شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

لطفا بس کنید

یا لطیف

همراهان سلام

دعوت می کنم ا مطلب فوق را با هم مرور کنیم

می خواهیم با هم کمی گپ خودمانی بزنیم. حرف هایی که بعضی ها ممکن است تحمل شنیدنش را نداشته باشند و بعضی ها هم ممکن است شنیدنش برایشان مناسب نباشد. منظورم از این دومی جوانان عزیز این مملکت است. جوانانی که چشم و چراغ این مرزو بوم هستند و نباید آب توی دلشان تکان بخورد. از ما که گذشت. سالهاست عده ای از ما «سر در جیب مراقبت» فرو برده ایم و گمان می کنیم همین که سرمان به کار دنیا و آخرت خودمان باشد تکلیفی برما نیست. عده ای دیگر هم که این مملکت را ارث پدر خودمان می دانیم و در تکه تکه کردن آن و به جیب زدن امکانات برای خود و هزار فامیلمان گوی سبقت را از هم ربوده ایم و اما عده ای دیگر که چه اندک هم هستند دلشان برای این نظام و این مردم با ایمان می سوزد و در لبیک به ندای رهبرشان خدمت به خلق را بالاترین عبادت دانسته و در حد توان مقابل کج روی فریاد می زنند. امروز می خواهم با این بزرگترها سخن بگویم و نمی خواهم جوانان عزیز ، یعنی همان زیر 18 ساله ها که بسیار برایم عزیزند - حرف های مرا بشنوند. می ترسم خدای نکرده دلشان بشکند و مصداق آن سخنان دردناک حضرت امام (ره) شویم که فرمود: « نگران آن هستم که مبادا این مردمی که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زیرا آن چیزی که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده‌اند و اسلام را ترویج نموده و جمهوری اسلامی را بپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگی اهل علم است. اگر خدای نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده‌اند ، عمارت درست کرده‌اند ... آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان »(1) در این کشور ، بخشی از مسئولین محترم گام به سویی گذاشته اند که مصداق بارز همان نگرانی امام (ره) محسوب می شوند و در این میان چنان « سرمایه انسانی » و « اعتماد عمومی» جامعه را نادیده انگاشته اند که گویی شمشیر را بر علیه این نظام از رو بسته اند و گمان می کنند که مردم هم چشم و گوششان را بسته است . یکی که تا دیروز « احساس تکلیف » می کرد و با هزار ترفند و تمسک به هزار وکیل و وصی به میزش چسپیده بود ، امروز استعفا می دهد و آن دیگری فورا می پذیرد ! . آن یکی هم که تا دیروز شعار« فقر زدایی » سرمی داد و می گفت به من رای دهید تا فقر را ریشه کن کنم ! امروز می خواهد برعلیه افشاکنندگان « فیش های حقوقی نجومی » مدیران ارجمند شکایت کند . دیگری هم که با پیشانی پینه بسته تا دیروز نزدیک یک میلیارد تومان حقوق در ماه می گرفت ، اکنون میخواهد در فلان تشکیلات جهانی برعلیه این ملت اقامه دعوا کند که چرا فیش حقوقی اش افشا شده ؟! ...... ما کجای مسیر را اشتباه رفتیم که اینطور شد؟

  • ۹۵/۰۴/۲۲
  • محمد ساعدی

نظرات (۳)

سلام خدمت دوستان شهر خوبان و آقای محمد ساعدی
25 سال دارم حدود 10 ماه که با پسری در ارتباط هستم اولین ارتباط عاطفیم محسوب میشه
این اقا به شدت من رو دوست داره(خیلی زیاد) و این رو بارها ثابت کرده . من اکثر خصوصیات اخلاقیش رو دوست دارم ولی ویژگی ظاهریش رو نمیپسندم خودم تو خانواده ایی رشد کردم که همگی به تیپ و ظاهر خودمون و دیگران اهمیت میدیم ولی این اقا زیاد اینجور نیست قیافه و اندام خوبی هم نداره خانوادشم خیلی پایینتر از خانواده ی منِ اما از لحاظ کار و تحصیل ادم موفقیه و همونطور که گفتم اخلاق خوبی داره
ایشون پیشنهاد ازواج دادن و من به دلایل منفی که گفتم رد کردم چند هفته ایی جدا بودیم و تو این مدت من با کمال تعجب خیلی ناراحت و افسرده بودم (ادم احساساتی هم نیستم)
الان این اقا دوباره اومد و پیشنهاد ازدواجش رو بازگو کرد ولی من واقعا نمیتونم تشخیص بدم که این اقا رو واقعا دوست دارم یا اینکه فقط بهش به شدت وابسته هستم(با توجه به اینکه نه الان و نه گذشته پسری تو زندگیم نبوده) میترسم بهش جواب مثبت بدم و روزی به این نتیجه برسم که دوسش نداشتم یا اینکه خیلی از نظر ظاهری تفاوت داریم
سوالم از شما اینه که دوست داشتن یا وابستگی رو چطور تشخیص بدم ؟(خواهش میکنم جواب جدی بدین و تو حاشیه نرید در شرایط خوبی نیستم ممنون)
سلام، لطفا سریع سوالم رو بزارید. ممنون من ۲۷سالمه و حدود ده سال با پسری دوست بودم و الان حدود یکساله که عقد کردیم و تا یک ماه دیگه عروسیمونه. تو این مدت ده سال دوستی رابطه خانوادگی داشتم باهاش، یعنی پدر مادرشون کاملا در جریان بودن و من رو خیلی خیلی قبول دارن و دوست دارن. مخصوصا پدر شوهرم که مرد فوق العاده خوب و هوشیار و فهمیده ای هستن و فوق العاده به من احترام میزارن و هر کاری ازشون بخوام با جون و دل واسم انجام میدن.
حدود چند وقت پیش متوجه یه موضوعی شدم که خیلی داره این مسئله من رو اذیت میکنه و نمیدونم اصلا دخالتی بکنم یا نه؟! فهمیدم که پدرشوهرم با یه دختر خانمی که هم سن من هست در ارتباطه، یعنی از زبون خودش شنیدم و مستقیما به من گفتن. در واقع من یه کلاسی رو میرم و در مورد اون کلاس و شرایط پرسیدن که چجوریه واسه یه خانمی میخوام که ثبت نامش کنم و گفتن میخوام بگیرمش که کارهای مامان رو انجام بده و این این چیزا. یعنی مطمئنم که قصد داره باهاش ازدواج کنه، چون متن طولانی میشه نمیتونم همه رو‌ تعریف کنم. مادرشوهرم از پدرشوهرم چند سال بزرگتره و پا درد و کمر درد داره و حالش خیلی خوب نیست، در واقع نیازها و شور حال شوهرش رو فک میکنم نمیتونه تأمین کنه. و همون روزی که پدرشوهرم این جریان رو بهم گفتن عکس دختره رو هم بهم نشون دادن، دختر همسایمون بود که از اصلا دختر خوبی نیست و با خیلی از مردها ارتباط داشته میتونم بگم خرابه. من شوکه شده بودم و باورم نمیشد البته اسمش رو یه چیز دیگه به پدر شوهرم گفته بود که من رو به شک انداخت که نکنه خواهر اون دختره که خرابه باشه ولی با پرس و جو کردن از دوستام فهمیدم این دختره اصلا خواهر نداره من الان واقعا موندم سر دوراهی نمیدونم چیکار کنم. به شوهرم نمیتونم بگم چون یک مقدار تند اخلاقه و میدونم ممکنه با پدرش درگیر بشه هم مادرشوهرم خیلی دوس دارم هم پدرشوهرمو میترسم نگم بعد از من ناراحت بشن که چرا نگفتم لطفا اهنمایی کنید زود قضاوت نکنید ممنون ازتون دوستان یک چیز دیگه هم اضافه کنم که دختره اصلا موجو‌د درستی نیستی با مردهای زن دار رابطه داشته و فقطم واسه پول اینکارا رو میکنه. همیشه از تو خونشو‌ن صدا میاد که سر پول داره داد و بیداد میکنه با مادر پدرش، در کل یه موجود و‌قیح نمیدونم چرا پدرشوهرم خامش شده. یه بار پدر شوهرم داد واتساپشو درست کنم اتفاقی مسیج دختره رو دیدم که همش قربون صدقش رفته بود. عصبیم کرده این موضوع. ساعدی ممنون لطفا پیغامم  رو بزار
سلام دخترم و تک فرزند. پدرم دختری رو صیغه کرده بود و کلا خونه نمیومد.
مادرم وقتی این اوضاع رو دید رفت شکایت کرد و تو کلانتری گفتن مرده و میتونه هرچند تا بخواد صیغه کنه و بخاطر صیغه نیازی به اجازه زن نیست ولی بخاطر اینکه خونه نمیاد باید بیاد جواب بده. بعد اینکه بابام رفت دادگستری دیدیم دختره رو آورد تو خونه و گفت اگه میخوای خونه باشم باید زن جدیدمم تحمل کنی.بازم مادرم شکایت کرد و به مادرم گفتن فقط در صورتی که کل خونه یا نصفش به نام شما باشه میتونین برای بیرون کردن دختره اقدام کنین ولی خونه مال شوهرتونه و اختیار اینکه کی بیاد تو خونه هم با اونه.مادرم خواست طلاق بگیره گفتن حق طلاق با مرده و بابامم گفت برای طلاق نه تنها باید مهریتو ببخشی بلکه باید از لحاظ مالی هم راضی کنی منو تا طلاقتو بدم.مادرم درآمدی هم نداره که چیزی به بابام بده چون اجازه کار زن با مرده و بازم بابام همچین اجازه ای نمیده به مادرم و شده چند بار مادرمو از سرکار آورد بیرون.مهریه مادرم 150سکه هست که بابام گفت من حقوقم همش میره برا قسط وقتی قاضی دریافتیمو ببینه مهریتم قسط بندی میکنه تهش ماهی 100هزار تومن بهت برسه.خواستیم خونه رو ترک کنیم ولی بازم بابام با استفاده از قانون که حق مکان زن با مرده مارو برگردوند.دادو بیداد سر و صدا هم رو بابام تاثیری نداره در نهایت کار خودشو میکنه و میره قانونی کار خودشو راه میندازه..میخواستم بپرسم شما همچین موردی رو دیدین تابحال که با اقدام خاصی از این وضعیت نجات پیدا کرده باشه؟یعنی اصن قانونی هست که به نفع ما باشه که بتونیم ازش استفاده کنیم؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی