شهر خوبان

چو غلام آفتابم

هم از آفتاب گویم





دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها
  • ۰
  • ۰

حاج رجب پرکشید

یا لطیف  امیر آقایی: مبادا یکی از این قافله بی‌مروت را شفاعت کنید/ اندیشه فولادوند: برای فیش‌های شرم‌آور مدیران حلالمان کن

همراهان سلام

در بین اخبار ریزودرشت اختلاسی وبگیر وببند و ممنوع الخروجی ودریافتیهای نجومی

یک خبری هم آمده بود بود حاج رجب پرکشید . حاچ رجب

من موندم پیشوند اسمت را چه بزارم با چه اسمی صدات کنم .داش رجب اق رجب و یا جناب اقای حاج رجب محمدزاده

ترا با هر اسمی که صدا کنم بغض امان را می برد .از روت خجالت می کشم . داش رجب . حاج رجب آقا رجب کاش اونایی که زین اسب وکرم حلزون و ماشین میلیاردی و بوتاکس وو با ارز اختصاصی دارو بیماران خاص وارد  می کردند هم از دیدنت کمی خجالت زده می شدند. کاش خیلیها ازت خجالت می کشیدند .مخصوصا اونایی که می دونستن هستی. و خودرا به ندیدن می زدن

اونوقت .شاید دختر خانم اقای صادهم سفره راکمی جمع جورتر پهن میکرد ویا خود اقای صاد هم .اصلا چقدر اقای صاد داریم ما !!!کاش مدیر عامل بانک ر و رییس هئات مدیر شرکت سین ازاون  قبلترها تا ...و معاونین . آه .آه چقدر آدمک هستند که باید خجالت بکشند  جناب اقای حاج رجب محمد زاده شهادت گوارای وجود ناز نینت . تو بردی .تو برنده شدی . اگر چند صفحه به پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی هم اضافه بشود ویک متهم و دو متهم دیگه هم رو بشوند

یا چند تا از فیشهای حقوقی و چند تا ازمدیران کنونی سابق و اسبق . چند تا مدیر پدیده ای  پدیدار بشوند یا نشوند و   دستگیر بشوند یا نشوند دیگر چه فرقی می کند

.حاج رجب منزل نو مبارک لطفا به شهدا  بگو که با ما چه کردنداین قوم نمک نشناس .....

از همه کس و همه جا بگو لطفا

هر

آنچه دیدی بگو...

لطفا

آنچه شنیدی بگو .

بگو که ما خیلی دلخوریم . بگو دلخوریم از چپ از راست از میانه .

بگو لطفا دلخوریم بدجوری هم دلخوریم

حاج رجب شهادت گوارای وجودت و نوش جانت ..

یادت ونامت جاوید مرد بزرگ ...

  • ۹۵/۰۵/۱۷
  • محمد ساعدی

نظرات (۴)

  • خواننده وبلاگت
  • برادرجان هرازگاهی به وبلاگ خودت سر بزنی بد نیست ها
    پاسخ:
    سلام سپاس و چشم
    سلام آقای محمد ساعدی
    دخترم 26 سالمه و سه ماهه نامزد دارم. خونوادم خیلی سنتی هستن و نامزدم هم سنتی اومد جلو و خونوادم مجبورم کردن. من با یکی دوست بودم که خیلی همو دوست داشتیم و وقتی به خونوادم گفتم میخوان بیان خواستگاری خونوادم گفتن بگو نیان ما انتخاب کردیم با کی ازدواج کنی.
    اون پسر هم وقتی بهش گفتم حرفمو باور نکرد و گفت خودت خیلی نمیخواستی وگرنه یکمی پافشاری میکردی و ازم ناراحت شد. الان به نامزدم هم گفتم من یکی دیگه رو دوست دارم و روم دست بلند کرد و زد تو صورتم و گوشه لبم پاره شد و وقتی به پدرم گفتم گفتش پیش میاد ازین اختلافات.
    من واقعا درمونده ام و هر شب گریه میکنم. دوست دارم بمیرم ولی زیر بار این ازدواج نرم. پدرم گفته نه بگی و امضا نکنی سرتو میبرم همونجا. یعنی هیچ قانونی نیست که از من بدبخت حمایت کنه؟
    پاسخ:
    سلام  موضوع خیلی برایم واضح نبود . ولی در برخی مواقع والدین شناخت بهتری از آدمها پیرامون زندگیت پیدا می کنند چه  اگردوستت دوست داشت چرا قبلا پاپیش  نگذاشت از کجا که والدین دوستت هم مثل والدین تو فکر نمی کنند .با این وجود صحبت یک عمر زندگی و باتوجه به سنتان قانون از شما حمایت می کند بااین وجود پیشنهاد می کنم ااز طریق خویشانی که قدرت تاثیرگذاری بر روی والدینتان دارند  به عنوان واسطه استفاده کنی .کمی بیشتر درباره وستت تحقیق کنی وبعد تصمیم بگیری آینده ات رافدای هیجانان جوانی زود گذر نکنی خدای ناکرده موفق باشی
    سلام. دخترم و 29 سالمه. بی مقدمه میرم سر اصل مطلب. دو سال پیش از تو اینترنت با پسری قرار گذاشتم و چند بار همدیگه رو دیدیم . پسر خوبی بود و ظاهر معمولی هم داشت و کنارش حس امنیت و آرامشی تجربه میکردم که به عنوان دختر خیلی بهش نیاز داشتم و تو رابطه قبلیم هیچوقت تجربش نکرده بودم. اینکه کسی نگرانت باشه وقتی نیستی یا در طول روز به یادت باشه یا وقتی باهاشی حس کنی همه دنیا هم نمیتونن بهت آسیب بزنن برام جذاب بود.
    نزدیک پنج ماهی همدیگه رو می دیدیم و باهم در ارتباط بودیم تا اینکه دوست پسر قبلیم که دو سال بود باهاش به هم زده بودم برای چندمین بار بازم برگشت و منم به اون پسر گفت مشکلی پیش اومده و لطفا دیگه باهام تماس نگیر.
    دوست پسر قدیمیم بازم واقعا خرم کرد و اومد و بعد یک ماه بازم رفت و من موندم و گریه از حماقت خودم.
     قسمت بد قضیه اینجاست که پسری که ولش کردم واسه برگشتن به دوست پسر قبلیم فهمید که بخاطر یکی دیگه ولش کردم و البته خودم باعث شدم بفهمه چون جوگیر شدم و روی تلگرامم عکس دو نفره گذاشتم.
    خلاصه که چند وقت پیش باز پیغام دادم که میتونم ببینمت و بر خلاف گذشته که هروقت اینو میگفتم میگفت کی و کجا؟
    این بار گفت کار دارم و سرم شلوغه . میدونم داره تلافی میکنه و حق داره ولی اگه بدونم امیدی هست که بعد از خنک شدن دلش منو ببخشه تحمل میکنم. آقایون سوالم بیشتر با شماست به نظرتون امیدی هست؟

    ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺪﺍﺭﺱ، ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ بازیگوشى ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺟﻌﻔر درس میخواند. ﺭﻭﺯﯼ خانم معلمش که از شیطنت های او به تنگ آمده بود با او دعوای سختی کرد و به او گفت که در آینده هیچ چیز نمیشود. جعفر آنقدر در مقابل هم کلاسیهایش خجالت زده شد که مدرسه خود را عوض کرد و تا سالها کسى از او خبر نداشت.بیست ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺣﻤﺪﯼ ﺑﻌﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻗﻠﺒﯽ ﺩﺭﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ
    ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺤﺖ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ، ﻋﻤﻞ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪﻥ، ﺩﮐﺘﺮﺟﻮﺍﻥ ﺭﻋﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﺩ. ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻭﯼ ﺗﺸﮑﺮﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑه علت ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎﯼ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ، ﺗﻮﺍﻥ ﺣﺮﻑﺯﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻟﺒﺎﻥﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ...

    ﺍﻣﺎ  ﺭﻧﮓ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﻮﺩ. ﮐﻢ ﮐﻢ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺩﺭ ﺣﺎﻝﮐﺒﻮﺩ ﺷﺪﻥ ﺑﻮﺩ، ﺗﺎﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﮐﺘﺮ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺖ. ﺩﮐﺘﺮ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ،ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺸﺖ
    ﻧﻈﺎﻓﺘﭽﯽ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺷﺎﺧﻪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
    اون نظافتچی کسی نبود جز، جعفر!!!


    ‫‏کپی از تلگرام!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی