شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

شعر

یا لطیف

 

اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت‌

و چند بتهء مستوجب درو هم داشت‌

اگرچه تلخ شد آرامش همیشهء تان‌

اگرچه کودک من سنگ زد به شیشهء تان‌

اگرچه متهم جرم مستند بودم‌

اگرچه لایق سنگینی لحد بودم‌

دم سفر مپسندید ناامید مرا

ولو دروغ‌، عزیزان‌! بحل کنید مرا

تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم ‌رفت‌

پیاده آمده‌ بودم‌، پیاده خواهم ‌رفت‌

به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌

به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌

خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان‌

و مستجاب شود باقی دعاهاتان‌

همیشه قلک فرزندهایتان پر باد

و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد

بخشی از شعر محمد کاظم کاظمی


و



بیگانه نیستند تمام غریبه ها
گاهی محبت است مرام غریبه ها

وقتی که بی طمع به تو لبخند می زنند
موج صداقت است سلام غریبه ها

گاهی کسی که با دل آدم غریبه نیست
بُر می خورد میان تمام غریبه ها...

با این همه هزار هزار آهوی غریب
افتاده اند خسته به دام غریبه ها

بو می کشند ردّ تو را سایه هایشان
تیز است مثل گرگ مشام غریبه ها

با آنکه وحشی است ولی گاه می شود
آهوی بی پناه تو رام غریبه ها

معنای سیب سرخ به دست چُلاق چیست؟
یعنی به نام دوست ، به کام غریبه ها!

کاری تر است زخم ، اگر سر برآورد
شمشیر دوستان ز نیام غریبه ها!

با ما شما غریبه نبودید و نیستید
این گونه تلخ نیست کلام غریبه ها!

محمد رضا ترکی


  • ۹۵/۰۲/۳۰
  • محمد ساعدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی