییر .موفق باشی باز هم به من سر بزن

    ثروتمندی همه هستی خود را به زن و فرزندان می بخشد و چون از هستی تهی میشود کم کم از او رو برگردانیده تا از خانه نیز اخراجش می کنند.
    وی با مشورت یک دوست دانا با اندک اندوخته ای که داشت جعبه خاتم اعلائی خریده در آن را قفل زده با خود حمل میکند بصورتی که لحظه ای آن را از خود جدا نمیکرد و چو میاندازد که اصل ثروتم که جواهرات گرانقیمتی است درون این جعبه میباشد.
    خبر به گوش فرزندان رسیده کم کم خود را به او نزدیک می کنند روزی این پسر وی را به خانه اش برده پذیرائی میکند روز دیگر آن داماد تا بر سر نوبت که کدام یک حق نگهداری از پدر پیرشان را دارند به نزاع با هم بر می خیزند.
    پدر به میانشان کلانتری نموده و ماهی خدمت خود را بعهده یکی و ماه دیگر به عهده دیگری میگذارد و هر کدام نیز تا رضایت پدر را بدست آورند برایش سنگ تمام می گذارند.
    تا روزی پدر همه را جمع نموده و میگوید بر شما روشن است که من حق پدری را بر شما تمام کرده ام، این جعبه و هر چه در آن است نزد معتمد محل میگذارم تا بعد از مرگ به تساوی بین شما قسمت شود. مدتها می گذرد تا این که پدر فوت میکند.
    و بعد از مراسم فرزندان به اتفاق نزد معتمد رفته و خواستار تقسیم جواهرات جعبه میشوند و چون درب آن را باز می کنند می بینند که درون آن یک آلت الاغ و تکه کاغذی است که در آن نوشته شده:
    این در ماتحت کسی که تا زنده است اموال خود را به زن و فرزند بدهد...
    به بیمار میگم اقا مشکلی داری؟ میگه نه خوبم. خانواده میگن نه خوب نیست ضعف داره.نود سالشه و چند ساله قدرت راه رفتن نداره. قصه تکراریه. هر سال همین قصه رو داریم.
    تعطیلات عید که شروع میشه،بخش پر میشه از بیماران مسن که مزاحم سفر یا مهمانی خانواده محسوب میشن. قبل از عید بستری میشن و دقیقا وقتی تعطیلات تموم شد با رضایت شخصی مرخص میشن. بیمارهای مسن بی همراه ،قصه غم انگیز تکراری تعطیلات عید هر ساله. حق میدم که خانواده نیاز به مسافرت دارن ولی بستری برای افراد مسن خطرناکه. میکروبهایی که توی بیمارستان وجود دارن برای هر ادم مسن سالمی هم خطرناکه.
    اگر نمیتونیم یا نمیخواهیم تعطیلات رو با والدین مسن زمین گیرمون سر کنیم، دست کم براشون توی خونه پرستار بگیریم .حق هیچ کس نیست که موقع تحویل سال بستری باشه،و اگر این بستری بی دلیل هم باشه غم انگیزتره.سالتون لبریز از شادی.
    همانگونه که مرگ شاملو شاعر ملی ایران را نپذیرفتم و او همچنان در بلندای ذهن من ایستاده است.خبر بیماری محمد رضا شجریان برایم باور نکردنی است . صدای او نماد روح جمعی و ملی ماست. پایداری اش در برابر جور ،دفاعش از مردم که خود از میان آنها بر آمده است از او چهره یی فراتر ساخت که هم دست نیافتنی است و هم غبطه برانگیز . اما آنها که نگذاشتند برای همین مردم کنسرت برگزار کند یک شرمساری تاریخی را از آن خود کردند . کسانی که او را به توبه فراخوانند توبه شان لاجرم در برابر ملت پذیرفته نخواهد شد . بودن او . نفس بودن او روح جمعی را توانا . شاداب و قویی نگه می دارد. آرزو می کنیم دهه ها کنار ملت بماند و همراه آنها آزادی را با صدایش جشن بگیریم

    سال 95 سال سرنوشت است و تکلیف آینده کشور در هعین امسال تحقق خواهد یافت ، اتفاقی در آستانه نوروز افتاد که سال آینده شامل همه حقوق بگیران خواهد شد.بازنشسته های دولت حقوق اسفند خود را نتوانستند بگیرند.صندوق بازنشستگی توان کافی برای این کار را نداشت و از این به بعد هم به خاطر حیف و میل های قبلی هم نخواهد داشت با مداخله دولت و شخص رئیس جمهوری و استفاده از منابع دیگر قرار است صبح امروز این اتفاق بیتد و هنوز از تحقق آن خبری ندارم . بسیاری از صندوقهای بازنشستگی . بانکها . پیمانکاری ها و در حقیقت خود دولت با بدهی پانصد و چهل هزار میلیارد تومانی خود ورشکسته اند . هر چند شرکت ها و سازمانهای فرا دولتی و قدرتمند مشغول ثروتمندتر شدند بدون آنکه حاضر باشند یک ریال مالیات بدهد . هیچوقت آماری ارائه نمی شود این نهادهای بسیار ثروتمند با پولهایشان که جز اموال عمومی است چه می کنند و کجا آنرا به مصرف می رسانند

    تردید نکنید اولین قربانی ورشکستگی دولت حقوق بگیران اند که از طریق کاهش اضافه کاری ها و مزایایشان باید بهای غارت بزرگ و بی کفایتی همه اداره کنندگان را که هنوز ذره یی حاضر نیستند به بی مسئولیتی و بی عرضگی شان اعتراف کنند بپردازند . به خطر افتادن معیشت دستمزد بگیران و بازنشسته ها جدا از بجران اجتماعی و سیاسی می تواند اداره امور را مختل تر کند و بر ابعاد ورشکستگی ها بیافزاید و ابعاد بحران را بازگشت ناپذیر کنند

    تنها راه حل ممکن کاهش شدید هزینه ها زاید و بی فایده وزارتخانه ها . شفاف سازی مخارج این وزارتخانه ها و پایین آمدن دستمزد و درآمدهای نجومی مدیران ارشد و میانی. پیش پگیری از کالای قاچاق عمل توسط نهادهای قدرتمند که در درآمدهای گمرگی دولت اختلال ایجاد می کند . حذف معافیت های مالیاتی و تحقق این ایده که هر جا ثروت است باید مالیات گرفته شود و از همه مهمتر بجای جمایت از رسانه های متملق و اهل زد و بند به روزنامه نگاران مستقل فرصت داد تا با فساد ساختاری مبارزه کرد که حتی فرهنگ . هنر و رسانه را با ویروس سودجویی و غارت آلوده اند و در غیر این صورت دستهایی که حاضرند با تحمل زخم و جراحت گره های سخت را باز کنند با خشم فلاکت زدگان طناب اداره امور پاره و از بی خواهد رفت .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی